خاطرات غلامعلی میرزایی، قسمت 14: دسترسی مخفیانه به رادیو در زندان صدام حسین

0
1358

در یک گوشه ای همان اطراف اشپزخانه منتطر ماندیم تا بقیه نفرات آمدند. چون  از بازرسی خبری نبود، همین باعث شد که روزهای بعد زودتربرویم و همان اطراف باشیم تا شاید محل جدیدتری بردند و چیزی پیدا کنیم. چند زوذی گذشت با یک روز ما را بردند به پشت سیاج کمپ که درآنجا یک ساختمان بود که از قبل ما دیده بودیم ، ساختمانی با دیوارهای بلند و پنجره های طوری دار . آن روز ما را به آن محل بردند و چند بیل و کلنگ آوردند که زمین را بکنیم و خاک انجا را به محلی دیگر انتقال دهیم در همان رمان که مشغول کاربودیم یک خودرو آیفا آمد جلو درب ساختمان توقف کرد و درب ساختمان باز شد که به ناگهان متوجه شدیم تعدادی زندانی هم آنجاست  ( البته عرافی  ) که معلوم بود مدتهاست که حتی صورتشان را هم اصلاح نکردند و در همین حین نگهبانها امدند و ما مشغول کندن زمین شدیم . در همان حال که زمین را می کندیم و خاک را جمع می کردیم متوجه شدیم که تعدادی استخوان جمجمعه سر انسان و دندان در زمین دفن شده و چیزهای دیگر… هنوز در حین کار بودیم که امدند ما دو نفررا به محلی دیگر بردند که آنجا تعدادی خودرو شخصی افسران یا درجه داران بود که بایستی تمیز می کردیم …

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت چهاردهم

دسترسی مخفیانه به رادیو در  زندان  صدام حسین 

غلامعلی میرزایی، تیرانا ـ سایت نجات یافتگان از مجاهدین خلق در آلبانی ـ ایران آزادی ـ 03.02.2020

Albania-gholamali Mirzayi-Khaterat -1-260-410

لینک به قسمت سیزدهم

لینک به قسمت دوازدهم

لینک به قسمت یازدهم

لینک به قسمت دهم

لینک به قسمت نهم

لینک به قسمت هشتم

لینک به قسمت هفتم

لینک به قسمت ششم 

لینک به قسمت پنجم

لینک به قسمت چهارم

لینک به قسمت سوم

لینک به قسمت اول و دوم

در همان حال که در آشپزخانه کارها را ادامه می دادم بطور روزانه متوجه شدم که هر روز صبح بعد از اینکه خودروحمل غذا و تخلیه زباله خارج می شوند .که بعد دریها را برای بقیه باز می کردند سربازان عراقی تعداد نفراتی را به بیرون اردوگاه برای کار بیگاری می بردند و بعد ازچند ساعت بر می گشتند. کار اینها هم بیشتر کندن رمین ودر اوردن خاک برای ساختن خانه های گلی برای سربازان عراقی بود که نگهبانی اطراف اردوگاه بودند .با یکی ازدوستانم صحبت کردم ومی خواستم نطر او را هم بپرسم . موضوع از این قرار بود که ما از هیچ جایی اطلاع نداشتیم و گفتم که بهتر نیست که بعد از تحویل گیری مواد غذایی ما هم برویم جلو درب اردوگاه که شاید ما را هم بیرون ببرند که اگر امکانش بود خبری یا وسیله ای برای بدست آوردن اخبار پیدا کنیم. 

یکی از روزها بطور ناگهانی همان جلو آشپزخانه که ایستاده بودیم و هنوز نفرات مشغول کارهایشان بودند یکی از نایب ضابط ها (استوار) آمد و با عجله با اشاره دست مارا صدا زد وبه بیرون کمپ برد در آن موقع هیچ ترددی نبود و ما را برد چند اتاق را به ما نشان داد که نظاقت کنیم و سپس مارا با سمت پارکینگ خودروها برد و گفت بعد از اتاقها بیایید این چند خودرو را که ماشین های شخصی خودشان بودند نظافت کنید. 

سپس ما را به سمت همان اتاقها برد که یک مجموعه اتاق کار بود و خودش رفت .ما شروع به نظافت کردیم ولی بیشتر دنبال رادیو بودیم که بتوانیم اخباری از بیرون بدست بیاریم چون ار همه جا بی خبر بودیم .در همان اتاقها که وار می کردیم چند عدد باتری فلمی پیدا کردیم ومقداری پول البته پولی که فقط داخل کمپ اعتبار داشت کاغذ معمولی بود فقط مقدار با مبلغ را روی ان نوشته بودند (که به ما یاد داده بودند اینها فلس هستند که هر هزار فلس می شد یک دینار (پول یا حقوق ماهیانه ای که به یک سرباز اسیر می دادند هزار و پانصد فلس بود که می شد یک و نیک دینار ( البته حفوق درجه داران و افسران اسیر بیشتر بود.ولی فلسی که پیداکردیم یا به نوعی دزدیدم تقریبی حقوق 1 سال یک نفر می شد . Albania-Gholamali Mirzayi2

در همان موقع که مشغول بودیم وخودمان را سرگرم کرده بودیم همان استوار دوبار آمد ویک بار برایمان چای آورد وبار دیگر سیگار. تا اینکه کار تمام شد .گفت به داخل کمپ برگردید .حال ترس ازاین بود که اگر بازرسی بدنی بشود چه بلایی سرمان خواهند اورد .مسایل را مخفی کردیم ولی به هر صورت اگر بازرسی بدنی انجام می شد پیدا می کردند . 

ولی همانطور بدون بارزسی فرستادند داخل کمپ . این شدیک تجربه که ار این به بعد هم همینطورخواهد بود. ولی به خاطر اینکه اظمینان کسب کنیم منتظرماندیم تا گروهای دیگر که برای بیگاری برده بودند موقع برگشت با آنها چی کار می کنند .

در یک گوشه ای همان اطراف اشپزخانه منتطر ماندیم تا بقیه نفرات آمدند. چون  از بازرسی خبری نبود، همین باعث شد که روزهای بعد زودتربرویم و همان اطراف باشیم تا شاید محل جدیدتری بردند و چیزی پیدا کنیم. چند زوذی گذشت با یک روز ما را بردند به پشت سیاج کمپ که درآنجا یک ساختمان بود که از قبل ما دیده بودیم ، ساختمانی با دیوارهای بلند و پنجره های طوری دار . آن روز ما را به آن محل بردند و چند بیل و کلنگ آوردند که زمین را بکنیم و خاک انجا را به محلی دیگر انتقال دهیم در همان رمان که مشغول کاربودیم یک خودرو آیفا آمد جلو درب ساختمان توقف کرد و درب ساختمان باز شد که به ناگهان متوجه شدیم تعدادی زندانی هم آنجاست  ( البته عرافی  ) که معلوم بود مدتهاست که حتی صورتشان را هم اصلاح نکردند و در همین حین نگهبانها امدند و ما مشغول کندن زمین شدیم . در همان حال که زمین را می کندیم و خاک را جمع می کردیم متوجه شدیم که تعدادی استخوان جمجمعه سر انسان و دندان در زمین دفن شده و چیزهای دیگر… هنوز در حین کار بودیم که امدند ما دو نفررا به محلی دیگر بردند که آنجا تعدادی خودرو شخصی افسران یا درجه داران بود که بایستی تمیز می کردیم . اولین خودرو را می خواستیم شروع کنیم یک رادیو داخل آن دیدیم و سریع آن را مخفی کردیم بعد از چند خودرو رادیو دومی را هم که گوشه صندلی افتاده بود دیدیم و برداشتیم و سراغ ماشین بعدی رفبیم که لو نرویم و بعد از پایان کار مانند روزهای گذشته بدون بازرسی وارد کمپ شدیم ( البته در ابتدا عراقی ها این چیزها را نمی دانستند ) که هر کس وارد کمپ می شود بازرسی شود بعدها این ها را از طریقی دیگر متوجه شدند )رادیوها را آمدیم مخفی کردیم وشب بعد از آمارگیری یک از ما نگهبانی داد ونفر دیگر در زیر پتو باتری را انداخت و راه اندازی کرد آن شب یعد ار چند ماه احبار جنگ و کشور   را شنیدیم و یاداشت کرده به نفرات دادیم.

ادامه دارد

/////////////////////////////////////////////////////////

Hassan heyrani-nejatyaftegan dar albani-4-260-410

حسن حیرانی: بیمارستان “ننه ترزا ” و “انقلاب خواهر مریم” در آلبانی

موضوع از این قرار بود و اینطوری این بحث به میان کشیده شد؛ یکی ازآنها من گفت: چیزی از شما وجود ندارد که از چشم ماه پنهان باشد ما یک […]

Albania-gholamali Mirzayi-Khaterat -1-260-410

برای آنهایی که هنوز مجاهدین خلق را نمی شناسند، خاطرات غلامعلی میرزایی ـ قسمت 13 ـ در انتظار بازدید صلیب سرخ از اسارتگاه صدام حسین

نزدیک به دو ماه گذشته بود که هنوز از صلیب سرخ خبری نبود و هیچکس از خانواده یا جایی خبری  نداشت ولی گاها زمزمه هایی از بعضی از سربازان به […]

                                         

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید