سازمان مجاهدین خلق تبهکارترین جریان در تاریخ ایران زمین
منصور نظری، ایران اینترلینک، دهم اوت 2019:… واقعیت این است که سازمان مجاهدین خلق در بنیاد مشکل داشت ، ودارد ، برای نمونه اساسنامه ومانیفست این سازمان چیست وکجاست ؟ چند کتاب از این سازمان بیرون امده است ؟ مبانی تشکیلاتی این سازمان کجا نگاشته شده است ؟ در کدام کتاب میتوان به اصول تشکیلاتی وایدئولوژیکی این سازمان پی برد ؟ ودهها وصدها سوال که هیچ پاسخی به ان نیست الا اینکه اینها از همان ابتدا یک سازمان سیاسی ، وانقلابی ومردمی وازادیخواه نبوده اند ،حتی از همان ابتدا ، همچنین گذر زمان ودگردیسی که در درون این سازمان بوجود امد انرا تبدیل به یک فرقه تمام عیار کرد این سونوشتی بود که باید بر سرش می امد. سازمان مجاهدین خلق تبهکارترین جریان در تاریخ ایرانزمین.
تاریخچه سازمان مجاهدین خلق از اغاز تا امروز هیچگاه بصورت نرمال نبوده است ، در حقیقت در این تاریخچه از بدو پیدایش تا امروز هیچ نقطه روشن وشفافی را نمیتوانیم بیابیم ، چه در ان زمان که تازه تاسیس شده بود وچه این زمان که نزدیک به پنجاه سال از ان میگذرد ، از ترور مجید شریف واقفی وصمدیه لباف و… تا جریانات مارکسیستی که در درون این سازمان رشد و نمو کردند ، در یک کلام سازمان مجاهدین خلق همه چیز بود وهست الا انکه میگوید ، سازمان مجاهدین خلق پس از اعدام بنیانگذاران ان بیشتر از قبل دچار انحراف شده بود تلاطمی که تمام تار و پود این جریان را زیر علامت سوال میبرد ، این روند تا پیروزی انقلاب ایران ادامه پیدا کرد ، وسازمان مجاهدین خلق با مخفی کردن گذشته خود وپاک کردن رد پاهای سیاه خود در طول سیزده سالی که از تاسیس ان میگذشت توانست ، بدلیل پیروزی انقلاب ایران و شور وهیجان جوانان پاکباز ایران بخش قابل توجهی از این جوانان که هنوز سرما وگرمای روزگار را نچشیده بودند انها را با شعارهای فریبنده نظیر ازادی وعدالت جذب کند ، از بد ان روزگاران این بود که ان دوران نه اینترنتی بود ونه فضای گسترده رسانه ای که بتوان همه چیز را حلاجی کرد وخوب فهمید ، این بزرگترین پاشنه اشیل جامعه بود که این جریان توانست در همان ابتدای انقلاب تعداد زیادی از جوانان را جذب خود کند .
سازمان مجاهدین خلق پس از رشد بادکنکی که در ابتدای پیروزی انقلاب داشت دچار توهم شد وارث ومیراث خود را از انقلاب ایران میخواست همان سازمانی که کارنامه اش در زمان شاه فقط سیزده سال فعالیت بود ، یعنی از سال 44 تا 57 که شش سال ان را در مطالعات سپری کرده بودند وبعد که وارد عمل شده بودند جز کشتن تعدادی مستشار امریکائی وبمب گذاری وکشتن یاران خود چیز دیگری در کارنامه شان نداشتند ، این سازمان با این کارنامه ادعای ارث ومیراث انقلاب را میکرد وچون نتوانستند به قدرت برسند ، تصمیم گرفتند که همه چیز را ویران کنند ، در گام نخست پس از فقط دوسال سپری شدن از انقلاب ایران دست به جنگ مسلحانه زدند ، حکومت هم که نمیتوانست ساکت بنشیند با ان مقابله کرد ، سازمان مجاهدین خلق که از همان ابتدای خلقتش دست به خونریزی زده بود ، به روز اولش باز گشت وجنگ وخونریزی را به تمام نقاط ایران کشاند ، همه اینها در شرایطی بود که کشور ما ایران توسط دشمن خارجی یعنی صدام حسین مورد حمله وهجوم وتجاوز واقع شده بود ، کمتر ایرانی ان روزهای سیاه وتاریک را از یاد میبرد ، تمامی خانواده های ایرانی تحت تاثیر جنگ مسلحانه سازمان مجاهدین خلق بودند ، مجاهدین خلق یا مردم کوچه وخیابان را میکشتند یا نیروهای خود را به کشتن میداند ، تمامی این وقایع ریشه در قدرت طلبی سازمانی داشت که تاریخچه اش فقط سیزده سال بود ، البته از زمانی که از پستوخانه های مطالعاتی خارج شدند فقط 7 سال فعالیت کردند که بخشی از ان ترور یاران خودشان بود
واقعیت این است که سازمان مجاهدین خلق در بنیاد مشکل داشت ، ودارد ، برای نمونه اساسنامه ومانیفست این سازمان چیست وکجاست ؟ چند کتاب از این سازمان بیرون امده است ؟ مبانی تشکیلاتی این سازمان کجا نگاشته شده است ؟ در کدام کتاب میتوان به اصول تشکیلاتی وایدئولوژیکی این سازمان پی برد ؟ ودهها وصدها سوال که هیچ پاسخی به ان نیست الا اینکه اینها از همان ابتدا یک سازمان سیاسی ، وانقلابی ومردمی وازادیخواه نبوده اند ،حتی از همان ابتدا ، همچنین گذر زمان ودگردیسی که در درون این سازمان بوجود امد انرا تبدیل به یک فرقه تمام عیار کرد این سونوشتی بود که باید بر سرش می امد ،
زمینه های فرقه شدن این سازمان در نهاد ان کاشته شده بود واینک تبدیل به یک فرقه تمام عیار شده است ، در این رابطه کتابهای ارزشمندی توسط جداشدگان نگاشته شده است که بدرستی فرقه رجوی را به تصویر میکشد از جمله ان کتاب ارزشمندی که توسط اقای ابراهیم خدابنده ترجمه شده است
انچه که ما امروز با ان مواجهیم یک سازمان سیاسی نیست بلکه فرقه وباند تبهکاریست که درتاریخ ایران نمونه انرا نمیتوانیم بیابیم ، ضرباتی که این فرقه به حرث ونسل ایران زده است نمونه ومشابه در تاریخ ایران ندارد ونه حتی در جهان ، اگر چه میتوان فرقه رجوی را به فرقه های خطرناک جیم جونز در امریکا مشابهت داد اما اعمال سیاه فرقه رجوی بسا فراتر از همه انهاست ، در تاریخ ایران هیچ جریان سیاسی وجود نداشته که تا به این اندازه در دشمن کشور ومردمش ذوب شده باشد و با همکاری و همصدائی با دشمنان ایران خواستار تحریم مردم ایران شود، وبرای این تحریم جشن بگیرد واز زجرکش کردن ملتش ومردمش شادی وپایکوبی کند وبی شرمانه بگوید که ما یعنی رجویون بودن که باعث تحریم مردم ایران شدند ، بی شرم وبی حیا هائی که عصای دست دشمنان تاریخی مردم ایران شدند وبه ان افتخار کردند ، ودر خفا از دشمنان مردم ایران خواستند که ایران ومردمش را بمباران کنند وهمین بی شرم بی حیاها عکس مسعود رجوی خائن را در کنار شیرمردان وازادیخواهان دلیر ایرانزمین همچون ستارخان وباقرخان گذاشتند تا بدین ترتیب برای خود ابرو وحیثیت بخرند اما دلیر مردان وشیرمردان ایرانزمین ستارخان وباقرخان کجا ومسعود رجوی خائن وفرومایه کجا ، ستارخان وباقرخانی که برای مردم ایران سمبل ازادگی وشرافت واستقلال بودند
ستارخان سردار مقاومت جنبش مشروطیت میگفت که “: من هیچ وقت گریه نمی کنم چون اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین میخورد… اما در مشروطه دو باراون هم تو یه روز اشک ریختم
“حدود ۹ ماه بود که تحت فشار بودیم بدون غذا بدون لباس از قرارگاه اومدم بیرون … چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف و بوته علف و علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش می ده و میگه لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته اما مادر کودک اومد طرفش و بچه اش رو بغل کرد و گفت: عیبی نداره فرزندم… خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم… اونجا بود که اشکم دراومد “
اری این است سرداران واقعی ودلیر وشجاع که افتخار هر ایرانی ازاده ومیهن پرستی هستند که با تحریم های ضد انسانی ان روزگار تسلیم نشدند ، و از میهن خویش تا پای جان دفاع کردند خاک خوردند ولی خاک به دشمن ندادند
اما خائنینی همچون مسعود رجوی وفرقه اش که جز ویرانی وخیانت برای ایران چیزی به ارمغان نیاورده است همانها که با پول عربستان سعودی ولابی های اسرائیلی باعث تحریم ضد انسانی مردم ایران شدند ، هرجا دشمنی با مردم ایران وسرزمینمان ایران بود مجاهدین خلق نیز همانجا بوده اند ، هرجا که دشمنان ایران دستشان بسته بود فرقه رجوی را وارد کار زار کردند وهمچون مزدور به کار گرفتند ، ننگ برانانکه از درد و رنج مردم ایران شاد گشتند ، لکه ننگ ابدی بر این فرقه تبهکار مهر شده است
بی شک سازمان مجاهدین خلق امروز یک فرقه تبهکار است که برای رسیدن به قدرت دست به هر عمل شنیعی میزند ، مجاهدین خلق فرقه ای هستند که پیش از پیدایش جنایتکاران تروریست داعش اعمال انها را انجام میدادند انها با بستن بمب به دختران 14 ساله ومنفجر کردن ان باعث قتل وکشتار مردم ایران شدند ، کارنامه سیاه این فرقه اگر بیشتر از تروریست های داعش نباشد ، کمتر از ان نیست ، ایرانیان ازادیخواه واگاه با افشای ماهیت این تبهکاران نباید بگذارند این فرقه مرتجع وتروریست که دستش به خون اغشته است خود را با ظاهری دیگر قالب کند
(پایان)
سازمان مجاهدین خلق تبهکارترین جریان در تاریخ ایرانزمین
————————————-
نگاهی به غروب استراتژی مجاهدین در عملیات ” فروغ جاویدان “ قسمت دوم
در ادامه جلسه توجیهی عملیات فروغ جاویدان مسعود رجوی می گوید: “کاری که ما می خواهیم انجام دهیم در حد توان و اِشِل یک اَبَرقدرت است. چون فقط یک اَبَرقدرت می تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند!”
دلیل این صحبت او این است که تصمیم داشت تا 48 ساعته به تهران برسد. او ادامه می دهد:
” به طور مثال بغداد تا خاک ایران 180 کیلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ، ایران ادعای گرفتن آن را نکرده است و همین طور عراق نیز ادعای گرفتن تهران را نکرده است. اما ما می خواهیم برویم و تهران را بگیریم.”
ببینید، این جاست که می گویم عملیات فروغ جاویدان یک خیانت بوده است و این سوال پیش می آید که آیا مسعود رجوی باور داشت که می تواند این کار را انجام دهد؟! تصور من این است که به هیچ وجه باور نداشت، او می دانست عملیات فروغ جاویدان با شکست سنگین و سهمگینی روبرو خواهد شد، او خودش می دانست که در سالن اجتماعات قلعه اشرف در عراق دارد نقش بازی می کند و بقیه اعضای سازمان را دارد به بازی می گیرد، او خودش می گوید ارتش های کلاسیک ایران و عراق با چند صد هزار نیرو نتوانسته اند به پایتخت های طرف مقابل ـ بغداد یا تهران ـ برسند ، اما مسعود رجوی همه را به بازی می گیرد و فرمانده نظامی سیاسی برای تسخیر کرمانشاه و همدان و قزوین و تهران تعیین می کندو عمق دجالیت در اینجاست که به محمود عطایی و مهدی ابریشمچی می گیود وقتی تهران را فتح کردید اتاق من در طبقه پنجم در ستاد انزلی ( خیابان طالقانی تهران ) را برای من آماده کنید. اینجاست که روشن می شود رجوی اشتباه یا حماقت نکرده است، رجوی خیانت کرده است و او آگاهانه هزاران نفر را سر به نیست کرد تا نگوید اشتباه کردم، نگوید مبارزه مسلحانه و تروریستی اشتباه بود، نگوید ورود به عراق و بازوی ارتش صدام حسین شدن ، خیانت بود و غیره.
نگاهی به غروب استراتژی مجاهدین در عملیات ” فروغ جاویدان “ قسمت دوم
دروغ بزرگ برای توجیه خیانت بزرگ
برگرفته از گفت و گوی جواد فیروزمند با محمدحسین سبحانی
مطلب زیر توسط ایران قلم ویرایش و از گفتار به نوشتار تبدیل شده است
با تشکر از آقای جواد فیرومند و انجمن آریا ایران
ایران قلم ـ 08.08.2019
محمد حسین سبحانی :
البته کشته هایی که خود سازمان طی اطلاعیه رسمی اعلام کرده است مبنی بر 1400کشته و بیش از 1000 مجروح است.البته سازمان تلفات حکومت اسلامی را در دروغی فاحش 55 هزار نفراعلام کرده است! یعنی چطور ممکن است که نیرویی که حداقل نصف آن افرادی بودند که از خارج از کشور آمده و بدون آمادگی بودند با یک نیرویی عملیاتی در حال جنگ که 8 سال هم این جنگ را با عراق تجربه کرده جنگیده باشد و 55 هزار نفر از آنها را کشته باشد و خودش تنها 1400 نفر تلفات داده باشد؟!
جواد فیروزمند :
البته فقط همین مورد نیست؛ در 40 سال گذشته اگر همه اطلاعیه های عملیات هایی که توسط سازمان مجاهدین انجام شده -از عملیات های تروریستی داخل ایران تا بمب گذاری ها و همین طور بقیه عملیات هایی را که سازمان از داخل عراق انجام داده است- را جمع آوری کنیم و تعداد کشته های طرف مقابل را جمع بزنیم سر به میلیون ها نفر می زند.
محمد حسین سبحانی:
درست است،همین طور در اعلام تعداد زندانیان سیاسی در همان اوایل، سازمان مجاهدین شمار زندانیان سیاسی را 120 هزار نفر اعلام می کرد. به عقیده من بالاترین کمک به جریانی که ما به آن انتقاد داریم این است که بخواهیم با ابزار دروغ با آن مبارزه کنیم. پدیده مقابل هر کس، هر نهاد و هر سازمان و دولتی می خواهد باشد، وسیله نامشروع و غلط به مرور هدف را نامشروع می کند ، حتی اگر این هدف در ابتدا مردمی به نظر می رسیده است، بنابراین هدف وسیله را توجیه نمی کند. ارقام دروع 55 هزار کشته از نیروهای نظامی ایران ، نیروهای نظامی که 8 سال در حال جنگ بوده اند از هفت تا هشت هزار نیرویی که نیمی از آنها حتی سلاح به دست نگرفته بوده اند و با لباس و. کت و شلوار به عراق آورده بودند، یک دروغ بزرگ است.
جواد فیروزمند: و ما هم دروغ های آن ها را بپذیریم.
محمد حسین سبحانی: با تاسف و شرمندگی ، باید گفت هم بپذیریم و هم باور کنیم!
همه این ها حاصل این بود که مسعود رجوی به لحاظ سیاسی تصمیم گرفت عملیات فروغ جاویدان را برعکس همه صحبت هایی که می کرد انجام دهد؛مثلا همواره درباره آقای خمینی می گفت که “جنگ مایه حیات خمینی است!” و “صلح باعث سرنگونی خمینی است!”و… و وقتی همه این ها با پذیرش آتش بس و قطعنامه 598 از سوی ایران همه چیز برای رجوی به بن بست رسید و لاجرم او را در راه انجام این عملیات قرار داد. مسعود رجوی مصاحبه ای در نشریه شماره 131 سازمان مجاهدین و پس از صدور قطعنامه 598 در سال 66 توسط سازمان ملل درباره جنگ و صلح داشته است که می گوید:
“جنگ مایه حیات خمینی است و صلح باعث سرنگونی اوست.به این دلیل به جنگ ادامه می دهد که می خواهد در قدرت بماند و به قول خودش لِه نشود یا لِه شدنش را چند صباحی به تاخیر بیاندازد.”
که صد البته سوال کننده که خبرنگار آزاد یا متعلق به رسانه های بین المللی یا رسانه های فارسی زبان نیز نبوده است و فردی به نام آقای جابرزاده از مشئولین ارشد و مرید های رجوی بوده است و خود را نیز در ابتدای مصاحبه معرفی می کند، سوالی را که از قبل نیز مشخص بوده را از مسعود رجوی می پرسد که :
“آیا از این حقایق می توانیم نتیجه بگیریم که اگرچه صلح پیوسته در دسترس و امکان پذیر بوده، اما تا خمینی هست مردم هیچ وقت روی صلح را نخواهند دید؟” مسعود رجوی هم در جواب می گوید:”بله، قطعا! چون سرنوشت خمینی با جنگ و اختناق گره خورده است.”
همه این ها ارزیابی ها و تحلیل های اشتباهی بوده است که هیچ گاه سازمان مجاهدین خلق و مسعود رجوی نمی خواهند درباره آن ها پاسخ دهند.این تحلیل های غلط سازمان مجاهدین همین الان و در شرایط کنونی هم ادامه دارد.
جواد فیروزمند : و البته این ها فقط تحلیل نیستند، من معتقدم که مجاهدین این تحلیل ها را پایه های فکری و ایدئولوژیکی خود قرار داده اند و بر همین مبنا بود که افراد خود را به عملیات های متفاوت فرستادند و در بسیاری از نواحی مرزی گرفته تا تمام نقاط کشورمان ایران و در شهرهای مختلف به کشتن دادند و اگر رجوی به دنبال برعکس جلوه دادن این موضوع است، من فکر می کنم بیشتر برای فرار از پاسخگویی تاریخی است..!
محمد حسین سبحانی: همیشه سازمان مجاهدین خواسته تا اشتباه را با اشتباه و خیانت را با خیانت جبران کند و اگر بخواهیم این بحث را همین طور به عقب ببریم به 30 خرداد 60 و …و حتی به زندان های شاه می رسد. در واقع به همان بحثی که جوهره آن این است که “خمینی رهبری انقلاب را به سرقت برده است!” و اگر تمام این صحبت ها و تحلیل های رجوی را فشرده کنیم و عصاره آن را بگیریم همین جمله است که
“رهبری انقلاب به سرقت رفته است! ”
من باید رهبر این انقلاب می شدم! چون وقتی حرف از سرقت زده می شود، او می گوید سرقت کننده خمینی است،اما سوال این است که از چه کسی به سرقت رفته است؟ از مسعود رجوی دیگر! از سید رجال العالمین!که بعدا خانم مریم رجوی را هم تبدیل کرد به سید نساء العالمین!
بنابراین ضمن تائید صحبت شما باید بگویم که اصل موضوع چیز دیگری بوده است و این تحلیل ها ریشه در آن دارد. در واقع اصل موضوع هرگز گفته نمیشد و افرادی مثل ما و افراد دیگری که اکنون در آلبانی اسیرهستند را با این حرف ها و به اسم تحلیل تحت تاثیر قرار می داده اند. در واقع افراد را به این شکل فریب داده و مغزشویی می کردند.
اما بحث را می خواهم با این پرسش ادامه دهم که:
اساسا سازمان مجاهدین و مسعود رجوی بعد از پذیرش قطعنامه 27 تیرماه 67 از سوی ایران تا سوم مرداد که عملیات فروغ جاویدان آغاز شده است، چه راه حل هایی پیش روی او بوده است و چه کارهایی را می توانسته انجام دهد؟
از نظر من سه راه حل می توانست داشته باشد؛
اول این که بگوید من اشتباه کردم، یعنی مبارزه مسلحانه اشتباه بود، آمدن به عراق هم اشتباه بود، درگیری زودرس و ایجاد تضاد، دامن زدن به بحث لیبرال ارتجاع ، بارز کردن تضادها در بین مردم و جلوگیری از قوام پیدا کردن، شکل گرفتن و عادت کردنِ جامعه به تمرین دموکراسی،آزادی و مسائلی از این دست هم اشتباه بوده است. یعنی بیاید و بپذیرد که اشتباه کرده است که این امر از مسعود رجوی برنمی آمد!
من و شمایی که در سازمان بوده ایم و با آن آشنایی داریم باید بپذیریم که اگر واقعا اگر مسعود رجوی می آمد و می گفت که من اشتباه کرده ام و بیایید از این جا مسیرمان را تصحیح کنیم،دیگرعملیات فروغ جاویدان انجام نمی شد.می گفت ما به این جا هر چه گفتیم نشده است، صادقانه هم گفته ایم، اما اشتباه کرده ایم و باید از این به بعد خود را تصحیح کنیم. من فکر می کنم در آن شرایط ارتباط آدم هایی مانند من و شما با سازمان مجاهدین عمیق تر می شد. برای این که اشتباهاتش را می پذیرفت و در مقام انتقاد از خود برمی آمد. حداقل مثل خمینی که می شد، اما او این کار را هم نکرد…
راه حل دوم پیش پای رجوی در آن زمان این بود که همین راه را برود که رفت.یعنی عملیات فروغ جاویدان را انجام دهد و همان طور که در صحبت های خود او نیز هست که می گوید که:
“این تنها فرصتی است که وجود دارد! اگر از این فرصت تاریخی استفاده کنیم بعد از آتش بس ما در این جا(در عراق) قفل خواهیم شد!”
و بر این اساس راهکار پیش روی خود را انجام این عملیات دید.
سومین راه حل او این بود که نه از خود انتقاد کند و اقرار به اشتباه کند و نه عملیات فروغ جاویدان را انجام دهد؛ یعنی هیچ عکس العمل مشخصی نداشته باشد. البته در این وضعیت سازمان، اعضا و جامعه همه این پرسش را مطرح می کردند که “پس آن تحلیل هایی که می گفتی چه شد؟!”
بنابراین رجوی در این یک هفته برنامه ریزی و سازماندهی کرد تا بتواند عملیات فروغ جاویدان را انجام دهد . به نظر من این عملیات غروب یک استراتژی برای مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق بود، هر چند که نمی توان برای عمل ها و عکس العمل های سازمان مجاهدین از اصطلاحات این چنینی استفاده کرد.چون ریشه آن ها اساسا مسائل دیگر است. این عملیات مسعود رجوی را در منجلابی که پیش آمد بیشتر فرو برد و می توان در بحثی مفصل به تاثیرات سیاسی و اجتماعی که بعد از فروغ جاویدان پیش آمد نیز پرداخت. انقلاب و طلاق های اجباری از دل این شکست حاصل شد.
نیروهایی که سازمان مجاهدین از اردوگاه اُسرای جنگ ایران و عراق به اردوگاه سازمان مجاهدین برای جبران تلفات خود آورد نیز از دل همین شکست بیرون آمد.
خط استخدام نیروی کار نیز از همین شکست حاصل شد و مسائلی از این دست که نیاز به بحث مفصل تری دارد.
درست است که در سال 1364 بحث انقلاب ایدئولوژیک پیش آمد، ولی هنوز روش ها و نشست های مغزشویی، نشست های عملیات های جاری و بسیاری از مسائل دیگر تا این میزان قوام پیدا نکرده بود و تا این حد به صورت جدی در سازمان دنبال نمی شد.هر چند که مسائل دیگری از قبل نیز بود، اما به این شکل نبود که همه چیز تا این حد به هم گره بخورد و طلاق های اجباری و مسائلی از این دست صورت گیرد.
چواد فیروزمند : اساسا نشست های عملیات جاری که بعدها در تشکیلات مجاهدین به این شکل مرسوم شد در آن مقطع که اشاره می کنید وجود نداشت و بیشتر انتقادهای روزانه و نشست های انتقاد از خود برگزار می شد که حاوی انتقادات بسیار ساده ای بود که حتی ضعیف ترین افراد نیز می توانستند آن را تحمل کنند.اما بعد از مواجه شدن با چنین شکستی بود که به درون خود بازگشتند و آن ذات فرقه ای خود و داستانی را که همه می دانند را تحت عنوان نشست های عملیات های جاری پایه گذاری کردند که کاکُل همه این ها غسل هفتگی و بسیاری از چیزهای دیگر بود که بعدها افتضاحات پشت این ها نیز مشخص شد…
محمد حسین سبحانی: بله،در تائید صحبت شما باید بگویم که واقعا سازمان مجاهدین بعد از سال 67 با شتاب بیشتری حرکت کرد. حتی در عکس های مسعود و مریم رجوی که از آن زمان وجود دارد می بینید که تا آن مقطع عکس های حنیف نژاد ، موسی خیابانی و اشرف ربیعی هم پشت این ها بود. به عبارتی تا آن زمان هنوز این رهبری کاریزماتیک و بحث مرید و مراد و مباحث فرقه گرایانه تا این میزان در سازمان عمیق نشده بود، از این نقطع به بعد عکس های خودشان ( مسعود رجوی و مریم رجوی ) را می گذاشتند پشت خودشان و صحبت می کردند. بنابراین درست است که سناریوی انقلاب ایدئولوژیک رجوی در سال 1364 با طلاق مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواج ! با مسعود رجوی در سی خرداد 1364 آغاز شد ، اما در سال 67 به دلیل به وجود آمدن خلاء های سیاسی-استراتژیک و چرایی حضور در عراق پس از اتمام جنگ ایران و عراق، سبب مطرح شدن سوالاتی می شد که پاسخ نداشت و سازمان مجبور بود با حربه های مختلف این سوالات را سرکوب کند. بنابراین عملیات فروغ جاویدان یک سرفصل تاریخی است که سازمان مجاهدین را نه تنها برخلاف تبلیغاتی که می کند در تاریخ به عنوان نیرویی که به مسئولیت خود عمل کرده است نیز مطرح نمی کند، حتی او را در سیر قهقرایی عمیقی نیز فرو برد تا جاییکه به یک فرقه تمام عیار تبدیل گردیده است.
مثلا اعدام های سال 67 یکی از بحث های مهمی است که در مورد حکومت جمهوری اسلامی وجود دارد که اتفاقا برادر خود بنده یعنی حسین سبحانی نیز در حالیکه از سال 1360 دستگیر و در زندان های اوین و قزل حصار در حبس بود ، او ابتدا حکم ابد گرفت و سپس بعد از مدتی تبدیل به 15 سال شد، ولی در همین مقطع یعنی وقوع عملیات فروغ جاویدان اعدام شد.
درست است که باید نقض حقوق بشر و اعدام چند هزار نفر را توسط جمهوری اسلامی محکوم کرد، اما نمی توان به این موضوع به صورت مستقل از سایر مسائل پرداخت. اما سهم افراد باید در بروز این حوادث مشخص شود. سوال من این است که آیا عملیات فروغ جاویدان در اعدام دسته جمعی این افراد تاثیر نداشته است؟
باید بگویم تاثیر داشته است! آیا کاری که حکومت کرده درست بوده است؟ نه، آن هم کارش جنایت بوده است! ولی باید بگویم که کار رجوی هم جنایت بوده است.در واقع نمی توان این مسائل را با همدیگر ندید.
من انتقادم به آن دسته افرادی است که خود را فعال حقوق بشر می دانند، اما نه صدمه ای از اعدام های سال 67 خورده اند و نه این مسائل را در ارزیابی آن اعدام ها در نظر می گیرند. سوال این است که حکومت که همان حکومت بود، پس چرا این اعدام ها را سال 66 یا 65 انجام نداد؟ چرا افراد را تک تک آزاد می کرد و آن ها به عراق می رفتند. چه مساله ای باعث شد که این موضوع پیش بیاید؟ پاسخ این است که دلیل آن وحشت و هراسی بود که سازمان مجاهدین با عملیات فروغ جاویدان در میان زمامداران حکومت ایران ایجاد کرد. بنابراین باید همه این ها را با هم دید و سهم هر کدام را در وقایعی مانند اعدام های سال 67 مشخص کرد.
جواد فیروزمند: البته من نیز چنین دیدگاهی دارم و همچون شما معتقدم که عملیات فروغ جاویدان بسیار موثر و حتی عامل شماره یک در وقوع اعدام های سال 67 بوده است. اما درباره همین عامل نباید این نکته را فراموش کرد و آن استفاده وسیع صدام حسین از مجاهدین در جبهه های جنگ علیه ایران بود. یعنی به نظر من آن تاثیرات در کنار تاثیر عملیات فروغ جاویدان برای حکومت بسیار تشدید کننده بود که دست به چنین اقدامی بزند…
محمد حسین سبحانی : درست است. این یک مساله تاریخی است که باید در بررسی دلایل بروز اعدام های سال 67 به آن نیز پرداخته شود. اما می خواهم به بیان خاطراتم بپردازم و از شما هم برای یادآوری صحیح آن ها کمک بخواهم. چون می خواهیم بررسی کنیم که چطور سازمان مجاهدین طی یک هفته به این نتیجه رسید که چنین عملیاتی را انجام دهد.همان طور که به خاطر دارید سازمان حتی در آن زمان یگان هوایی نداشت، اما در عرض چند روز یگان هوایی آن ایجاد شد.
ابتدا این را بگویم که قبل تر و در یکی از نشست های شورای مرکزی که بحث عدم پذیرش صلح و آتش بس توسط جمهوری اسلامی مطرح بود، رضا منّانی که همین 5 سال پیش در درگیری با نیروهای عراق کشته شد بلند شد و سوال کرد:
“اگر به هر دلیل رژیم خمینی آتش بس را بپذیرد ما چه خواهیم کرد؟”
مسعود رجوی از روی زرنگی و طبق عادت همیشگی خود پس از قدری درنگ رو به محمود عطایی کرد و گفت: “شما که رئیس ستاد ارتش آزادی بخش هستید بگویید که چه می کنیم؟ ” عطایی هم گفت:
“هیچ، آتش می کنیم و می رویم!”
در این جا مسعود رجوی در تکمیل صحبت عطایی می گوید:
“البته وظیفه ما این است که هر چقدر که می توانیم پذیرش آتش بس از جانب رژیم جمهوری اسلامی را به تاخیر بیاندازیم.”
یعنی از یک طرف می گفت صلح طناب دار رژیم است و از طرف دیگر این مساله را بیان می کرد.
همین سوالی را که رضا منّانی مطرح کرد نشان می دهد که بحث روشن بوده است. من نیز در این نشست ها بوده ام، برخی اوقات با خودم می گویم که چرا من آن زمان این بحث ها را متوجه نمیشدم؟! چطور به این اشکالات پی نمی بردم؟! یکی از پاسخ هایی که برای خود دارم این است که این قدر با کار زیاد نیرو را مشغول می کردند که فرصت فکر کردن پیدا نمی کرد. این قدر نیرو را خسته می کردند که به دنبال فرصتی حتی نیم ساعته برای خوابیدن بود! این یک روش بود که با ایجاد خستگی مفرط در نیرو شرایطی را ایجاد کنند که متوجه برخی مباحث نباشد.این مساله نه فقط برای من، بلکه برای همه اعضای سازمان صدق می کرد که باید 18 تا 20 ساعت در شبانه روز کار می کردند و سه تا چهار ساعت می خوابیدند، و وقتی می خوابیند، از خستگی مثل یک جنازه بودند و به لحاظ جسمی و اساسا فرصت و لاجرم توان فکر کردن و تمرکز بر روی مسائل پیدا نمی کردند.
جواد فیروزمند: و انجام کارهای اغلب بیهوده…
محمد حسین سبحانی : بله،همین طور است. اما این جواب رجوی در آن جلسه نیز فَکت دیگری است که نشان می دهد مسعود رجوی مایل به شکل گیری آتش بس نبوده است. بنابراین به دنبال هر دسیسه و نیرنگی بود تا این اتفاق یعنی پذیرش قطعنامه از سوی دو طرف یعنی ایران و عراق صورت نگیرد. بر این اساس در نشست توجیهی که در 31 تیر سال 67 یعنی سه یا چهار روز پس از پذیرش قطعنامه 598 انجام شد مواردی مطرح شد که برای تاریخ و آینده روشن کرد که ارتش آزادی بخش رجوی زاییده و زائده ارتش صدام حسین بوده است . مطالعه و بررسی عملیات های نظامی آفتاب و چاچراغ که دقیقا چند ماه قبل از عملیات فروغ جاویدان بوده است گواه روشنی است که نه سازمان مجاهدین ، بلکه این عملیات ها را ارتش صدام حسین با حمایت در زمین و هوا و با نیروی لجستیکی و تسلیحاتی ارتش او صورت گرفته بوده است و تنها شناسایی این عملیات ها بر عهده مجاهدین بوده است. اما در جلسه توجیهی مسعود رجوی صحبت هایی می کند که به لحاظ تاریخی بسیار مهم است و موضوعی را که ذکر کردم را بهتر نمایان می کند.
در جلسه توجیهی عملیات فروغ جاویدان برای اعضای سازمان این مساله مطرح بود که بالاخره قرار است چه کار کنیم؟
البته تحرکاتی وجود داشت و جابجایی نیروها در ستادها و لشگرهای مختلف در حال انجام بود و برخی آماده سازی های اولیه توسط مسعود رجوی به فرماندهان آن بخش های نظامی داده بود. در این جلسه صحبت هایی از سوی رجوی شد که قسمت هایی از آن که به بحث ما کمک می کند را بازگو می کنم. ابتدا او به عملیات چلچراغ اشاره می کند و می گوید:
“مگر ما نگفته بودیم که مرد روزهای بزرگ هستیم؟ کارهای بزرگی را در پیش داریم؟ مگر ما نمی گفتیم که امروز مهران، فردا تهران؟ پس حالا نقشه ایران را بیاورید که کل این نقشه ماکت عملیاتی ماست!” پس از این صحبت های رجوی وِلوِله جمعیت برخاست و همه شعار دادند:”امروز مهران،فردا تهران! “
البته این شعار امروز مهران، فردا تهران را مروین دایملی، نماینده محلس آمریکا که مشابه برادران مجاهد ” جان بولتون ” و ” رودی جولیانی ” فعلی مطرح کرده بود که در اصل این صحبت را نیز سازمان مجاهدین در دهان او گذاشته بود! بنابراین در آن جلسه بحث را با این شکل و با این شور و هیجان آغاز می کند. او در جایی در خصوص ضرورت عملیات فروغ جاویدان به دروغ می گوید:
“باید بدانید که ما از قبل تصمیم به انجام این عملیات بزرگ را داشتیم. فقط می خواستیم که آن را دیرتر انجام دهیم. اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد.”
البته به جای این که بگوید کار ما را خراب کرد! می گوید کار ما را تسریع کرد و ادامه می دهد:
“یعنی به دلیل شرایط سیاسی جدید مجبوریم یکی دو ماه کار را زودتر انجام دهیم.”
و سوال این جاست که چرا مجبورید؟ رجوی ادامه می دهد:
“تصمیمی که ما گرفتیم تصمیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چاره ای جز عمل نداریم.اگر الان اقدام نکنیم، فرصت از دست خواهد رفت. زیرا بعد از این که بین ایران و عراق صلح برقرار شود، ما در این جا قفل می شویم و دیگر نمی توانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فُسیل می شویم.”
همین پاراگراف را در نظر بگیرید؛ این سخنان در خصوص ضرورت انجام عملیات فروغ جاویدان مطرح شد و سوالی که این جا مطرح می شود این است که چرا پس از انجام این عملیات هم در عراق قفل شدید؟ ضمن این که دیگر کاری نمی توانستید بکنید و فُسیل شدید؟ و چرا از طرفی دیگر تبدیل به یک فرقه تمام عیار شدید؟
جواد فیروزمند: البته بعد از عملیات فروغ این ها به دنبال راه های دیگری نیز رفتند؛ اگر خاطرتان باشد دست به انجام عملیات مربوط به کُردها در داخل خاک عراق و در نواحی مرزی زدند. همچینین دست به تولید و اعزام واحدهای تروریستی به داخل خاک ایران زدند. این در واقع تَبَعات چنین استراتژی بود که می توان گفت در گِل گیر کرده بود، اما از سوی دیگر باید به صدام حسین و پولی که در ازای حضورشان در عراق از او می گرفتند و در اروپا سرمایه گذاری می کردند، به این شکل پاسخ می دادند و افراد بیشتری را چه از خودشان و چه در داخل ایران به کشتن دادند.
محمد حسین سبحانی : حالا که این بحث را باز کردید در تائید صحبت شما باید بگویم این ها مجبور بودند که پاسخ اعضای تشکیلات را به نحوی بدهند و نیروها را سرگرم کنند. درست است که یک سری عملیات در مناطق مرزی و کُردی عراق انجام دادند؛ اما اغلب این ها واقعی نبود و بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت تا نیرو را به این مساله مشغول کنند که ما در حال انجام کار هستیم و قفل و فُسیل نشده ایم! ضمن این که صدام حسین نیز دیگر به آنها اجازه انجام عملیات نمی داد، مگر عملیات هایی را که خودش پیشنهاد می کرد. اگر فیلم هایی که سرویس امنیتی عراق و مخابرات عراق به جا مانده است و در آن ها صدام حسین با مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی نشست داشته اند را ببینید متوجه خواهید شد که نوع عملیات را نیز سرویس امنیتی صدام حسین پیشنهاد می کند.
جواد فیروزمند: و اگر بخواهیم عملیات های شاخص این دوره را در نظر بگیریم عملیات ترور صیاد شیرازی ولاجوردی بوده است.
محمد حسین سبحانی: و خیلیهای دیگر. البته در این مقطع چون عراق آتش بس را پذیرفته بود، دیگر نمی توانست در مرز دست به عملیات بزند. چون در غیر این صورت به لحاظ قوانین بین المللی صدام حسین متهم به نقض قطعنامه میشد. بنابراین مواردی را خود صدام برای اجرا در داخل ایران به دست مجاهدین می داد.
در ادامه جلسه توجیهی عملیات فروغ جاویدان مسعود رجوی می گوید:
“کاری که ما می خواهیم انجام دهیم در حد توان و اِشِل یک اَبَرقدرت است. چون فقط یک اَبَرقدرت می تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند!”
دلیل این صحبت او این است که تصمیم داشت تا 48 ساعته به تهران برسد. او ادامه می دهد:
” به طور مثال بغداد تا خاک ایران 180 کیلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ، ایران ادعای گرفتن آن را نکرده است و همین طور عراق نیز ادعای گرفتن تهران را نکرده است. اما ما می خواهیم برویم و تهران را بگیریم.”
ببینید، این جاست که می گویم عملیات فروغ جاویدان یک خیانت بوده است و این سوال پیش می آید که آیا مسعود رجوی باور داشت که می تواند این کار را انجام دهد؟! تصور من این است که به هیچ وجه باور نداشت، او می دانست عملیات فروغ جاویدان با شکست سنگین و سهمگینی روبرو خواهد شد، او خودش می دانست که در سالن اجتماعات قلعه اشرف در عراق دارد نقش بازی می کند و بقیه اعضای سازمان را دارد به بازی می گیرد، او خودش می گوید ارتش های کلاسیک ایران و عراق با چند صد هزار نیرو نتوانسته اند به پایتخت های طرف مقابل ـ بغداد یا تهران ـ برسند ، اما مسعود رجوی همه را به بازی می گیرد و فرمانده نظامی سیاسی برای تسخیر کرمانشاه و همدان و قزوین و تهران تعیین می کندو عمق دجالیت در اینجاست که به محمود عطایی و مهدی ابریشمچی می گیود وقتی تهران را فتح کردید اتاق من در طبقه پنجم در ستاد انزلی ( خیابان طالقانی تهران ) را برای من آماده کنید. اینجاست که روشن می شود رجوی اشتباه یا حماقت نکرده است، رجوی خیانت کرده است و او آگاهانه هزاران نفر را سر به نیست کرد تا نگوید اشتباه کردم، نگوید مبارزه مسلحانه و تروریستی اشتباه بود، نگوید ورود به عراق و بازوی ارتش صدام حسین شدن ، خیانت بود و غیره.
ادامه دارد
نگاهی به غروب استراتژی مجاهدین در غملیات ” فروغ جاویدان “
/////////////////
—————————————-
نگاهی به غروب استراتژی مجاهدین در عملیات ” فروغ جاویدان “ ـ قسمت اول
البته به نظر من صدام حسین استفاده خود را از سازمان مجاهدین کرد. این سازمان مجاهدین بود که نتوانست استفاده خود را به خوبی از صدام ببرد. در سال 62 که طارق عزیز با مسعود رجوی ملاقات کرد و توافقاتی که از قبل نیز وجود داشت را علنی کردند، اولین خسارتی که برای سازمان مجاهدین خلق به بار آورد جدایی دکتر ابولحسن بنی صدر و پس از آن جدایی دکتر قاسملو و حزب دموکرات کردستان بود. این شورای ملی مقاومتی که آن موقع گفته می شد سه نیروی محوری عمده داشت که در بین سایر نیروها و شخصیت ها شاخص تر بودند. در واقع سازمان مجاهدین، حزب دموکرات کردستان و دکتر بنی صدر سه ضلع اصلی این مثلث بودند. مسعود رجوی با پذیرش طرح صدام حسین تامین منافع وی را پذیرفت و به عنوان یک نیروی کمکی با قابلیت جنگ پارتیزانی در کنار صدام قرار گرفت. برای این که اگر مثلا عراق می خواهد به سومارحمله کند، سازمان مجاهدین با ارتش خود به جبهه شمال و قلعه دیزه یا در جبهه جنوب عملیات های پارتیزانی انجام دهد تا ذهن نیروهای جمهوری اسلامی را در قسمت های مختلف تقسیم کند و تمرکز را از آنان بگیرد. بنابراین صدام حسین منافع خود را از سازمان مجاهدین برد،اما سازمان مجاهدین از صدام نفعی نبرد. وقتی در 4 ساعت صدها تانک،نفربر،کاتیوشا و سلاح های سنگین در عملیاتی وجود دارد،روشن است که سازمان مجاهدین نمی توانسته آنها را بگیرد. باید گفت که تهیه این امکانات کار یک نیروی سیاسی و یا حتی نظامی نیست. بنابراین وقتی صدام حسین به نقطه ای رسید که می خواست جنگ دیگر متوقف شود، برایش مهم نبود که به این دلیل رجوی سرانجام برای خروج از بن بست اعضای اسیر و قربانی را گوشت دم توپ خواهد کرد که کرد . صدام حسین با آوردن مسعود رجوی به عراق به اهداف خود رسید و بعد او را در عراق به گروگان گرفت. ضمن این که صدام حسین تنها از رجوی و سازمان مجاهدین در جنگ بین ایران وعراق بهره نبرد ، بلکه در تجاوزی که عراق به کویت داشت نیرو های سازمان مجاهدین در مناطق طوز خورماتو و حمرین عراق مانع از نفوذ و پیشروی شیعه ها و کردهای اپوزسیون وقت عراق به بغداد شدند.
نگاهی به غروب استراتژی مجاهدین در عملیات ” فروغ جاویدان “
برگرفته از گفت و گوی جواد فیروزمند با محمدحسین سبحانی
مطلب زیر توسط ایران قلم ویرایش و از گفتار به نوشتار تبدیل شده است
با تشکر از آقای جواد فیرومند و انجمن آریا ایران
ایران قلم ـ 31.07.2019
نگاهی به غروب استراتژی مجاهدین در غملیات ” فروغ جاویدان “
مقدمه:
مسعود رجوی در اجتماع مجاهدین خلق در آغازعملیات موسوم به فروغ جاویدان در سالن اجتماعات پادگان اشرف در عراق بعد از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران از عملیات سراسری جدید سخن گفت :
” عملیات بزرگ فروغ جاویدان! نتیجه عملیات البته در فراتر از همه محاسبات معمول به اراده و مشیت خدا برمی گردد. اما تا آنجایی که به ارتش آزادی بخش ملی ایران و به مجاهدین خلق ایران ارتباط دارد پیشاپیش نتیجه را که هر چه باشد به تک تک شما و به خلق قهرمان ایران تبریک می گویم! “
عملیاتی که 31 سال پیش در چنین روزهایی گام های اولیه آن برداشته شد و در سوم مرداد 1367 از نواحی مرزی کرمانشاه در عراق آغاز شد، ابتدا شهرهای کِرِند و اسلام آباد تصرف شد و در 34 کیلومتری کرمانشاه و در تنگه چهارزِبَر متوقف شد.
عملیاتی که با گردآوری همه اعضا و هواداران مجاهدین در سرتاسر جهان با نزدیک به 7 هزار عضو زن و مرد مجاهد تا 8 مرداد 1367 ادامه پیدا کرد و در نهایت با 1400 کشته و بیش از هزار و چندصد زخمی به شکست سازمان مجاهدین خلق در آخرین عملیات بزرگ این سازمان منجر شد.
عملیات نظامی که از پیش نتیجه آن مشخص بود و نشان داد استراتژی ارتش آزادی بخشی که مسعود رجوی از آن نام می برد در دنیای واقعی چیزی جز ارتش خصوصی صدام حسین نبوده و اگر به همان میزان حمایت هوایی و زمینی صدام نبود، رجوی هرگز توهم دیوانه گونه چنین عملیاتی را نمی توانست در سر بپروراند و فرزندان این آب و خاک را در این حجم بسیار بزرگ و تعداد زیاد به کشتن دهد و زمینه ساز کشتارهای بعدی آنها نیز شود.آنچه می خوانید گفت و گوی گفت و گوی جواد فیروزمند با محمدحسین سبحانی، عضو سابق شورای مرکزی مجاهدین خلق است که به بررسی ابعاد عملیات شکست خورده فروغ جاویدان می پردازد:
جواد فیروزمند : آقای سبحانی،با گذشت بیش از 31 سال از عملیات فروغ جاویدان بگویید که اساسا پایههای این عملیات چگونه شکل گرفت و در نهایت چه نتایجی برای سازمان مجاهدین خلق داشت؟
محمد حسین سبحانی : آنچه که سازمان مجاهدین خلق به عنوان عملیات فروغ جاویدان نامگذاری کرد و جمهوری اسلامی آن را به عنوان عملیات مرصاد نامگذاری کرده است را باید مورد بررسی تاریخی قرار دهیم تا بتوانیم دلایل بروز آن را بیابیم؛ وقوع عملیات فروغ جاویدان در ارتباط تنگاتنگ با حضور سازمان مجاهدین خلق در عراق،همزمانی این حضور با جنگ میان ایران و عراق و مسائلی از این دست نهفته است.
همان طور که می دانید در مدت درگیری دو کشور ایران و عراق در کارزار جنگ، قطعنامه های متعددی از سوی سازمان ملل تصویب می شد. تا این که در اواخر تیرماه سال 1366 سازمان ملل قطعنامه ای را تصویب کرد که اعضای دائم شورای امنیت نیز آن را تائید کردند. این قطعنامه پس از صدور، مورد موافقت ضمنی عراق قرار گرفت ، اما ایران موضع مشخصی در قبال آن اتخاذ نکرد. لازم به یادآوری است که سازمان مجاهدین خلق از ماهها قبل به واسطه اخباری که از درون جمهوری اسلامی ایران به دست آورده بود به این نکته پی برده بود که این جنگ به آتش بس و صلح منجر خواهد شد.
از 27 تیرماه 1367 یعنی زمان صدور قطعنامه 598 شورای امنیت که در واقع قطعنامه تکمیلی سال 1366 نیز بود تا سوم مرداد 1367 یعنی آغاز عملیات فروغ جاویدان مدت زمانی یک ساله طی شد و در این مدت مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق با وجود این که می گفتند که “صلح طناب دار رژیم ایران است!” اما در دنیای واقعی به هیچ عنوان به لحاظ تشکیلاتی، سیاسی و استراتژیک مایل نبودند که این صلح و آتش بس صورت گیرد.
مسعود رجوی می داسنت که اگر قطعنامه 598 شورای امنیت به تائید طرفین جنگ یعنی دو کشور ایران و عراق برسد، آن وقت سرنوشت سازمان مجاهدین در این میان دغدغه اصلی رهبری و اعضای این سازمان خواهد بود. بر همین اساس رجوی مایل بود تا جنگ ایران و عراق همچنان تداوم داشته باشد. این در حالی بود که این سازمان که از سال 1357 تا 1360 روند رو به جلویی را تجربه کرده بود، از آغاز جنگ ایران و عراق یعنی 29 شهریور 1359 و همزمانی آن با اوج فعالیت سیاسی خود، وقوع آن را به ضرر خود می دید و آن را سبب توقف روند رو به جلوی خود می دانست.
رجوی برای ادامه یافتن جنگ تلاش می کرد تا با بلوف زدن زیاد زمینه وحشت جمهوری اسلامی را فراهم آورد تا ایران پای پذیرش قطعنامه آتش بس نیاید. موضع گیری های سازمان مجاهدین خلق و شخص مسعود رجوی درباره قطعنامه 598 و آنچه که 31 سال قبل درباره این قطعنامه تحلیل کرده است می تواند امروز در بررسی این سازمان به ما کمک کند تا بتوانیم شرایط امروز آن را مورد ارزیابی قرار دهیم.
جواد فیرومند: شما در صحبت های خود اشاره کردید که رجوی معتقد بود که صلح طناب دار رژیم ایران است؛بفرمایید که چرا این او می خواست چنین استنباطی را هم در دنیای سیاست و فضای جامعه ایران و هم بر افراد خود القا کند؟ آیا فکر نمی کنید که در آن زمان اتخاذ این رویکرد توسط رجوی با شروع مناسبات جمهوری اسلامی با رژیم صدام حسین همزمان بوده است؟
محمد حسین سبحانی : البته این موضوع نیز هست،اما در دنیای واقعی به صورت علنی سازمان مجاهدین خلق این شعار را می داد، حتی برای بدنه سازمان در درون تشکیلات ، اما مسعود رجوی در درون خود به این شعار باور نداشت و همان طور که اشاره کردم می دانست که اگر توقف جنگ صورت گیرد به ضرر او خواهد بود. یعنی برعکس مواضعش در سال 1359 و ابتدای تجاوز ارتش صدام حسین به ایران ، چون در آن مقطع با آغاز تجاوز صدام حسین به دلیل تغییر فضای سیاسی کشور و روبرویی با دشمن خارجی ، دیگر فضا را برای خط سیاسی ، نظامی که رجوی در ذهن داشت، تنگ می کرد و به همین دلیل مایل به ادامه جنگ ایران و عراق نبود،اکنون متمایل به تداوم این مساله و ادامه جنگ را هم راستا با خط و استراتژی خود می دید و بقای خود را در ادامه این روند می دید. همچنین وقتی این شعار را می داد که “صلح طناب دار رژیم است!”،دقیقا عکس آن بود و می دانست که اگر پذیرش این قطعنامه و آتش بس صورت گیرد جمهوری اسلامی چند گام به جلو حرکت می کند،البته تاریخ نیز همین را نشان داد.
وقتی که قطعنامه شورای امنیت توسط آقای خمینی پذیرفته شد و از آن به عنوان جام زهر تعبیر کرد، جمهوری اسلامی چند گام به لحاظ سیاسی،اقتصادی و منطقه ای جلو افتاد و تاریخ 31 ساله این مساله را تائید می کند. فرض بگیرید این آتش بس صورت نمی گرفت و جنگ ادامه پیدا می کرد، در ان صورت آنچه رجوی می خواست، اتفاق می افتاد. بنابراین او این شعار را باور نداشت،اما آن را می داد تا جمهوری اسلامی را با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان، به عکس العمل و ادامه جنگ وادارد.
برای شناخت بیشتر و بررسی تحلیلی نگاه رجوی باید دید که وی پس از 29 تیرماه 1366 که قطعنامه شورای امنیت درباره جنگ ایران و عراق صادر شد، چه گفته است؟ رجوی در نشریه ای که خود سازمان مجاهدین در آبان ماه 66 منتشر کرده است، می گوید:
“قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد که به اتفاق آراء به تصویب رسید محتوای آن در اساس با طرح شورای ملی مقاومت همخوانی دارد و مهمترین اقدامی است که از سوی جامعه بین المللی برای برقراری صلح صورت گرفته است.”
یعنی در واقع می گفت: رژیم اگر این را بپذیری،در واقع همان چیزی است که ما می گفتیم!
وی در جای دیگر می گوید:
” رژیم خمینی به شهادت تجربه فاجعه بار و خونین هفت ساله گذشته، هیچ گاه به پیشنهاد صلح تن در نخواهد داد و همچنان بر ادامه جنگ و سیاست توسعه طلبانه اش پای خواهد فشرد.”
این دو پاراگرافی است که از اطلاعیه شورای دست ساز رجوی یا همان شورای ملی مقاومت نقل کردم. در واقع می گوید حکومت اسلامی به صلح و آتش بس تن نمی دهد و از طرفی می گوید که این قطعنامه همان است که ما گفتیم، در حالی که دروغ می گفت.
در قطعنامه شورای امنیت دو موضوع کلیدی وجود داشت که جمهوری اسلامی به سمت آن حرکت کرد.
اول این که در این قطعنامه ابتدا باید مشخص می شد که متجاوز کیست و بر اساس آن غرامت پرداخت می شد.در صورتی که مساله ای که رجوی می گوید با طارق عزیز در سال 62 به عنوان پیمان صلح امضا کرده، موضوعی مضحک و خنده دار است که چنین مساله ای در ان وجود نداشته است وجود نداشت که مشخص شود که متجاوز کیست؟! و بعد هم متجاوز مشخص شود و غرامت بپردازد.در حالی که در قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متجاوز را مشخص کرد و آن را عراق اعلام کرد و در موارد منتشره بعدی خود رقمی در حدود 1000 میلیارد دلارغرامت جنگی را مشخص کرد که باید عراق به ایران پرداخت می کرد.
جواد فیروزمند: البته با وجود گذشت 31 سال از پایان این جنگ هنوز عراق این غرامت را پرداخت نکرده است.
محمد حسین سبحانی: درست است. تنها چیزی که می توان گفت این است که در زمان تجاوز صدام حسین به کویت،عراق تعدادی از هواپیماهای خود را برای جلوگیری از نابود شدن در بمباران به ایران داد و ایران آن هواپیماها را به عراق پس نداد که البته بسیار ناچیز بوده است.اخبار تائید نشده ای نیز وجود دارد که در فرآیند سرنگونی صدام حسین و در توافقی که بین ایران و آمریکا صورت گرفته است می توانسته اموال و دارائیهایی نیز شامل حال ایران شود که در این خصوص خبر موثق و قطعی وجود ندارد.بنابراین هنوز بطور رسمی غرامت جنگی از سوی عراق به ایران پرداخت نشده است. دلیل آن هم این است که پس از سرنگونی صدام حکومتی در عراق بر سر کار آمده است که به حکومت ایران نزدیک است و شاید بتوان گفت که غنیمتی که حکومت ایران بدین شکل بدست آورده است ، بتواند بخش زیادی از غرامت جنگی برایش تامین شده باشد.
صحبتم را درباره علت به وجود آمدن ایده عملیاتی موسوم به عملیات بزرگ فروغ جاویدان ادامه می دهم؛ همان طور که اشاره کردم باید دید در فاصله یک ساله یعنی از 29 تیرماه 66 تا سوم مرداد 67 چه اتفاقاتی پیش آمد و این را هم گفتم که وقتی قطعنامه صادر شد مسعود رجوی متوجه شد که دیر یا زود این آتش بس صورت خواهد گرفت که به نفع او و سازمان مجاهدین خلق نبود. بنابراین در این باره دروغ می نوشت که حکومت ایران به صلح تن در نخواهد داد و سخنانی از این دست.
از طرفی تغییرات سیاسی و نظامی موثری در طی این یک سال اتفاق افتاد؛ فاو، جزایر مجنون و بخشی از سرزمین عراق را که ایران در اختیار داشت و می خواست که از آن به عنوان پشتوانه مذاکره و آتش بس استفاده کند، در این یکسال از دست داد . بنابراین در طی این یک سال ایران هم با مسائلی همچون از دست دادن فاو و جزایر مجنون، کاهش داوطلبان حضور در جبهه و ناتوانی در بسیج نیروهای اجتماعی نسبت به گذشته، 20 برابری قدرت نیروی هوایی عراق در آن مقطع و نیروی زمینی و لجستیکی،تحریم و رویارویی کشور با مشکلات اقتصادی روبرو بوده است. همچنین وجود دو نگاه متفاوت در ساختار سیاسی آن دوران حکومت ایران نسبت به ادامه جنگ ، و همچنین ناتوانی یا تضعیف نیرویی و لجستیکی و نظامی برای سرانجام منجر به پذیرش قطعنامه 598 می شود.
اما مسعود رجوی می گفت که تشکیل ارتش آزادی بخش او در سال 1366 باعث شد که رژیم ایران آتش بس را بپذیرد!
از این گفته رجوی می شود استنباط کرد و سوالی که مطرح می شود این است که آیا وظیفه شما ـ رجوی ـ سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی بود یا این که به دنبال نجات این حکومت بودید؟! چراکه اگر فرض را بر این بگیریم که تشکیل ارتش آزادی بخش منجر به پذیرش قطعنامه از سوی ایران شد، این مساله از سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی جلوگیری کرد! و امروز تاریخ 31 ساله گذشته نیز همین را می گوید. البته در دنیای واقعی نمی توان گفت که دو عملیات مهم سازمان مجاهدین و ارتش صدام حسین به نام آفتاب و چلچراغ که منجر به گرفتن اسیر و غنائم جنگی شد، در تصمیم ایران برای پدیرش آتش بس تاثیر نداشته است ، اما در مجموعه عوامل پذیرش قطعنامه از سوی ایران جزو عوامل فرعی و در رده نهم یا دهم باشد.
به این دلیل که صدام حسین از سازمان مجاهدین و ارتش آزادی بخش این سازمان به عنوان یک بازوی پارتیزانی و شبه ارتش برای انجام عملیات در مرزهای ایران استفاده می کرد. بنابراین شکل گیری عملیات هایی مانند آفتاب، چلچلراغ و سایر عملیات های مرزی که حتی منجر به گرفتن اسیر نیز شده بود همواره با حمایت و پشتیبانی لجستیکی و نظامی ارتش صدام حسین بود. چون صدام حسین یک نیروی کمکی به دست آورده بود که هم بومی بود و هم می توانست به لحاظ اطلاعاتی به صدام کمک کند.بنابراین شکل گیری این ارتش هم می تواند عاملی برای پذیرش قطعنامه از سوی ایران باشد،اما نمی توان گفت که یک عامل مستقیم و اصلی است.
همچنین صدام حسین در گفت و گویی که در 8 تیر 1367 با رادیو بی بی سی یعنی حدود سه هفته قبل از پذیرش قطعنامه و یک هفته پس از عملیات چلچراغ که با وجود چیزی حدود 50 تا 100 تانک و گرفتن اسیر و داشتن بار تبلیغاتی فراوان، داشته است گفته است که:
“از طریق ایرانی ها جمهوری اسلامی را نابود خواهد کرد و افزود: قهرمانی های مجاهدین خلق در مهران موید این سخن است.بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین طور پیوستن مردم ایران به صفوف آنها را خواهید دید.”
عملیات مورد اشاره صدام یا همان چلچراغ تقریبا یک ماه قبل از پذیرش قطعنامه بوده است همراه با 1500 اسیر، دهها تانک و نفربر و غنائم بسیار بوده است.
جواد فیروزمند: در مسائلی که از بی بی سی نقل قول کردید و صحبت هایی که بر اساس آن از سوی صدام حسین شده بود،آیا می توان گفت که سازمان مجاهدین و ارتش آزادی بخش را خود صدام در سال 66 توسط مجاهدین تشکیل داده بود تا بتواند با تکیه بر آن به نتایج جنگ تاثیر بگذارد؟به عبارتی آن چیزی که در فضای سیاسی مصطلح است این است که می گویند مجاهدین خلق و تاسیس ارتش آزادی بخش آنها در واقع ایجاد یک ارتش خصوصی برای صدام حسین بوده است تا بتواند با آن بر جنگ بین دو کشور تاثیر بگذارد، نظر شما چیست؟
محمد حسین سبحانی : کاملا درست است،البته به نظر من صدام حسین استفاده خود را از سازمان مجاهدین کرد. این سازمان مجاهدین بود که نتوانست استفاده خود را به خوبی از صدام ببرد. در سال 62 که طارق عزیز با مسعود رجوی ملاقات کرد و توافقاتی که از قبل نیز وجود داشت را علنی کردند، اولین خسارتی که برای سازمان مجاهدین خلق به بار آورد جدایی دکتر ابولحسن بنی صدر و پس از آن جدایی دکتر قاسملو و حزب دموکرات کردستان بود. این شورای ملی مقاومتی که آن موقع گفته می شد سه نیروی محوری عمده داشت که در بین سایر نیروها و شخصیت ها شاخص تر بودند. در واقع سازمان مجاهدین، حزب دموکرات کردستان و دکتر بنی صدر سه ضلع اصلی این مثلث بودند.
مسعود رجوی با پذیرش طرح صدام حسین تامین منافع وی را پذیرفت و به عنوان یک نیروی کمکی با قابلیت جنگ پارتیزانی در کنار صدام قرار گرفت. برای این که اگر مثلا عراق می خواهد به سومارحمله کند، سازمان مجاهدین با ارتش خود به جبهه شمال و قلعه دیزه یا در جبهه جنوب عملیات های پارتیزانی انجام دهد تا ذهن نیروهای جمهوری اسلامی را در قسمت های مختلف تقسیم کند و تمرکز را از آنان بگیرد. بنابراین صدام حسین منافع خود را از سازمان مجاهدین برد،اما سازمان مجاهدین از صدام نفعی نبرد. وقتی در 4 ساعت صدها تانک،نفربر،کاتیوشا و سلاح های سنگین در عملیاتی وجود دارد،روشن است که سازمان مجاهدین نمی توانسته آنها را بگیرد. باید گفت که تهیه این امکانات کار یک نیروی سیاسی و یا حتی نظامی نیست.
بنابراین وقتی صدام حسین به نقطه ای رسید که می خواست جنگ دیگر متوقف شود، برایش مهم نبود که به این دلیل رجوی سرانجام برای خروج از بن بست اعضای اسیر و قربانی را گوشت دم توپ خواهد کرد که کرد . صدام حسین با آوردن مسعود رجوی به عراق به اهداف خود رسید و بعد او را در عراق به گروگان گرفت. ضمن این که صدام حسین تنها از رجوی و سازمان مجاهدین در جنگ بین ایران وعراق بهره نبرد ، بلکه در تجاوزی که عراق به کویت داشت نیرو های سازمان مجاهدین در مناطق طوز خورماتو و حمرین عراق مانع از نفوذ و پیشروی شیعه ها و کردهای اپوزسیون وقت عراق به بغداد شدند.
بنابراین صدام حسین از سازمان مجاهدین منافع خود را برد، و رجوی بر پیشانی خود و سازمان مجاهدین یک لکه سیاه ننگ تاریخی زد که به عقیده بنده هرگز نباید اجازه داد تا دچار فراموشی تاریخی شود ، چرا که سازمان مجاهدین و مسعود رجوی و مریم عضدانلو همواره تلاش کردند تا این موضوع را به تاریکخانه بفرستد،اما نباید این اجازه را به آنها داد.
جواد فیروزمند: البته سازمان مجاهدین هنوز هم در تلویزیون و سایت های خود مدعی است که آنها بودند که جنگ بین عراق و ایران را به پایان رساندند.
محمد حسین سبحانی: بله، اما همانطور که گفتم باید پرسید که آیا این مساله به نفع جمهوری اسلامی شد یا به ضرر آن؟
پس اگر هدف سازمان مجاهدین نابودی جمهوری اسلامی بود پس چرا با ادعای پایان جنگ توسط خود به جمهوری اسلامی بقا داد؟ بنابراین سازمان در فعالیت خود مرتکب اشتباه شده ولی آن را تاکنون تجزیه و تحلیل نکرده است. البته کاری که رجوی سازمان مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان کرده ، تنها اشتباه نبوده بلکه یک خیانت بزرگ بوده است؛ چون در ابتدای عملیات می گوید:
” آن را انجام می دهم و در آن شانس پیروزی دارم.”
اما به نظر شما آقای مسعود رجوی اندازه یک سرباز دون پایه نظامی نیز نمی فهمید که بداند در ستونی از نیرو که در جاده سرپل ذهاب تا کرمانشاه راه می اندازد کافیست که در همین جاده مورد بمباران هوایی و زمینی قرار بگیرد، یعنی واقعا این را نمی فهمیده است؟ معلوم است که می فهمیده است،اما به خاطر این که شکست و بن بست سیاسی ، استراتژیک را نپذیرد و نگوید که اشتباه کردم باید بحران را با یک بحران بزرگتر پاسخ می داده است تا فراموش شود.
در27 تیرماه 1367 آقای خامنه ای که آن موقع رئیس جمهور وقت حکومت اسلامی بوده است در نامه ای که به پرز دکوئیار ،دبیر کل وقت سازمان ملل می دهد با پذیرش آتش بس موافقت می کند. از این زمان یعنی 27 تیرماه 1367 تا آغاز عملیات فروغ جاویدان در سوم مرداد سال 1367 تنها 7 روز فرصت بوده تا سازمان تمام نیروهای خود را از اقصی نقاط جهان جمع آوری کند. افرادی که نه تاکنون رنگ سلاح را دیده بودند، نه آموزشی در این زمینه دیده بودند، نه با گرما و آب و هوای عراق آشنایی داشتند، نه حتی تاکنون به خود قمقمه و فانوسقه بسته بودند و نه حتی سربازی رفته بودند، رجوی همه آنها را در عراق جمع کرد و طی یک هفته برای این عملیات آماده ساخت تا مجبور به پذیرش اشتباه خود نشود. ضمن این که با طراحی چنین عملیاتی با چنین شرایطی به سازمان خود نیزخیانت کرد. سازمان مجاهدین در توجیه عملیات فروع جاویدان در سایت رسمی خود نوشته است:
” مجاهدین در عملیات فروغ جاویدان، در یک بزنگاه تاریخی، یعنی یک هفته پس از خوردن زهر آتشبس توسط خیمنی، با تمام توش و توان به دریای آتش زدند. خمینی میخواست با سرکشیدن زهری که ارتش آزادیبخش به حلقوم او ریخته بود، دشمن قسم خورده خود را به نخستین بازنده و قربانی جنگ خانمانسوز 8سالهاش تبدیل کند و خود از مهلکه بگریزد”
آیت الله خمینی در سخنرانی که در 29 تیر 67 داشته، گفته است ، که من از روی نوشته می خوانم:
“درباره قبول قطعنامه که حقیقتا مساله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصا من بوده است و…و بدا به حال من که هنوز زنده ام،جام زهر قبول قطعنامه را سر کشیدم.”
اصطلاح جام زهر که از آن زمان در ادبیات سیاسی ایران آمد نخستین بار توسط آیت الله خمینی در آن مقطع گفته شد. می خواهم به صراحت بگویم که مسعود رجوی با در نظر گرفتن تمام صحبت هایی که درباره آقای خمینی می گوید، باید بپذیرد که اندازه او هم نبوده است! چون همان طور که می دانید آقای خمینی یک سال پس از پذیرش قطعنامه فوت کرده است، ولی آن قدر احساس مسئولیت در دستگاه خودش یعنی دستگاه حکومت اسلامی داشته است که خواسته تا این تضاد را حل کند و به این فکر کرده بوده است که اگر بمیرد مساله جنگ به کجا خواهد کشید؟ و باید از خود بپرسیم که اگر این مساله قبل از فوت آقای خمینی با پذیرش قطعنامه حل نمی شد واقعا چه می شد؟
او می گوید من جام زهر را نوشیدم؛چون قبلا گفته بود که راه قدس از کربلا می گذرد، اگر 20 سال هم این جنگ طول بکشد ما هستیم،و….ولی می گوید من اشتباه کردم! و تعبیر این صحبت او در هنگام پذیرش قطعنامه از سوی او این است. ولی سازمان مجاهدین شکل دادن مبارزه مسلحانه در 30 خرداد 1360، عملیات های چریکی، رفتن به عراق، تشکیل بازوی کمکی صدام حسین تحت عنوان ارتش آزادیبخش ، عملیات های میکرو، ترورهای شهری و همه رویدادها و سرقصل هایی که تا آن مقطع پیش آمده بود و هیچ گاه مسعود رجوی درباره آنها نگفت که من اشتباه کردم! اگر آقای خمینی خودش این جام زهر را نوشید، مسعود رجوی نه تنها این جام زهر را ننوشید، بلکه آن را بین اعضای سازمان مجاهدین تقسیم کرد و بین همان 1400 نفری که در آن عملیات قربانی شدند، با این که می دانست که این عملیات شکست خواهد خورد..!
جواد فیروزمند: البته 2400 نفر! و یا شاید حتی 2700 نفر!
محمد حسین سبحانی: نه،البته کشته هایی که خود سازمان طی اطلاعیه رسمی اعلام کرده 1400 کشته و بیش از 1000 مجروح بوده است ، و تلفات حکومت اسلامی را در دروغی فاحش 55 هزار نفراعلام کرده است! یعنی چطور ممکن است که نیرویی که حداقل نصف آن افرادی از خارج از کشور آمده و بدون آمادگی بودند با یک نیرویی عملیاتی در حال جنگ که 8 سال هم این جنگ را با عراق تجربه کرده بوده است جنگیده باشد و 55 هزار نفر از آنها را کشته باشد و خودش تنها 1400 نفر تلفات داده باشد؟
ادامه دارد
////////////////////