به هر حال در ژانویه ۲۰۱۹ با یکی از دوستانم که مادر او نیز در مجاهدین است، هر دو به آلبانی رفتیم. با یک رابط آلبانیایی به مقر مجاهدین در اشرف ۳ رسیدیم. در آنجا محافظان مسلح آلبانیایی مستقر بودند که ما را بردند به داخل یک کانکس و گفتند که به مجاهدین خبر می دهیم. درب پایگاه مجاهدین با آنجا که ما بودیم، فاصله داشت. درب پایگاه مجاهدین نیز با ساختمان های ساکنان پایگاه تقریبا یک کیلومتر فاصله داشت و اساسا ما نمی توانستیم افراد یا ساختمان های افراد مجاهدین را ببینیم. بعد از مدتی محافظان مسلح آلبانیایی آمدند و گفتند که مقداری طول می کشد تا مادرتان را پیدا کنند. آنها پاسپورت ما را گرفته بودند تا بعنوان مدرک شناسایی به مجاهدین بدهند. آنروز ساعت ها منتظر ماندم و دست آخر آمدند و گفتند که معلوم نیست مادرتان کجاست. ممکن است برای خرید رفته باشد یا اینکه در این پایگاه نباشد. محافظان مسلح آلبانیایی نگذاشتند که با افراد مجاهدین صحبت کنیم. ما مجبور به بازگشت شدیم، بدون اینکه بتوانیم با مادرانمان ملاقات کنیم. زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی حق ملاقات و ارتباط با افراد خانواده خود را دارند اما برای من واقعا سئوال است که چرا با اینکه از قبل اطلاع داده بودیم، مجاهدین نگذاشتند مادرانمان را ببینیم… مجاهدین کودکان بالای ۱۵ سال را به عملیات فروغ جاویدان فرستادند و …
امیر وفا یغمائی از سرگذشت تلخ خودش و هزاران نوجوان وابسته به مجاهدین از اشرف تا پایگاه تیف
آریا ایران به نقل از تلویزیون میهن ـ 02.02.2019
سعید بهبهانی در برنامه روزانه خود در تلویزیون میهن گفت گوئی دارد با امیر وفا یغمائی مجاهد زاده ای که از سرنوشت غم انگیز خود سخن میگوید
امیر یغمایی:
من اولین بار است که درباره سرگذشت خودم با سازمان مجاهدین خلق صحبت می کنم. بگذارید یک مسئله مهم را بازگو کنم. من از سال ۲۰۰۵ تا کنون که سکوت کرده بودم، می خواستم برای یک بار هم که شده مادرم را ببینم.
به همین دلیل با دوستانی که در ارتباط با سازمان مجاهدین بودند تماس گرفتم و اطلاع دادم که می خواهم به آلبانی بروم و با مادرم ملاقات کنم. چون مجاهدین دوست نداشتند که بدون اطلاع به آنجا بروم و به همین دلیل پیشاپیش به آنها خبر داده بودم.
حتی در این باره با محمد رجوی فرزند مسعود رجوی در اورسوراواز تماس گرفتم و اطلاع دادم.
به هر حال در ژانویه ۲۰۱۹ با یکی از دوستانم که مادر او نیز در مجاهدین است، هر دو به آلبانی رفتیم. با یک رابط آلبانیایی به مقر مجاهدین در اشرف ۳ رسیدیم.
در آنجا محافظان مسلح آلبانیایی مستقر بودند که ما را بردند به داخل یک کانکس و گفتند که به مجاهدین خبر می دهیم. درب پایگاه مجاهدین با آنجا که ما بودیم، فاصله داشت. درب پایگاه مجاهدین نیز با ساختمان های ساکنان پایگاه تقریبا یک کیلومتر فاصله داشت و اساسا ما نمی توانستیم افراد یا ساختمان های افراد مجاهدین را ببینیم.
بعد از مدتی محافظان مسلح آلبانیایی آمدند و گفتند که مقداری طول می کشد تا مادرتان را پیدا کنند. آنها پاسپورت ما را گرفته بودند تا بعنوان مدرک شناسایی به مجاهدین بدهند.
آنروز ساعت ها منتظر ماندم و دست آخر آمدند و گفتند که معلوم نیست مادرتان کجاست. ممکن است برای خرید رفته باشد یا اینکه در این پایگاه نباشد.
محافظان مسلح آلبانیایی نگذاشتند که با افراد مجاهدین صحبت کنیم. ما مجبور به بازگشت شدیم، بدون اینکه بتوانیم با مادرانمان ملاقات کنیم.
زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی حق ملاقات و ارتباط با افراد خانواده خود را دارند اما برای من واقعا سئوال است که چرا با اینکه از قبل اطلاع داده بودیم، مجاهدین نگذاشتند مادرانمان را ببینیم…
مجاهدین کودکان بالای ۱۵ سال را به عملیات فروغ جاویدان فرستادند و تعدادی از آنان نیز در همین عملیات کشته شدند. از جمله خواهر علیرضا قیطانی که ۱۵ ساله بود و کشته شد. پدر و مادر بعضی از بچه های کوچک داخل سازمان نیز هر دو کشته شدند و برنگشتند. در آن دوران این بچه ها را تحویل افراد دیگری از اعضای مجاهدین دادند. و این بچه های کوچک گیج شده بودند که چرا پدر و مادرهای ما دیگر نیستند.
من و دیگر بچه هایی که در سازمان بودیم، بین قرارگاه های مرزی تقسیم شده بودیم. بعد از نشست های ۴ ماهه طعمه مسعود رجوی در قرارگاه کوت بودم، آنجا توانسته بودم با تعدادی دوست شوم. اما مجاهدین که نمی خواستند در بین اعضا رابطه دوستانه ایجاد شود، من را به همراه تعداد دیگری به قرارگاه مرزی بنیاد علوی در جلولا منتقل کردند.
مجاهدین، من و دیگر بچه های نوجوان را در قرارگاه های مرزی بین دیگر اعضای قدیمی تر سازمان تقسیم و قاطی کرده بودند.
یکسری بچه ها در آن دوران مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفتند. نه اینکه همه مورد تجاوز قرار گرفته باشند، بلکه دستکاری می کردند، شب می آمدند سراغ بچه ها. تعدادی بودند که اینها را تجربه کرده بودند و به من هم می گفتند. حتی یک سری از بچه ها از ترس شان سرنیزه زیر بالش می گذاشتند و می خوابیدند. که اگر کسی سراغشان آمد، بتوانند از خودشان دفاع کنند. یعنی خیلی وضع خراب بود.
جالب بودن این موضع از این نظر است که مسعود رجوی آمده بود و انقلاب ایدئولوژیک راه انداخته بود و همه را از هم طلاق داده بود تا بقول خودش آدم های خالص ایجاد کند. آدم هایی که ظاهرا باید ایدئولوژیک می بودند تا بتوانند تمام عیار بجنگند. بدون عنصر جنسیتی و فکر زن و بچه و اینها. اما بعد از ده پانزده سال آدم ها به جان همدیگر افتاده بودند. یعنی مسائلی پیش آمد که بچه های ما اینجور چیزهای وحشتناک را تجربه کردند تا اینکه مسعود رجوی همه بچه ها را مجددا از بین دیگر اعضای مجاهدین جدا نموده و در یک مرکز جداگانه ای سازماندهی کردند…
۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ من و دیگر اعضای سازمان در قرارگاه باقرزاده بودیم. آمدند و خبردادند که به آمریکا حمله نظامی شده، به سالن برویم و آنجا فیلم های برخورد هواپیماها به برج های دوقلو را پخش می کردند. همه مجاهدین جشن گرفته بودند و در حضور رهبران سازمان هورا می کشیدند.
من یادم هست که مسعود رجوی در همان جلسه آمد و گفت که اگر ایدئولوژی ارتجاعی چنین کاری می تواند علیه امپریالیسم انجام دهد، بنازم به ایدئولوژی مجاهدین و انقلاب مریم!…
امیر وفا یغمایی از خودکشی های درون سازمانی در عراق و پادگان اشرف می گوید، چیزی که مجاهدین بدورغ می گفتند که این گونه افراد در اثر شلیک ناخواسته کشته شده اند، …
امیر وفا یغمایی از محمد رجوی فرزند مسعود رجوی می گوید. از رابطه پدری که می خواست فرزند اش همانند خود او ایدئولوژیک باشد. اما او مسعود رجوی را به چالش می کشید. مسعود رجوی هیچ گونه رابطه عاطفی پدری با فرزند اش نداشت،
//////////////////////////////////
محبوب ترین مطالب برای موضوع کودکان
- یافتن ۱۲ دختربچه در خانه مردی ۵۱ ساله در آمریکا – 9,729 views
- مادر سمیه لب به سخن گشود: خسته ام از ندیدنت – 5,528 views
- اجاره کودکان برای گدایی ‘روزی ۱۵ هزار تومان، فروش دو میلیون تومان – 2,235 views
- چگونه تینایجر آلمانی در سودای جهاد از مونیخ به سوریه رفت؟ – 1,771 views
- مهدی خوشحال: کودکان فرقه – 1,592 views
- نامه ای دیگر به خواهرم زینب در زندان لیبرتی – 1,475 views
آرشیو موضوع : کودکان
چرا مرا از پدر و مادرم جدا کردند؟ چرا هیچکس به حرف من گوش نداد؟
چرا مرا از پدر و مادرم جدا کردند؟ چرا هیچکس به حرف من گوش نداد؟ برگردان بخشی از مصاحبه سمیه قائم نیا در روزنامه سراسری “تراو” هلند شنبه 24 سپتامبر2011 مصاحبه سمیه قائم نیا با روزنامه تراو هلند، ترجمه مسعود جابانی، راه رهایی، سی ام سپتامبر 2011 http://payamerahai.com/?p=1981#more-1981 http://payamerahai.com/?p=1989 داستان زندگی سمیه قائم نیا دختری که در سن ده سالگی به همراه برادر هشت ساله …
محمد حسین سبحانی : کودکان خاکستری
البته مورد بالا ، تنها یکی از اشکال سؤاستفاده از کودکان می باشد. آنچه که نقش مبنایی و محوری دارد، خاکستری کردن کودکان در فرقه های تروریستی می باشد که مورد روی داده در خیابان های بغداد از نتایج آن است. فرقه های تروریستی روش های مدون و مشخصی برای تربیت نیروی تروریستی دارند که در این مسیر …