زندگی تولستوی و همسرش در فیلم «ایستگاه آخر»، که در بعضی کشورها به «تابستان روسی» مشهور است، به تصویر کشیده شده است. سرگئی باندارچوک فیلمساز روسی در این فیلم سال آخر زندگی این دو را به تصویر کشیده است. در این فیلم تولستوی ۸۰ سالگی را پشت سر گذاشته و در ۸۰ سالگی حالتی «خل وضع» دارد. تحولات قرن بیستم روی او تاثیر گذاشته و دوران پر تنشی را برایش ایجاد کرده است. تولستوی ادای قدیسان را در میآورد، مردم را به راه راست فرا میخواند و برای خود مریدانی جمع میکند که سوفیا چشم دیدن آنها را ندارد. سوفیا از تغییرات روحی لئو شاکی است و آنها را عامل اضمحلال خانواده میداند. کارهایی که شادی را از خانه میبرد و باعث دعوا و درگیری در خانه میشود. شکایات و مشاجرات بین زن و شوهر تولستوی را به این فکر میاندازد که چطور نزدیک ۵۰ سال سوفیا را تحمل کرده و با او عمرش را از بین برده است. او متعجب است که چطور عاشق سوفیا بوده و از او فرزندانی دارد. این نارضایتی در نهایت لئو را بیتاب میکند و او را از خانه فراری میدهد. همسر تولستوی وقتی متوجه ترک لئو میشود به دنبالش میرود و با عشق ۵۰ ساله خود برای دوری همسر بیتابی میکند. اما مرگ به سوفیا فرصت نمیدهد و به تولستوی زنده نمیرسد و او را در ایستگاه قطار مرده مییابد.
۱۰۸مین سالمرگ تولستوی
فراز و فرودهای زندگی عاشقانه لئو تولستوی و سوفیا
25.11.2018 ـ فرادید
شکایات و مشاجرات بین زن و شوهر تولستوی را به این فکر میاندازد که چطور نزدیک ۵۰ سال سوفیا را تحمل کرده و با او عمرش را از بین برده است. او متعجب است که چطور عاشق سوفیا بوده و از او فرزندانی دارد. این نارضایتی در نهایت لئو را بیتاب میکند و او را از خانه فراری میدهد.
فرادید| تولستوی سوفیا را عاشقانه دوست داشت، اما رابطهای این دو که ۴۸ سال با هم زندگی کردند هیچگاه خالی از تنش نبود. نخستین درگیریها از همان روزهای آشنایی با خواندن یادداشتهای پیش از ازدواج لئو شروع شد. او ظاهرا شرح عیاشیها و خوشگذارنیهایی را نوشته بود که بر زن جوان تاثیری خردکننده گذاشت و هرگز از ذهنش پاک نشد.
تصویری رنگی از لئو تولستوی
همسر تولستوی، سوفیا، دختر داروساز آلمانی اشرافزادهای بود که پیش از ازدواج نیز تحصیلکرده و روشنفکر بود و بر خلاف بسیاری از روایاتی که از بداخلاقی و ناسازگاری برایش ساختهاند تولستوی عاشقانه او را دوست داشت.
سوفیا تولستوی
سوفیا در ۱۸ سالگی با لئو آشنا شد و ازدواج کرد و برای تولستوی ۱۳ فرزند آورد که ۴ تای آنها در کودکی مُردند. سوفیا در خاطرات روزانهاش نوشته که جنگ و صلح ۱۴۰۰ صفحهای را هفت بار با نور شمع رونویسی کرد. سوفیا در خاطراتش خوشبختترین دوره زندگی مشترکش را زمان تالیف جنگ و صلح بیان میکند. او در این خاطرات از خودکشی یکی از همسایگان مینویسد که خود را مقابل قطار سریعالسیر انداخت و از خودکشی خود میگوید که الهامبخش پایان داستان آناکارنینا شد.
خانواده بزرگ تولستوی
سوفیا از دو زندگی متفاوت در خاطراتش مینویسد: خود و دنیای واقعی. «تا چند سال دیگر برای خودم دنیای جدیدی به منزله زن خواهم ساخت که در آن شوهر و فرزندانم جای خودشان را خواهند داشت… تنها کمی حوصله باید. من دوباره مثل سابق خواهم شد». اما در زندگی واقعی، همسر و فرزندان همه جا را اشغال میکنند و فضایی برای او باقی نمیگذارند و او بر این موضوع آگاه است و اعتراف میکند که: «آدمی قادر است هزار دنیای متفاوت را به تصویر بکشد، اما مجبور است در پیرامون تنگ خویش زندگی کند.»
لئو و سوفیا تولستوی
زندگی سوفیا را میتوان این گونه خلاصه کرد: حدود ده سال حاملگی، به دنیا آوردن سیزده فرزند، بیش از بیست سال شیر دادن فرزندان، چند سالی بازنویسی آثار تولستوی بزرگ، چند خودکشی «ناموفق»، بجا گذاشتن «خاطرات» قطور و هزار عکس از زندگی خود، تولستوی و شوروی قبل و بعد از قرن بیستم.
زندگی مشترک ۴۸ ساله لئو و سوفیا با وجود روابط عاشقانه هیچگاه خالی از تنش نبود. نخستین درگیریها از همان روزهای آشنایی آغاز شد که تولستوی دفترچه یادداشتهای روزانه دوران پیش از ازدواجش را در اختیار سوفیا گذاشت. ظاهرا شرح عیاشیها و خوشگذارنیهایی که در این دفتر ثبت شده بود بر زن جوان تاثیری خردکننده گذاشت و هرگز از ذهنش پاک نشد.
سوفیا در یادداشتهای روزانه خود این دوران را “زننده و ناخوشایند” و زندگی قبلی لئو را “غیرقابل پذیرش” توصیف میکند. در سالهای بعد غرق شدن تولستوی در افکار فلسفی و نوشتههای ادبیاش مشکلات دیگری با خود به همراه داشت.
تولستوی و چخوف
تولستوی و ماکسیم گورکی
زندگی تولستوی و همسرش در فیلم «ایستگاه آخر»، که در بعضی کشورها به «تابستان روسی» مشهور است، به تصویر کشیده شده است. سرگئی باندارچوک فیلمساز روسی در این فیلم سال آخر زندگی این دو را به تصویر کشیده است.
در این فیلم تولستوی ۸۰ سالگی را پشت سر گذاشته و در ۸۰ سالگی حالتی «خل وضع» دارد. تحولات قرن بیستم روی او تاثیر گذاشته و دوران پر تنشی را برایش ایجاد کرده است. تولستوی ادای قدیسان را در میآورد، مردم را به راه راست فرا میخواند و برای خود مریدانی جمع میکند که سوفیا چشم دیدن آنها را ندارد.
سوفیا از تغییرات روحی لئو شاکی است و آنها را عامل اضمحلال خانواده میداند. کارهایی که شادی را از خانه میبرد و باعث دعوا و درگیری در خانه میشود.
شکایات و مشاجرات بین زن و شوهر تولستوی را به این فکر میاندازد که چطور نزدیک ۵۰ سال سوفیا را تحمل کرده و با او عمرش را از بین برده است. او متعجب است که چطور عاشق سوفیا بوده و از او فرزندانی دارد. این نارضایتی در نهایت لئو را بیتاب میکند و او را از خانه فراری میدهد.
همسر تولستوی وقتی متوجه ترک لئو میشود به دنبالش میرود و با عشق ۵۰ ساله خود برای دوری همسر بیتابی میکند. اما مرگ به سوفیا فرصت نمیدهد و به تولستوی زنده نمیرسد و او را در ایستگاه قطار مرده مییابد.