تانک‌، کافکا را نشانه گرفته بود؛ چند نکته در ۵۰ سالگی سرکوب «بهار پراگ»

0
741

اسوبودا که از قهرمانان چکسلواکی در جریان جنگ جهانی دوم به شمار می‌آمد قبول نکرد که به تشکیل دولتی تابع تام و تمام مسکو رضایت دهد. او سه روز بعد از اشغال کشورش به مسکو رفت و در مذاکراتی فشرده نهایتاً رهبری کرملین را راضی کرد که رهبران اصلاح‌طلب حزب کمونیست به شمول رهبر حزب، یعنی الکساندر دوبچک را آزاد کند تا آنها به پست‌های خود برگردند. کرملین با این خواست موافقت کرد، به این شرط که آزادشدگان امضا بدهند که پروژه اصلاحات را دنبال نکنند. اکتبر سال ۱۹۶۸ رهبری شوروی تصویب کرد که نیروهای این کشور برای درازمدت در چکسلواکی «دژ غربی اردوگاه سوسیالیستی» مستقر بمانند، امری که رهبری فلج‌شده اصلاحات بازگشته به قدرت (اصلاحات دوران خاتمی بعد از حکم حکومتی به مجلس در باره معلق‌گذاشتن تغییر در قانون مطبوعات؟ یا بعد از اعتراضات ۱۸ تیر؟) را با مشکلات بیشتری در ادامه سیاست‌های قبل از حمله روبرو کرد. باقی‌ماندن آنها در قدرت در چنین شرایطی در نزد دستکم بخش‌هایی از مردم به عنوان وادادن و خیانت تلقی می‌شد و اعتبار آنها را بر باد می‌داد. این گونه بود که دوبچک رهبر حزب در آوریل سال ۱۹۶۹ واگذارکردن قدرت را بر ماندن در مسند ترجیح داد.

«صبح زود بود، ساعت هفت صدای تیراندازی شنیدیم. اندکی بعد یکی از دوستان چک در اتاق را زد و گفت: “چکسلواکی اشغال شد”. در را باز کردیم و وارد اتاق شد و توضیح داد که ارتش‌های کشورهای عضو پیمان ورشو وارد چکسلواکی شده‌اند و قدرت را در دست گرفته‌اند. باورش برایمان سخت‌ بود».

این جمله‌ای از هاینریش بل در کتابی است که اخیراً از مجموعه یادداشت‌ها، مقالات و مصاحبه‌های او در باره اشغال چکسلواکی و سرکوب «بهار پراگ» منتشر شده. بخشی از این مواد و متن‌ها قبلاً انتشار یافته‌اند و بخشی هم برای اولین بار منتشر می‌شوند. عکس‌های رنه بل، پسر هاینریش بل که پدرش را در سن ۲۰ سالگی در سفر به پراگ همراهی کرده بود، هم بخش قابل اعتنایی از کتاب را تشکیل می‌دهند. او از جمله شاهد درگیری برای تسخیر رادیو و تلویزیون چکسلواکی بوده است، با عکس‌هایی از همین درگیری‌ها.

۵۰ سال پیش، روز ۱۹ اوت، یعنی یک روز قبل از ورود ارتش‌های پیمان ورشو به چکسلواکی هاینریش بل به دعوت انجمن نویسندگان چکسلواکی به این کشور رفته بود، بی‌خبر از اینکه روز بعد باید شاهد هجوم ارتش‌های پیمان ورشو با پیشقراولی ارتش شوروی به چکسلواکی باشد.

او و همسر و پسرش چهار روزی در پراگ ماندند و شاهد درگیری‌ها و مقاومت‌های عمدتاً مسالمت‌آمیز مردم در برابر نیروهای پیمان ورشو بودند. بل در مقاله‌ای که بعد از بازگشت به آلمان منتشر کرد، از جمله نوشت: «سیاستمداران معمولاً در رویکرد خود به ثنویت دچارند، یا تسلیم یا مقابله مسلحانه. در پراگ اما نیروی سومی وارد عمل شد که با دست خالی و با مقاومت مدنی به مقابله با تانک‌ها رفت».

او خود، هم در مقام مخالف ثابت‌قدم سیاست‌های توتالیتاریستی و هم به عنوان یک اکتیویست به فضای مقابله با هجوم وارد شد، از مصاحبه با رادیوها و روزنامه‌های خارجی و داخلی در دل پراگ تا …

بل ولی انصاف خود را هم همچنان حفظ می‌کند و از بروز نفرت و خشم نسبت به سربازان شوروی هم ابا دارد: «آنها نه فاتحانی بد هستند و نه اشغالگرایانی معتقد و مومن به کار خویش، آنها هم در یک موقعیت غیرانسانی گیر کرده‌اند».

بل بعد از بازگشت به آلمان هم با مصاحبه‌ها و نیز با نامه‌های سرگشاده‌ای که به مقام‌های جدید چکسلواکی نوشت در خفیف‌شدن احکام شماری از نویسندگان چک و از جمله واتسلاو هاول موثر افتاد. در جایی از کتاب از قول بل می‌خوانیم: «سرکوب بهار پراگ نشان داد که چپ باید به دنبال الگو‌ها و نمونه‌های تازه‌ای برای خود باشد. اتحاد شوروی با حمله به بهار پراگ و اشغال چکسلواکی چپ را به طور قطعی از این منجلاب رها کرد که هنوز آمال خود را در مسکو بجوید».

کافکا هم حی و حاضر است

مجموعه نوشته‌ها و مصاحبه‌های بل، تیتر یکی از مقاله‌های او از مشاهداتش در پراگ را بر خود دارد و به تانکی اشاره می‌کند که روبروی خانه کافکا ایستاده و لوله‌اش عملاً متوجه این خانه بوده است. طرفه این که یکی از جوانه‌های بهار پراگ که همچنان ادامه موج استالین‌زدایی در بلوک شرق به شمار می‌رفت و ناظر بر دموکراتیزه‌سازی تجربه سوسیالیسم بود، به سال ۱۹۶۳ بر می‌گردد که کنفرانسی در پراگ برای بررسی کارهای کافکا برگزار شد. تا آن زمان کافکا به دلیل توصیفاتی که از نظام‌های بروکراتیک و سلطه‌گر و بیگانه‌ساز از خویش می‌کند در کشورهای بلوک شرق منفور و نامطلوب بود.

وقتی که اصلاح‌طلب باشی و در قدرت نتوانی کاری بکنی

اصلاح‌طلبان درون رهبری حزب کمونیست چکسلواکی که نیروی پیش‌برنده بهار پراگ و تأمین آزادی‌های بیشتر و کاستن از نقش اقتدارگرایانه دولت در عرصه‌های مختلف بودند تا حدودی مخالفان را از رهبری راندند، ولی چهار نفری که در مجموعه یازده نفری دفتر سیاسی حزب، مخالف «بهار پراگ» بودند روز سه اوت در نامه‌ای به لئونید برژنف رهبر شوروی از او «دعوت» کردند که برای «نجات سوسیالیسم در چکسلواکی» وارد عمل شود. به هنگام حمله روز ۲۰ اوت هم، همین چهار نفر و ابواب جمعی آنها در ارتش و نهادهای دیگر بودند که «تسهیلات» را فراهم کردند.

شاید یکی از عوامل محدود مانندن خونریزی در جریان سرکوب بهار پراگ رویکرد لودویک اسوبودا، رئیس‌جمهوری چکسلواکی، بود که ماه مارس ۱۹۶۸ به این سمت برگزیده شده بود. او به ۲۰۰ هزار نیروی ارتش چکسلواکی دستور داد که در پادگان‌ها بمانند و مقاومتی نکنند. این گونه بود که تا پایان سال ۱۹۶۸ به رغم هجوم وسیع نیروهای ارتش‌های پیمان ورشو شمار کشته‌شدگان در چکسلواکی به ۹۰ نفر از مردم این کشور و یازده سرباز شوروی محدود ماند.

اسوبودا که از قهرمانان چکسلواکی در جریان جنگ جهانی دوم به شمار می‌آمد قبول نکرد که به تشکیل دولتی تابع تام و تمام مسکو رضایت دهد. او سه روز بعد از اشغال کشورش به مسکو رفت و در مذاکراتی فشرده نهایتاً رهبری کرملین را راضی کرد که رهبران اصلاح‌طلب حزب کمونیست به شمول رهبر حزب، یعنی الکساندر دوبچک را آزاد کند تا آنها به پست‌های خود برگردند. کرملین با این خواست موافقت کرد، به این شرط که آزادشدگان امضا بدهند که پروژه اصلاحات را دنبال نکنند.

اکتبر سال ۱۹۶۸ رهبری شوروی تصویب کرد که نیروهای این کشور برای درازمدت در چکسلواکی «دژ غربی اردوگاه سوسیالیستی» مستقر بمانند، امری که رهبری فلج‌شده اصلاحات بازگشته به قدرت (اصلاحات دوران خاتمی بعد از حکم حکومتی به مجلس در باره معلق‌گذاشتن تغییر در قانون مطبوعات؟ یا بعد از اعتراضات ۱۸ تیر؟) را با مشکلات بیشتری در ادامه سیاست‌های قبل از حمله روبرو کرد. باقی‌ماندن آنها در قدرت در چنین شرایطی در نزد دستکم بخش‌هایی از مردم به عنوان وادادن و خیانت تلقی می‌شد و اعتبار آنها را بر باد می‌داد. این گونه بود که دوبچک رهبر حزب در آوریل سال ۱۹۶۹ واگذارکردن قدرت را بر ماندن در مسند ترجیح داد.

رهبران کشورهای عضو پیمان ورشو در ژوئن ۱۹۷۳؛ گوستاو هوساک در میانه جمع در کنار برژنف ایستاده است.
رهبران کشورهای عضو پیمان ورشو در ژوئن ۱۹۷۳؛ گوستاو هوساک در میانه جمع در کنار برژنف ایستاده است.

​با گماردن گوستاو هوساک، شوروی‌ها حالا کسی را به جای او برکشیدند که خود از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۶۰ در جریان تصفیه‌های استالینی در احزاب برادر به زندان افتاد و در بهار پراگ نیز قسماً همراه اصلاح‌طلبان بود و حالا با تغییر موضع در مقام «نجات‌بخش سوسیالیسم» ظاهر می شد! هوساک مأمور بود که «شرایط عادی» را به کشور برگرداند.

تصفیه درون حزبی به جریان افتاد و دستکم نیم میلیون عضوی که به هواداری از اصلاحات بهار پراگ شناخته شده بودند تصفیه شدند، با ممنوعیت شغلی یا ناچاری در قدم گذاشتن در راه خروج از کشور. این گونه بود که مجموعاً صدهزار نفر در پی اشغال چکسلواکی و «عادی‌شدن شرایط» کشور را ترک کردند.

خودکشی پسر از شرم اقدام پدر

اوتا فیلیپ از نویسندگان معروف چکسلواکی بود که در سال ۱۹۵۹ به عضویت حزب کمونیست درآمد، ولی یک سال بعد به دلیل مواضع انتقادی‌اش نسبت به حزب، از آن اخراج شد، مدتی را در بازداشت بود و انتشار آثارش هم ممنوع شد. فیلیپ اما به نوشتن ادامه داد و در عرصه شغلی هم به کارهایی همچون کارگری در معدن و رانندگی کامیون روی آورد.

شماری از آثار او به غرب درز کرد و نام و آوازه‌ای برای او ساخت. سال ۱۹۶۸ که شرایط تغییر کرده بود فیلیپ دوباره به عنوان ویراستار یک انتشاراتی مشغول به کار شد و به حمایت از سیاست‌های دوبچک در پیشبرد بهار پراگ برآمد. با سرکوب بهار پراگ فیلیپ هم بازداشت شد و ۱۸ ماهی را در حبس به سرآورد. بعد از آزادی او به تعمیر مبل و کمد و رانندگی کامیون روی آورد تا سال ۱۹۷۴ که از او سلب تابعیت شد و از چکسلواکی اخراجش کردند.

با فروپاشی بلوک شرق و انتشار شماری از اسناد محرمانه معلوم شد که فیلیپ در جریان بازداشت ۱۸ ماهه خود با مقام‌های امنیتی دولت برآمده بر ویرانه بهار پراگ همکاری داشته است. او که حالا در آلمان زندگی می‌کرد اذعان کرد که فشارها در زندان «راه دیگری برایش نگذاشته بود، ولی همکاری‌اش به کسی آسیب نزده است.» با این همه، پسر فیلیپ که پرفسور ریاضیات بود از شرم همکاری پدر خودکشی کرد. خود فیلیپ هم چهار ماه پیش در آلمان درگذشت.

چرا غرب احتیاط پیشه کرد

بهار پراگ را می‌توان بخشی از برآمدها و اعتراضات و تحول‌خواهی‌هایی به شمار آورد که در آن سال‌ها جهان را فراگرفته بود. جنگ ویتنامی‌ها علیه آمریکا در اوج بود، جنبش مدنی سیاهپوستان در ایالات متحده هم. در مه ۱۹۶۸ قیام دانشجویان فرانسه در پاریس به سنگربندی کشید و قیام‌های مشابه‌ای آلمان غربی و لهستان و یوگسلاوی و ترکیه و آمریکای لاتین و آفریقا را به لرزه درآوردند.

در مجموع ایالات متحده با توجه به چالش‌های داخلی و خارجی خود و بحرانی بودن وضعیت در شماری از کشورهای عضو ناتو در شرایطی نبود که نظم شکل‌گرفته بعد از جنگ جهانی دوم در توافقات پوتسدام و یالتا را به چالش بکشد و در بحران چکسلواکی برای تضعیف موقعیت شوروی فعالانه وارد عمل شود.

لیندن جانسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا
لیندن جانسون، رئیس‌جمهور وقت آمریکا

ساعت ۱۱ شب روز ۲۰ اوت ۱۹۶۸، وقتی که لیندون جانسون، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، خبر ورود نیروهای بلوک شرق به چکسلواکی را از زبان آناتولی دوبرینین، سفیر شوروی در آمریکا شنید، فوراً به متحدان آمریکا در ناتو توصیه کرد که محتاط باشند و دست به عملی نزنند. او دعوت برژنف برای ملاقات و مذاکره پیرامون سلاح‌های استراتزیک (سالت) را هم از دوبرینین تحویل گرفت و پاسخ مثبت داد و و روز بعد هم به تعطیلات تابستانی در تگزاس رفت.

شارل دوگل در فرانسه هم که تازه از خطر سرنگونی در پی برآمد قیام دانشجویان و کارگران رهیده بود ورود ارتش شوروی به چکسلواکی را با فرودآمدن نیروهای آمریکایی در جمهوری دومینیکن در سال ۱۹۶۵ مقایسه کرد (از این اتفاقات زیاد می‌افتد و همه آلوده هستند!). او ائتلاف حاکم بر آلمان غربی تحت رهبری ویلی برانت و جرج کسینگر را به دخالت در اوضاع داخلی چکسلواکی و تحریک شوروی برای حمله به این کشور متهم کرد.

این که آلمان غربی بیش از سایر کشورهای غربی در بحران چکسلواکی فعال بود البته کمتر مورد تردید است، ولی خود دولت این کشور هم با بحران جنبش دانشجویی روبه‌رو بود و نیز قانون وضعیت اضطراری را تصویب کرده بود که به خصوص محدودیتی اجتماعی و مدنی را برای چپ‌ها رقم می‌زد. در لندن هم این درک و دریافت حاکم بود که ناتو کارش این نیست که کشورهای عضو پیمان ورشو را در برابر حملات این پیمان حمایت کند.

به این ترتیب نظم جهانی شکل‌گرفته پس از جنگ جهانی دوم، پس از بهار پراگ هم دست‌نخورده باقی ماند و حتی دوره‌ای از تنش‌زدایی و دستیابی به قرارداد صلح و همکاری میان دو بلوک در پیمان هلسینگی رقم خورد، ولو که به قیمت قربانی‌شدن تمنی و تلاش سرکوب‌شده شهروندان چکسلواکی برای آزادی بیشتر.

با این همه پیمان هلسینکی در محدودشدن نسبی قدرت مانور دولت‌های بلوک شرق در سرکوب حقوق بشر و نیز نهایتاً در سقوط اتحاد شوروی تأثیر قابل اعتنایی داشت. اینکه خود روشنفکران و ناراضیان نیز به رغم محدودیت‌ها و انسدادها عقب نشستند ولی منفعل نشدند هم در فرسایش پایه‌های انسداد و استبداد بی‌تأثیر نبود، از جمله «منشور ۷۷» واتسلاو هاول و شمار دیگری از ناراضیان چکسلواکی که به وفاداری به آرمان‌های بهار پراگ فراخواندند را نیز در باید همین راستا ارزیابی کرد.

بی‌خبری‌ها از آن رویداد

تازه‌ترین نظرسنجی‌ها حکایت از آن دارد که یک چهارم مردم جمهوری‌های چک و اسلواکی (در میان ۱۸ تا ۲۶ ساله‌ها یک دوم) اطلاعی از بهار پراگ و سرکوب آن ندارند. همین تحقیق نشان می‌دهد که برای نسل جوان تحولات آن سال‌ها شماری از افسانه‌ها و روایت‌هاست که هر جناح و گرایش سیاسی یک روایت را عمده می‌کند. تحولات سال‌های اخیر و فساد و قدرت‌گیری پوپولیست‌ها هم در سیاست‌زدایی و بی‌توجهی به مسائل تاریخی بی‌تأثیر نبوده است.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید