خارج کردن بقیه اعضا به آلبانی با پا در میانی امریکا انجام شد و خود سران سازمان هیچ نقشی در نجات جان افراد خود نداشتند بلکه برعکس اگر دست خودشان بود با تلفات بیشتر راضی بودند تا بتوانند در دنیا هم مظلوم نمائی کنند و هم اینکه از خون کشته ها تغذیه شوند، آقای ابریشمچی اکنون می گوید عملیات پیچیده خروج از عراق، اگر هم پیچیده بود شما پیچیده کرده بودید، خروج از عراق که به هر حال بایستی صورت می گرفت چرا که مجاهدین درعراق حامی مانند صدام را نداشتند،اما خروج از عراق و ورود به آلبانی یک شکست بزرگ برای مجاهدین بود که اکنون برای فریب افکار عمومی و اعضای دربند و اسیر در تشکیلات لرزان خود تلاش دارند تا آنرا یک عملیات پیروزمندانه جلوه دهند، البته به یک عنوان می توان آنرا عملیات پیچیده نامید آنهم اینکه هیچ کشوری در طول آن سالها در زمانیکه در عراق بعد صدام بودند علی رقم تلاشها و درخواست های سازمان ملل فرقه مجاهدین و اعضایشان را نپذیرفتند چون این فرقه هم در لیست تروریستی امریکا و هم اروپا بوده و دولت ها به هر حال با چشم تروریست بودن نگاهش می کنند، اما این مورد بیانش برای آقای ابریشمچی خیلی سخت است.
پرت و پلا گوئی مهدی ابرشمچی اثرات مصرف قرص ترامادول است ـ2
ادوارد ترمادو، وبلاگ ترمادو ـ 18.08.2018
پرت و پلا گوئی مهدی ابرشمچی اثرات مصرف قرص ترامادول است
قسمت دوم
وبلاگ ادوارد ۱۴/۰۸/۲۰۱۸
آقای ابریشمچی در بخش دیگری می فرماید که بعد از عملیات فروع ارتششان آماده عملیات سرنگونی شد، و تآکید می کند:
چه از نظر ایدولوژیک که اصلی ترین سرمایه کیفی این نسل و منشا توانایی های این نسل هست و در واقع انقلاب ایدئولوژیک منشا آن بود و چه به لحاظ ساختاری وسلاح و تبدیل شدن به یک ارتش زرهی تمام عیار آموزش دیده و آماده نبرد.
اما همانطوریکه در قسمت ا،ل این مقاله نوشتم رجوی خوب می دانست که با پایان جنگ بین ایران و عراق ارتشش درعراق کاملآ قفل خواهد شد و به همین دلیل هم به دست و پای صدام افتاد تا ارباب را برای عملیات فروغ راضی کند، ابریشمچی یا علنآ دروغ می گوید یا حرف های بی ربطش را بایستی به حساب اثرات همان قرص گذاشت،
پس از عملیات فروغ و تا قبل از اینکه من و امثال من از اردوگاه اسیران به این گروه دلقک صدام بپیوندیم در درون تشکیلات مجاهدین بخاطر شکست مفتضحانه ارتش رجوی غوغائی بوده که خیلی از افراد سازمان، رجوی را زیر سؤال برده بودند و ریزش نیرو هم شدت گرفته بود، آقای ابریشمچی نعل وارونه میزند، اتفاقآ رجوی در همان عملیات بعد فروغ بود که متوجه شد اگر دست و پای افراد را در تشکیلات نبندد بزودی لی لی می ماند و حوضش، پس تنها ابزاری که برای استسمار و بردگی زنان و مردان در دست داشت را بکار گرفت، که همانا انقلاب کذای ائیدولوژیک یا همان انقلاب عاطفه کش و ضد انسانی مریم بود، پس از جریانات کویت هم که موضوع برای همه روشن است، همان ارتش قفل شده در عملیاتی که در اصل تحت فرمان ارتش صدام انجام داد سرکوبی و کشتار کردها در شمال و شیعیان مخالف رژیم صدام را در جنوب عراق در پرونده خود دارد.
اما تحولات بعد از سرنگون شدن صدام را که آقای ابریشمچی از روی آن میپرد و می گوید:
من اینجا در صدد توضیح این ابتلائات نیستم ولی فقط ذکر می کنم و رد میشم، موضوع مهمی است که پراختن به آن برای فرقه و مسؤلینش به صرفه نیست برای همین هم آقای ابریشمچی تلاش کرده موضوع را ماستمالی کند و در همان حال خماری با یک جهش از روی آن رد شود، رجوی ادعا داشت که اگر امریکا به عراق حمله کند ما یعنی ارتتش راهی مرزهای ایران می شویم و رژیم را سرنگون خواهیم کرد، اما دیدیم که به محض ورود نیروهای امریکا به عراق چگونه در برابر ارتش امریکا زانو زد و دو دستی تمام سلاح های اهدائی صدام را تحویل داد و خودش مانند موشی در گوشه ای پنهان شد، پس از سرنگون شدن ارباب و پدرخوانده دولت جدید عراق بدون هیچ تعارفی عذر مجاهدین را خواست و به آنان ابلاغ کرد که خاک عراق را ترک کنند، اما مجاهدین با ادا و اطوار سربه مخالفت گذاشته و با دهن کجی به دولت قانونی جدید عراق اعلام کردند که اردوگاه اشرف خاک ما است و هیچکس نمی تواند ما را از اشرف تکان بدهد و هزاران دوز و کلک و بهانه تراشی دیگر، حتی بر حسب عادت همیشگی خود به مآموران سازمان ملل هم تهمت مزدوری زدند و مدعی شدند که مآموران سازمان ملل هم مزدور رژیم ایرانند، سران سازمان با هدف جنجال به پا کردن افراد خود را در اشرف نگداشت و به تمام توصیه ها مبنی بر ترک عراق بی توجهی نشان داد تا اینکه روزهای شوم شروع شد و حملاتیکه ارتش و پلیس عراق به اشرف نمود، البته هدف سران مجاهدین هم همین بود ،به کشتن دادن اعضا و مظلوم نمائی در دنیا، ترفند و بهانه بعدی هم این بود که خانم رجوی گفت دولت عراق بایستی دویست میلیون دلار به سازمانش غرامت بدهد، این بازار هم نگرفت و به ضرب و زور البته پس از تلفات بی جا که مسؤلیتش تمامآ بر عهده سران سازمان است به لیبرتی برده شدند، در لیبرتی هم زور زدند که به اشرف برگردند بازهم با بهانه تراشی تعدای را به کشتن دادند و بعد هم خانم رجوی گفت امریکا بایستی یک هواپیما بیاورد و اعضای ما را مستقیم به امریکا ببرد با این پیشنهاد مضحک معلوم بود که هدف اینان ماندن در عراقو به کشتن دادن بیشتر اعضای در بند است تا با خون آنان مانور سیاسی کنند،در طول وقوع تمام این وقایع ما اعضای جدا شده صدها مقاله نوشتیم و از ابتدا گفتیم که عراق جای ماندن نیست و تآکید کردیم که عراق برای مجاهدین قتلگاه است و توصیه کریم که هر چه زودتر عراق را ترک کنید اما گوش سران فرقه بدهکار نبود و همین سماجت هم باعث شد تا تعدای بیگناه در راه ناعقلی رهبران فرقه کشته شوند.
خارج کردن بقیه اعضا به آلبانی با پا در میانی امریکا انجام شد و خود سران سازمان هیچ نقشی در نجات جان افراد خود نداشتند بلکه برعکس اگر دست خودشان بود با تلفات بیشتر راضی بودند تا بتوانند در دنیا هم مظلوم نمائی کنند و هم اینکه از خون کشته ها تغذیه شوند، آقای ابریشمچی اکنون می گوید عملیات پیچیده خروج از عراق، اگر هم پیچیده بود شما پیچیده کرده بودید، خروج از عراق که به هر حال بایستی صورت می گرفت چرا که مجاهدین درعراق حامی مانند صدام را نداشتند،اما خروج از عراق و ورود به آلبانی یک شکست بزرگ برای مجاهدین بود که اکنون برای فریب افکار عمومی و اعضای دربند و اسیر در تشکیلات لرزان خود تلاش دارند تا آنرا یک عملیات پیروزمندانه جلوه دهند، البته به یک عنوان می توان آنرا عملیات پیچیده نامید آنهم اینکه هیچ کشوری در طول آن سالها در زمانیکه در عراق بعد صدام بودند علی رقم تلاشها و درخواست های سازمان ملل فرقه مجاهدین و اعضایشان را نپذیرفتند چون این فرقه هم در لیست تروریستی امریکا و هم اروپا بوده و دولت ها به هر حال با چشم تروریست بودن نگاهش می کنند، اما این مورد بیانش برای آقای ابریشمچی خیلی سخت است.
/////////////