مهدی خوشحال: می توانستم ولی نکردم

0
657

آدم یاد آن شاعر آمریکای لاتین می افتد که گفت، راز ما را شب شنید و به ماه گفت، ماه به ستاره، ستاره به سحر، سحر به باد، باد به دریا، دریا به موج، موج به قایق، قایق به قایقران، قایقران به زنش، زنش به همسایه و راز ما را همه مردم جهان با خبر شدند. به راستی چرا این همسایه ها و رسانه ها و دیگران که گوش های تیزی برای شنیدن دارند، عملیات ناموق بر له یا علیه مجاهدین را به سرعت برق می شنوند و می بینند و آب و تاب می دهند، ولی دهها عملیات موفق مجاهدین خلق علیه اعضای منتقد و جداشده را که در همین اروپا اتفاق افتاده است را تا به حال ندیدند و نشنیدند؟ به راستی حکایت چیست؟! البته مسئله خشونت مابین جمهوری اسلامی و مجاهدین، و بالاخص مابین مجاهدین و اعضای جداشده را محکوم می کنم و خشونت را راهکار درستی نمی دانم و به هیچ کس نیز توصیه نمی کنم. به نظرم، بدون جنگ و خشونت و با تکیه بر خرد و اندیشه، بهتر می توان مسایل جهان را حل و فصل کرد.

می توانستم ولی نکردم

مهدی خوشحال، ایران فانوس، 08.07.2018

لینک به منبع

وقتی نیروی طالبان به کمک آمریکا و عربستان و پاکستان، در اواسط دهه نود میلادی به افغانستان حمله کردند و دولت دکتر محمد نجیب الله را ساقط کردند، بسیاری از کارمندان ریز و درشت افغانی از افغانستان فرار کردند که تعدادی از آنان به آلمان رسیدند و این زمانی بود که من نیز در کمپ پناهندگی با تعدادی از آنها آشنا شده و در یک کمپ به سر می بردیم.

بارها متوجه شدم که دوستان افغانی از دکتر نثار که معاون وزیر بود تا عزیز جان صاحب داروخانه، به دادگاه می روند و جواب منفی می گیرند. سرانجام وقتی کیس پناهندگی یکی از آنان که یوسف جان نام داشت و به همراه زن و چهار پسرش در کمپ ما زندگی می کردند را دقت کردم فهمیدم که او وقتی به دادگاه رفت قاضی از وی سئوال کرد، در افغانستان چه کاره بودی و چه کار کردی که جانت به خطر افتاده؟ یوسف جان پاسخ داد، من مسئول برق کابل بودم و با فشار یک دکمه می توانستم برق کابل را خاموش بکنم، ولی نکردم. قاضی مجدداً پرسید، حالا که برق را خاموش نکردی پس خطری جان تو و خانواده ات را تهدید نمی کند، ولی یوسف جان دوباره ادامه داد، آقای قاضی، با یک دکمه می توانستم برق کابل را خاموش کنم که اگر این کار را می کردم خیلی بد می شد. وقتی یوسف جان چند بار مورد خاموش نکردن برق شهر را آب و تاب داد، قاضی عصبانی شد و خطاب به یوسف جان گفت، از در برو بیرون و دیگر اینجا برنگرد.

وقتی کیس پناهندگی و جواب رد گرفتن یوسف جان موضوع داغ کمپ ما شد و سایر دوستان افغانی با آب و تاب مسئله را کش می دادند تنها کسی که معترض کیس یوسف جان شد، من بودم و النهایه تاب نیاوردم و رو کردم به عزیز جان که سخت مدافع کیس یوسف جان بود، گفتم، آیا بهتر نبود یوسف جان حتی یک بار هم شده دکمه برق را فشار می داد و حالا  خودش و تمام خانواده اش در امنیت به سر می بردند؟ که دوستان جملگی گفتند، نه، اگر یوسف جان دکمه را فشار می داد همه برق کابل خاموش می شد!

حکایت بالا، حکایت تلخ روزگار ما و حکایت مجاهدین خلق است که به زعم آنها به ویژه مسعود رجوی که هر از گاهی و به مناسبتی این موضوع را به زبان می آورد که، جمهوری اسلامی می توانست ما را نابود کند، ولی نکرد. یعنی پس از خرداد سال 1360 که مجاهدین خلق مبارزه مسلحانه را آغاز کردند، جمهوری اسلامی می توانست مجاهدین را سرکوب کند، ولی نکرد. سپس بعد از آتش بس جنگ ایران و عراق، جمهوری اسلامی در قرار دادی می توانست سران مجاهدین را از صدام حسین باز پس بگیرد، ولی نکرد. پس از حمله آمریکا به عراق، باز هم جمهوری اسلامی می توانست سران مجاهدین را از آمریکا مطالبه بکند، ولی نکرد. هنگام دولت نوری مالکی که جمهوری اسلامی در عراق هژمونی و اتوریته زیادی داشت می توانست همه مجاهدین را سوار اتوبوس به تهران ببرد، ولی این کار را نکرد و سرانجام همه توانستن ها و نکردن ها به سود مجاهدین ادامه یافت تا این که رسیدیم به ماجرای نمایش ویلپنت مجاهدین خلق در روز شنبه سی ام ماه ژوئن که جمهوری اسلامی می خواست نمایش مجاهدین را بهم بریزد، ولی نکرد.

چه می شد، یکی از همین نکردن های جمهوری اسلامی را مجاهدین خلق یاد می گرفتند و در مورد اعضای خود به کار می بردند؟ مثلاً زمانی که جهت ارعاب و ترساندن نیروهای درمانده شان در آلبانی، می توانستند سر مالک شراعی را زیر آب بکنند، ولی نمی کردند. چه می شد مجاهدین یک بار مثل جمهوری اسلامی عمل می کردند و در حین توانستن، نمی کردند.

از اینها گذشته، وقتی که جمهوری اسلامی البته باز هم به زعم مجاهدین خلق، می خواست در ویلپنت مجاهدین بمب گذاری بکند، ولی نکرد، مورد، قبل از این که به گوش مجاهدین و دولت فرانسه و سایر دولتهای اروپایی برسد، ابتدا به گوش دولت اسراییل رسید که آنان معلوم نیست در این رابطه چه کاره بوده و چه سودی داشتند که مورد را در نطقه و هنوز اتفاق نیفتاده شناسایی و سپس خنثی کردند. بعد هم معلوم نشد، زمانی که مجاهدین خلق در همین اروپا و مقابل پارلمان اروپا، عملیات موفق انجام می دهند و موضوع حتی به گوش پلیس و رسانه ها و هیچ کس نمی رسد، ولی ماجرای بمب گذاری نکردن در ویلپنت، به سرعت برق به گوش همه رسید و اتفاقاً بسیاری از رسانه های خارجی و ایرانی موضعگیری کردند.

آدم یاد آن شاعر آمریکای لاتین می افتد که گفت، راز ما را شب شنید و به ماه گفت، ماه به ستاره، ستاره به سحر، سحر به باد، باد به دریا، دریا به موج، موج به قایق، قایق به قایقران، قایقران به زنش، زنش به همسایه و راز ما را همه مردم جهان با خبر شدند.

به راستی چرا این همسایه ها و رسانه ها و دیگران که گوش های تیزی برای شنیدن دارند، عملیات ناموق بر له یا علیه مجاهدین را به سرعت برق می شنوند و می بینند و آب و تاب می دهند، ولی دهها عملیات موفق مجاهدین خلق علیه اعضای منتقد و جداشده را که در همین اروپا اتفاق افتاده است را تا به حال ندیدند و نشنیدند؟ به راستی حکایت چیست؟!

البته مسئله خشونت مابین جمهوری اسلامی و مجاهدین، و بالاخص مابین مجاهدین و اعضای جداشده را محکوم می کنم و خشونت را راهکار درستی نمی دانم و به هیچ کس نیز توصیه نمی کنم. به نظرم، بدون جنگ و خشونت و با تکیه بر خرد و اندیشه، بهتر می توان مسایل جهان را حل و فصل کرد.

„پایان“

 

///////////////////////////////////

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید