گفتگوی فصلنامۀ «گیتی مداری» نشریۀ حزب سکولار دموکرات ایرانیان با حسین نژاد
برخی ذاتا خودفروش و برخی سواری دهنده و خودفروش نفهم. (بوقلمون مسخره شده)ا
لینک به سایت حزب سکولار دمکرات ایرانیان
گفتگوی فصلنامۀ «گیتی مداری» نشریۀ حزب سکولار دموکرات ایرانیان با حسین نژاد
تاریخ ایجاد در دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶ ۲۳:۴۹
لینک دانلود نشریه شماره چهارم “گیتی مداری”
پرسشگر: آقای قربانعلی حسین نژاد گرامی پیشاپیش از شما بابت وقتی که میگذارید و پاسخِ پرسشهای نوشتاری ما را میفرستید سپاس گزاریم. در این شماره از فصلنامۀ «گیتی مداری» ــ که متعلق به «حزب سکولار دموکرات ایرانیان» است ــ تصمیم گرفته ایم که گفت و گویی در پیرامون «زندگی در تبعید» با شمای ارجمند و برخی دیگر از چهره های شاخص سکولار دموکرات داشته باشیم. از آنجاییکه شما جزو کادرهای مسئول و از اعضای قدیمی سازمان مجاهدین بودید و سمت مترجمی برای آقای مسعود رجوی را داشته اید و خلاصه بخش بزرگی از زندگی شما و خانواده تان در این سازمان سپری شده، سرگذشت شما برای خوانندگانِ جوانِ نسل پس از انقلاب می تواند بسیار مفید باشد. این است که پیش از ورود به موضوع «زندگی در تبعید» به پرسشهایی در باره سرگذشت شما خواهیم پرداخت.
پرسشگر: کمی از خودتان بگوئید. کجا به دنیا آمده اید؟ کجا بزرگ شده اید؟ در چه زمینههای تحصیل کرده اید؟
حسین نژاد:
اسم کامل من قربانعلی حسین نژاد است متولد شهرستان میانه در آذربایجان شرقی هستم و در آن شهر بزرگ شده و در دهه های سی و چهل دورۀ دبستان و دبیرستان را در آن شهر گذراندم و سپس در سال ۴۸ شمسی وارد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران شدم و در سال ۵۲ در رشتۀ زبان و ادبیات عربی فارغ التحصیل شدم. دانشجوی فوق لیسانس رشتۀ تاریخ و فرهنگ ایران بودم که به علت فعالیتهای سیاسی ام در دانشگاه و کوی دانشگاه در تبلیغ برای سازمان مجاهدین دستگیر شدم و بعد از زندان به علت داشتن یک سال محکومیت سیاسی خدمت وظیفه را با درجۀ سربازی به صورت تبعید در پادگان چهلدختر شاهرود گذراندم و بعد از آن به استخدام آموزش و پرورش در آمده و در دبیرستانهای شهر خودمان میانه از جمله در همان دبیرستانهای که تحصیل کرده بودم به تدریس مشغول شدم ولی با رسیدن زمان استخدام رسمی به علت داشتن پروندۀ محکومیت سیاسی که موجب محرومیت از استخدام دولتی بود از آموزش و پرورش اخراج شدم و بعد از آن تا زمان انقلاب با اشتغال به کار ترجمۀ کتاب و مترجمی در تهران روزگار گذراندم تا اینکه با اوجگیری انقلاب و فروپاشی رژیم شاه دوباره به آموزش و پرورش و شغل تدریس در دبیرستان برگشتم و تا خرداد سال شصت یعنی تا دوران اختفا و خروج از ایران در آن شغل معلمی بودم و مدتی نیز در اوائل انقلاب به درخواست مردم شهرمان فرمانداری شهر را بر عهده گرفتم ولی بعد از هشت ماه به علت اختلاف شدید با آخوندها از جمله حاکم شرع بر سر تقسیم زمینهای اربابان بین دهقانان که بعد از انقلاب انجام داده بودیم مجبور به استعفا شدم و سپس در انتخابات اولین دورۀ مجلس شورای ملی بعد از انقلاب از شهر میانه کاندید شدم که مورد حمایت سازمان مجاهدین و نیروها و گروههای چپ و نیز گروههای مذهبی مترقی آن موقع قرار گرفتم ولی به علت تقلبات و تبلیغات آخوندها و حزب حاکم علیه من به مجلس راه نیافتم و باردیگر به آموزش و پرورش و تدریس در دبیرستان برگشتم که تا مقطع سی خرداد شصت در آن شغل بودم.
پرسشگر: چه شد که به مسائل سیاسی علاقه مند شدید و چرا سازمان مجاهدین را برگزیدید؟
حسین نژاد:
من از نوجوانی به علت ارتباط با روحانیون و تحصیل در مدارس دینی و دروس حوزوی همزمان با مدارس عصر جدید، از همان دهه های سی و چهل شمسی با امور سیاسی آشنا شدم و از آنجا که آخوندها علیه رژیم شاه در حوزه ها و مدارس دینی و مساجد تبلیغ می کردند از موضع مذهبی ارتجاعی با رژیم شاه مخالفت می کردم و در فعالیتها علیه آن رژیم شرکت می کردم ولی با ورودم به دانشگاه تهران در آخر دهۀ چهل و آغاز دهۀ پنجاه تحولی در اندیشه های مذهبی من همانند همۀ مذهبی های قرارگرفته در فضای دانشگاهی آن زمان با تأثر از دو عامل تعیین کننده در این رابطه در آن زمان یعنی شریعتی و مجاهدین به وجود آمد و آن کنده شدن از اسلام در مفهوم ارتجاعی و سنتی آن و اعتقاد به اسلام در مفهوم انقلابی و ترقی خواهانه و به اصطلاح مدرن و در حقیقت التقاطی از اسلام و مدرنیسم یا اندیشه های عصر جدید بود. البته پیش از آن با ظهور نهضت آزادی با رهبری مهندس بازرگان بود که کتابهایش به شدت درمیان قشر دانش آموزی و تحصیل کرده و دانشجویی مذهبی آن زمان توسعه پیدا کرد و رایج شد یک صبغۀ علمی و دینامیک به بحثهای مذهبی داده شد که ما هم در آن جو قرار گرفتیم و با مطالعه کتابهای مهندس بازرگان که همان موقع بنیانگذارهای سازمان مجاهدین هم در همین فضا بودند در این مسیر فکری قدم گذاشتم. طبعا امثال ماها دانش آموزان و دانشجویانی که از قبل سوابق مذهبی داشتند و یا در خانواده ها یا جریانهای مذهبی بزرگ شده بودند دور مجاهدین گرد آمدند و کسانی که در محافل مارکسیستی بودند خوب بالطبع دور چریکهای فدایی گرد می آمدند. مجاهدین افراد مذهبی دانشگاهها یا افراد بینا بینی را جذب کرد چون اغلب خانواده هایشان مذهبی بودند پایه جامعه هم مذهبی بود. آن زمان من هم در همین جریان قرار گرفتم. در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران درس می خواندم که اولین انجمن اسلامی دانشگاه تهران را در سال ۵۰ من و عده ای از شهدای مجاهدین و بعضی از دانشجویان مذهبی هوادار مجاهدین و دکتر شریعتی که آن موقع در عرصه دانشجویی ظاهر شده بود با هم تاسیس کردیم و در راستای پخش اطلاعیه ها و کتابهای مجاهدین فعالیت می کردیم از جمله پیاده کردن نوارهایی که از رادیوی مجاهدین پخش می شد که معمولا دفاعیات بنیانگذاران بود و یا اطلاعیه ها و …
در همان زمانها بود که دکتر شریعتی در این عرصه ظاهر شد و چون کتابهای سازمان خیلی کم بود و به علت مخفی بودن نمی توانست جلسات یا کنفرانسهای عمومی داشته باشد و یا حتی قادر به عضوگیری گسترده نبود لذا ما هم در حسینیه ارشاد ضمن شرکت در کلاسها و سخنرانیهای دکتر شریعتی در پخش و توزیع اطلاعیه ها و نشریات و بیانیه ها و دفاعیات سازمان مجاهدین هم فعال بودیم تا اینکه به خاطر این فعالیتها در سال ۵۲ در کوی دانشگاه تهران (امیر آباد) دستگیر شدم. از مهر ۵۲ تا دی ۵۲ در زندان کمیته ساواک در سلول انفرادی بودم که چند ماه از آن را هم در همان زندان با دکتر شریعتی هم سلول شدم. در دی ۵۲ به زندان قصر منتقل شدم که تا سال ۵۳ در زندان قصر بودم بعد از اتمام محکومیت در مهر ۵۳ آزاد شدم.
من حتی بعد از انقلاب نخواستم از لحاظ تشکیلاتی داخل سازمان مجاهدین بشوم و تنها به علت تفکر مذهبی مترقی و چپ مجاهدین و شعارهای دمکراسی خواهی و آزادی خواهی هوادار آنها بودم. ولی بعد از ورود سازمان مجاهدین به فاز نظامی و مبارزۀ مسلحانه دیگر امکان زندگی علنی حتی برای کسی که به عنوان هوادار سازمان شناخته شده است وجود نداشت مخصوصا که من کاندید مجاهدین برای مجلس هم بودم لذا قطعا در صورت دستگیری در شرایط آن روزگار به اعدام محکوم می شدم چنانکه آن موقع اکثر دستگیر شدگان سیاسی و همۀ کاندیداهای دستگیر شدۀ سازمان اعدام شدند. لذا به ناچار وارد تشکیلات سازمان شدم که در نتیجه امکان مخفی شدن و خروج از کشور پیدا کردم و در سال ۶۱ توسط مجاهدین از کشور خارج شدم و تا سال ۹۱ که از این سازمان جدا شدم در تشکیلات آن در فرانسه و بیشتر در عراق به مدت سی سال به عنوان عضو و مسئول در بخشهای دیپلماسی عربی و روابط خارجی (با دولت عراق) و تبلیغات و انتشارات کار کردم و در این مدت همسرم و دو برادرم را در عملیاتهای نظامی سازمان از دست دادم و یک دخترم نیز که از اعضا و مسئولان مجاهدین بود بعد از ۲۰ سال حدود یک سال پیش از این سازمان جدا شده و اکنون در آلبانی است.
پرسشگر: کی و چرا از سازمان مجاهدین جدا شدید؟
حسین نژاد :
اینجانب با سابقۀ تشکیلاتی به مدت بیش از ۳۰ سال در داخل سازمان مجاهدین به عنوان مترجم عربی ارشد آن و مترجم همۀ کتابها و نشریات و اطلاعیه ها و نامه ها و بیانیه ها و سایت آن به زبان عربی همراه با انبوهی کار آموزشی در این زمینه، بارها برای خروج و فرار از تشکیلات سازمان تلاش کردم ولی به علت کنترل و سرکوب شدید و نیز به علل خانوادگی موفق نشده بودم، تا اینکه سرانجام ظهر روز چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۹۱ توانستم به کمک مسئولین و کارمندان نمایندگی سازمان ملل در عراق موقع بازدید هیئت مانیتورینگ حقوق بشر یونامی از کمپ لیبرتی در بغداد خارج شوم.
چرا بیرون آمدم؟ زیرا دیدم این سازمان دیگر یک سازمان سیاسی انقلابی ضد استبداد و دیکتاتوری و ضد امپریالیستی که من و امثال من فکر می کردیم و به آن علت به آن سازمان پیوسته بودیم نیست بلکه به یک فرقۀ مذهبی خاصی تبدیل شده که در خدمت امپریالیستها و عملا با سیاستهای غلط و خودمحوری و تکروی رهبریش حتی در خدمت به بقای رژیم مستبد حاکم بر ایران قرار گرفته و حتی آمریکا را به حمله به ایران و ویران کردن کشور و نابودی مردم برای سرنگونی رژیم فرامی خواند. من دیدم که همۀ افراد این سازمان از هر گونه تماس و ارتباط با افراد خانواده هایشان محروم و ممنوع هستند.
اینجانب از بیش از بیست و پنج سال پیش در بخش روابط با عراق در سازمان به عنوان مترجم ارشد همۀ نامه ها و بیانیه ها و اسناد و نوشته ها و کتابهای رهبری و اطلاعیه ها و نشریات سازمان کار می کردم از جمله ترجمۀ بسیاری نامه ها و بیانیه ها و حتی مصاحبه های از قبل آماده شده به زبان فارسی!! به علاوۀ بیانیه های جعلی با ادعای امضای میلیونها عراقی!! که تماما به فارسی نوشته می شدند و من آنها را به عربی ترجمه می کردم!!، همچنین دخالتهای آشکار رهبری سازمان در اوضاع عراق برای تشدید اختلاف و تعمیق شکاف بین لیست العراقیه (اپوزیسیون عراق) و دیگر جریانها که من پیوسته نتیجۀ این تقلبها و عوامفریبی ها و توهین به شعور مردم عراق را گوشزد می کردم و می گفتم که این کارها چای پای رژیم ایران را در عراق محکم تر می کند و ما با این کارهایمان بیشتر دشمن تراشی می کنیم و مردم عراق را با خودمان دشمن می کنیم و همچنین من با نشستهای شستشوی مغزی و ذهن خوانی و توبۀ اجباری و نشستهای فحش و فحاشی و شکنجۀ روانی تحت عنوان نشست «دیگ» و نشستهای شکنجۀ جنسی افراد با وادار کردن آنان به بازگویی تصورات و احساسات جنسی شان در نزد جمع و مجبور کردنشان به توبه مخالفت می کردم ولی مسئولین سازمان نه تنها به این هشدارها و انتقادات و مخالفتهای من گوش نمی دادند بلکه مرا مورد انواع توهینها و دشنامها و ناسزاها هم قرار می دادند.
پرسشگر:
شما در سخنرانی خودتان در «کنگره سالانه سکولار دموکراتهای ایران» عنوان کردید که دختر بالغ تان که هم اکنون در آلبانی ست تفاوت میان «امیل» و «تارنما/وب سایت» را نمی دانسته. ما منظور شما را از ذکر این مثال اینگونه دریافتیم که سازمان مجاهدین نه تنها بر جسم بلکه بر اندیشهء اعضایش نیز می خواهد چیره باشد؛ یعنی مایل نیست که آنها از واقعیتها آگاه شوند و می خواهد آنها را در «شبه ایران» حفظ کند. آیا خوانش ما از گفته های شما درست است؟
حسین نژاد:
بله درست است. دخترم مدت یک سال است که از سازمان مجاهدین بیرون آمده و اکنون در آلبانی زندگی آزاد و مستقل دارد. بله سازمان مجاهدین از لحاظ فکری و رفتارهای مذهبی ارتجاعی از آخوندها هم عقب تر است. شدت جداسازی بین زن و مرد و کنترل شدید حجاب به حدی که حتی یک تار مو هم نباید از زیر روسری زنان بیرون باشد و حتی حجاب برای مردان مانند ممنوعیت پوشیدن پیراهن آستین کوتاه و ممنوعیت راه رفتن مردان بدون جوراب حتی داخل کفش و دراز کشیدن آنان در معرض دید زنان و حتی وضو گرفتن مردان جلوی زنان!!!… به حدی است که حتی در رژیم آخوندی حاکم بر ایران هم وجود ندارد. من در سخنرانیم در کنگرۀ پنجم سکولار دموکراتها در کلن گفتم برخی از دوستان جوان که بعد از من از سازمان مجاهدین جدا شده و از کمپ لیبرتی در بغداد بیرون آمده بودند و مدتی در بغداد با هم بودیم می گفتند ما از ایران از دیدن دستجات عزاداری و سینه زنی و رفتارها و افکار مذهبی آخوندها زده شده و گفتیم برویم به مجاهدین بپیوندیم حتما در تشکیلات آنها که با آخوندها مبارزه می کنند خبری از این حرکتهای ارتجاعی مذهبی نیست ولی وقتی آمدیم دیدیم در تشکیلات مجاهدین نه تنها همین مراسم و افکار و رفتارهای ارتجاعی مذهبی هست بلکه شرکت در آنها اجباری است در حالیکه در ایران می توانستیم به مسجد نرویم یا برای سینه زنی نرویم ولی در قرارگاههای مجاهدین کسی حق ندارد در شبهای قدر ماه رمضان و یا در روزها و شبهای ماه محرم در آسایشگاه بماند و به مسجد نرود و در مراسم مذهبی مناسبتها شرکت نکند. اما در مورد عدم آشنایی افراد با انترنت و موبایل باید بگویم که بله ما وقتی از کمپ مجاهدین بیرون آمدیم تازه انترنت و موبایل را شناختیم و به کمک عراقیان و دوستانی که قبل از ما بیرون آمده بودند با انترنت و موبایل آشنا شدیم و من در سخنرانی ام در کنگرۀ کلن گفتم که حتی بعضی دوستان که تازه از کمپ مجاهدین بیرون می آمدند می دیدم که وقتی خانواده شان از ایران به آنها زنگ می زدند به جای ایمیل خودشان که دوستان وارد برایشان درست کرده بودند پسوورد خودشان را به خانواده شان می دادند!!! یعنی فرقه ایمیل با پسوورد را نمی دانستند!!
پرسشگر:
در چه کشورهایی تا به امروز به عنوان تبعیدی زندگی کرده اید و آیا تبعید در اندیشه شما دگرگونی بنیادی ای ایجاد کرده ست؟
حسین نژاد:
من در ترکیه، یونان، اسپانیا و فرانسه و بیشتر از همه در عراق دوران تبعید یعنی دوری از میهن را گذارانده ام و اکنون هم به فرانسه برگشته و به صورت پناهندۀ سیاسی در اینجا زندگی می کنم. ما در داخل تشکیلات سازمان مجاهدین اگر چه در یک کشور خارجی بودیم ولی نه تبعیدی بلکه بدتر زندانی بودیم زیرا تبعیدی و فردی که اجبارا از میهنش دور شده در آن کشوری که پناهنده است یا زندگی و کار می کند آزاد است و به همۀ امکانات ارتباطی آزادانه دسترسی دارد در حالیکه در داخل تشکیلات مجاهدین ما به هیچگونه امکانات ارتباطی و بیرونی دسترسی نداشتیم. هر گونه ارتباط و صحبت غیر تشکیلاتی حتی با افراد داخل تشکیلات سازمان مجاهدین هم ممنوع بود. هر گونه استفاده از رادیو و تلویزیون و مطبوعات و انترنت و تلفن به صورت آزاد ممنوع بود و تنها افراد خاصی که مسئولیت و کارشان اقتضا می کرد با اکی تشکیلاتی مجاز به استفاده از این وسایل آن هم فقط برای امور مربوط به سازمان مجاهدین بودند و حتی آنها هم باید دو یا سه نفری از این وسایل استفاده می کردند و استفادۀ تنهایی آنها از آن وسایل ارتباطی ممنوع می باشد. هر گونه دیدار و صحبت و تماس با افراد خانواده و ازدواج و حتی فکر ازدواج و هر گونه فکر جنسی و حتی هر گونه فکر خلاف خطوط و عقاید و افکار و سیاستهای سازمان مجاهدین و رهبری آن ممنوع و حرام می باشد و در صورت راه یافتن چنین افکاری به ذهن یک مجاهد باید او آن را نوشته و در حضور جمع بخواند و توبه کند تا بعد از شنیدن حملات و فحشها و ناسزاها و تحقیر و توهینهای دیگر افراد، به اصطلاح شستشو داده شده و پاک و مطهر شود!! مثلا من حتی در داخل تشکیلات دخترم را که در همان قرارگاهی بود که من بودم نمی توانستم ببینم و با او صحبت کنم و فقط سالی یک بار در عید نوروز آن هم با اجازه و اکی تشکیلاتی می توانستم با دخترم به مدت مشخصی مثلا یک یا دو ساعت دیدار و صحبت کنم که حتی در این دیدار هم هر دوی ما با انواع مکانیزمهای تشکیلاتی تحت کنترل بودیم و نمی توانستیم هر صحبتی را با هم داشته باشیم.
پرسشگر:
امروز گفتمان سکولار دموکراسی و تشکیل «دولت در تبعید» میان تبعیدی هایی که خود را اپوزیسیون حکومت اسلامی می دانند دیگر جزو بدیهیات شده است. محور اکثر گردهمایی ها موارد نامبرده اند. عده زیادی خواستار گرد آمدن حول اندیشه سکولار دموکراسی ــ به عنوان بزرگترین مخرج مشترک ــ در راستای تشکیل «دولت در تبعید» یا «مِهِستان سکولار دموکرات های در تبعید» هستند. به نظر شما به چه مسایلی می بایست حین تحقق این امر توجه ویژه ای داشت؟
حسین نژاد:
بله چنانکه من در سخنرانیم در کنگرۀ پنجم سکولار دموکراتها در کلن گفتم کسانیکه هر دو سر قطب یا محور مذهب یعنی ارتجاع مذهبی غالب و مغلوب را که در رژیم آخوندی و سازمان مجاهدین تجسم می یابند تجربه کرده اند و گروه بزرگی از تبعیدیان ایرانی و اپوزیسیون ایرانی در خارج را تشکیل می دهند یعنی جداشدگان از سازمان مجاهدین به نظرم پایدارترین گروندگان و نیروهای سکولار دموکراسی را تشکیل می دهند چون از هر نوع ادعای مذهب و مشخصا اسلامی و شیعی آن عبور کرده اند و به نظرم امروز هیچ آلترناتیو دیگری به جز سکولار دموکراسی برای رژیم حاکم بر ایران متصور نیست زیرا این رژیم با دو مشخصۀ مذهب و دیکتاتوری شناخته می شود پس نقطه مقابل و جایگزین و جانشین آن هم باید دو مشخصۀ سکولاریسم و دموکراسی را نمایندگی کند و این آلترناتیو هم باید متشکل و متحد در اولین فرصت برنامه های خودش برای ایران آینده را اعلام کرده و دولت موقت با نام مشخص خود و پارلمان در تبعید را با کمیسیونهای خودش تشکیل دهد و الا نمی تواند آلترناتیو سکولار دموکرات را جا بیندازد و به آن در محافل ایرانی و بین المللی وزن و اعتبار ببخشد. برنامه ها و دولت موقت آلترناتیو و جانشین این رژیم باید نمودها و مشخصه های سکولار دموکراسی را از خود نشان بدهد نه اینکه مثل مجاهدین ادعای سکولاریسم یا جدایی دین از دولت داشته باشد ولی کلمۀ اسلامی را در دولت موقت مورد نظرش بگنجاند و بگوید من خواستار جدایی دین از دولت هستم ولی نام دولتم جمهوری دموکراتیک اسلامی است!! یعنی تناقض به این آشکاری!!.
پرسشگر:
سن تبعیدی ها رو به افزایش است. جوانهای به خارج آمده به ندرت جذب تشکلات سیاسی می شوند و به گونه ای از فعالیت سیاسی گریزانند. هیچ تمایلی به مخالف ماندن و تبعیدی شدن ندارند. دلایل این واقعیت (انکارناپذیر) به نظر شما چه ها هستند؟ آیا یشنهادهایی برای برای زدودن این بحران دارید؟
حسین نژاد:
بله دقیقا اینگونه است و علت آن تجربۀ تلخ شکست و فروپاشی ایدئولوژیها و استراتژیهای مهمترین و برجسته ترین سازمانها و تشکلهای سیاسی ایدئولوژیک در عرصۀ سیاسی ایران و تاریخ معاصر آن می باشد مانند حزب توده و سازمان مجاهدین و سازمان چریکهای فدایی که هر کدام یک نسل را به قربانگاه ارتجاع بردند و حاصلی جز تقویت این رژیم به دست نیاوردند. اسلام سیاسی هم که با وجود این رژیم و وضعیت آن و وضعیت ایران و نیز با وجود سازمان مجاهدین و وضعیت شکست و فلاکت و انزوای امروز آن به خوبی امتحانش را داده است. بنابراین معلوم است که نسل جوان امروز که حامل و وارث همۀ این تجربه ها می باشد از هرگونه تشکل سیاسی گریزان می شود و راه زدودن این بحران و تشویق جوانان برای تشکل یافتن و اتحاد و بازسازی امید و اعتماد آنان به ورود به تشکیلات یا وحدتها و ائتلافهای سیاسی باز گذاشتن هر چه بیشتر این تشکلها و بی قید و شرط کردن آنها و اعلام تنها یک یا دو محور مشترک و نه بیشتر مثلا سکولاریسم و دموکراسی یا آزادی یا جمهوریت و… بدون اعلام و مشروط کردن به هر گونه ایدئولوژی و مذهب و عقیده و مرام شخصی و فراهم آوردن امکان بیان و شنیدن نظرات و حرفهای این نسل می باشد.
پرسشگر: پیشنهاد های شما به عنوان شخصی که تجربه سالها کار تشکیلاتی دارد به نسل پس از انقلاب چیست و آیا با این نسل امروز رابطه ای دارید؟
حسین نژاد:
بله من از طریق دختر کوچکترم که در ایران بزرگ شده و تحصیل و کار کرده و می کند و نیز افراد خانواده ام که در ایران هستند و با همه شان تماس دارم با خواسته ها و فرهنگ و آرمانهای نسل جدید ایران یعنی نسل بعد از انقلاب آشنا شدم و دیدم که جامعه به خوبی تجارب گذشته را به این نسل منتقل کرده و همه شان می خواهند که دیگر تجربۀ زمان انقلاب و تجربۀ ما پدران و مادرانشان را تکرار نکنند و فقط از آن بیاموزند. و من در یک کلام به این نسل می گویم که این تجربه را به عنوان درسی تاریخی و فراموشی ناپذیر همواره نگه دارند و اشتباهات نسل ما را تکرار نکنند که در رأس این اشتباهات و در حقیقت ریشۀ آنها این است که ما می دانستیم چه چیز را و چه کسی را نمی خواهیم ولی نمی دانستیم و اصلا کاری به این نداشتیم که چه چیزی را و چه کسی را می خواهیم و قصد داریم جایگزین کنیم و یا آن چیز با میلیونها حرف و سخنرانی و کلمات و واژه ها و شعرها و شعارها و سرودها و… واقعا چیست و آن رهبر و یا رهبران و سران واقعا چه می خواهند و ماهیت واقعی عقایدشان و اهدافشان چیست؟ من به عنوان فردی از آن نسل گذشتۀ انقلاب سفارشم به نسل جدید ایران این است که مطلقا دچار مدار جاذبۀ یک اندیشه یا فرد یا رهبر و شخصیت نشوند و اگر شدند باید فورا از مدار جاذبه بیرون بیایند و از بیرون به آن اندیشه یا فرد یا رهبر و شخصیت نگاه کنند و رویش مستقلا تحقیق و فکر کنند تا آزادانه و به دور از هر گونه تقدس و جاذبه آن را و او را با اختیار و با عقلانیت و خرد و اندیشۀ خودشان برگزینند. تمام بدبختی ها و شکستهای نسل ما از همین تقدس دهی به یک فکر و اندیشه یا رهبر و شخص و افتادن به مدار جاذبۀ او و بستن تمام در و پنجره ها و و روزنه های خرد و اندیشه بوده است و بس.