مصاحبه با بهمن اعظمی، نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی

0
1242

مصاحبه با بهمن اعظمی، نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی

+ حرفی که بعد از سالیان پس گرفته شد

Bahman_Azamiبنیاد خانواده سحر، تیرانا، آلبانی، دوازدهم نوامبر ۲۰۱۷:…  مصاحبه اختصاصی بنیاد خانواده سحر با آقای بهمن اعظمی که به تازگی از فرقه رجوی فرار کرده و نجات یافته است به صورت خلاصه با ویراستاری در زیر از نظرتان می گذرد: من بهمن اعظمی  متولد ۱۳۴۸ در کرمانشاه  هستم. بخاطر فقر و بدبختیهایی که میدیدم و این در من سنگینی میکرد و نمیتوانستم بی تفاوت باشم برای درآمد و زندگی بهتر به ترکیه رفتم … 

مصاحبه با بهمن اعظمی، نجات یافته از فرقه رجوی در آلبانی
لینک به منبع

بهمن اعظمیمصاحبه اختصاصی بنیاد خانواده سحر با آقای بهمن اعظمی که به تازگی از فرقه رجوی فرار کرده و نجات یافته است به صورت خلاصه با ویراستاری در زیر از نظرتان می گذرد:

من بهمن اعظمی  متولد ۱۳۴۸ در کرمانشاه  هستم. بخاطر فقر و بدبختیهایی که میدیدم و این در من سنگینی میکرد و نمیتوانستم بی تفاوت باشم برای درآمد و زندگی بهتر به ترکیه رفتم. من یک ارتباطی با فردی از سازمان مجاهدین خلق در ترکیه پیدا کردم و با او آشنا شدم و او مرا با وعده و وعید به عراق برد و سپس ناخواسته گرفتار سازمان شدم.

در آنجا دیدم که تمامی وعده ها فریب بود و آن چیزهایی که سازمان به ما میگفت تماما دروغ بود و من از همان ابتدا میخواستم جدا بشوم ولی امکان آن نبود و در واقع مرا ترساندند. تا وقتی که در عراق بودم جرأت فرار و جداشدن نداشتم. وقتی که به آلبانی آمدم بعد از مدتی متوجه شدم که دیگر این امکان براحتی وجود دارد تا بتوانم فرار کنم.

تکرار می کنم که سازمان مجاهدین خلق آن چیزی که میگوید نیست و ۱۸۰ درجه با آن فرق می کند و حیف که دیر به این نتیجه رسیدم که راه فرار وجود دارد.  من  در سال ۱۳۷۰ وارد سازمان شدم و کمتر از یک ماه پیش در سال ۱۳۹۶ فرار کردم و خودم را به کمیساریا رساندم. یعنی ۲۶ سال از بهترین سالهای زندگی ام را به صورت شبانه روزی اسیر فرقه رجوی بودم.

شرایط فرقه الان در آلبانی حقیقتا اسفبار است. دلیلی که قابل مشاهده است اینست که مریم رجوی مدام می آید و نشست میگذارد و التماس می کند تا بچه ها جدا نشوند. اما وضع خیلی از این خراب تر است که مریم رجوی بتواند کاری انجام دهد. همه در درون تشکیلات مأیوس و دلسرد هستند و امیدی برای سرنگونی ندارند و آلبانی را پایان راه می دانند.

علت اینکه بعضی از نفرات بیرون  نمیایند اینست که عمری در سازمان سپری کرده اند و تغییر در زندگی برایشان سخت است و علنا می گویند چند سال آخر عمرشان را هم مثل گذشته طی می کنند تا از این دنیا بروند.

سازمان مجاهدین خلق حداقل در این ۱۰ سال گذشته هیچ جذب نیرویی نداشته است در حالیکه درصد بالایی از این فرقه جدا شده اند. الان در آلبانی یک سیاق ثابت شده که هر هفته جداشده داشته باشیم و بعضا ۲ الی ۳ نفر در یک هفته جدا می شوند.

آنچه مشاهده می شود اینست که سازمان فقط تلاش می کند تا نیروهایش بمانند و جدا نشوند و خط و برنامه دیگری ندارد. اینهم بخاطر اینست که همه سازمان مجاهدین خلق را با نفراتش میشناسند و اگر نیرویی نباشد و اگر هواداری وجود نداشته باشد پولی هم به سازمان داده نمی شود. مریم رجوی بخاطر وجود همین نیروها است که توانسته خودش را مطرح کند و اگر همین نیروها نباشند در کل سازمان هم تمام شده است و مریم رجوی هم باید مانند شوهرش گورش را گم کند.

به نظر من مسعود رجوی ملعون مرده است و دیگر وجود ندارد. اینرا همه در تشکیلات می گویند و با هم صحبت میکنند ولی مخفیانه این کار را انجام می دهند چون هیچکس جرات این  را ندارد که به صورت علنی اسم او را بیاورد یا سر او صحبت کند و اگر این کار را بکند باید جوابگو باشد چون این مرز سرخ سازمان است و مؤاخذه می شود و انواع تهمت ها نثارش می گردد، ولی اکثر نیروها در بین خودشان می پرسند که مسعود رجوی کجاست؟ چرا پیام علنی با صدا و تصویر خودش نمیدهد؟ در صورتی که آلبانی به مراتب امن تر از عراق است.

در پیامی که معلوم نیست مال خود رجوی بود یا نه، ولی بهرحال به اسم او داده شد، گفته شد امثال سال سرنگونی است. دلیل آوردند که امسال آمریکا به ایران حمله میکند و سازمان تنها آلترناتیو ایران است. به نیروها گفتند صبر کنید یک سال دیگر همه چیز تعیین تکلیف میشود  وبا خوشی و شادی به ایران میرویم و شما هم افسران ارتش آزادی بخش هستید که باید جوانان را سمت و سو بدهید و سازماندهی کنید. واقعا افراد را با خیالات واهی در هپروت نگاه داشته اند.

این سازمان مثال بزنم مثل آفتاب پرست میماند که مدام رنگ عوض می کند. این سازمان در درون یک چیز است و در بیرون یک چهره دیگر دارد. خود نفرات در درون تشکیلات می دانند که تمام حرفهایی که مجاهدین خلق میزدند پوچ و توخالی است. آنها از آمدن نفراتی مثل مک کین و دیگر جنگ طلبان آمریکایی که میلیونها دلار خرج آنها می شود ناراضی هستند. علنا می گویند که چرا برای این آدمهای شرور و جانی فرش قرمز پهن میکنیم ولی برای ده دلار هزینه ضروری به نفرات می گوئید پول نداریم.

هیج کدام از نفرات در درون تشکیلات از وضعیت موجود راضی نیستند اما راه نجاتی نمی یابند. خانواده ها در بین آنها نیستند و حرفهای افراد در درون محفل ها را نشنیده اند ولی حتی اگر به شکل و قیاقه آنها که در خود فرو رفته و گرفته هستند نگاه کنند معلوم است که در ذهنشان چه می گذرد. تعداد زیادی از نجات یافتگان زن هستند که فرار برای زن ها به مراتب مشکل تر است چون مراقبت آنان خیلی بیشتر است. این زنان به زنان دیگر انگیزه داده اند تا خود را نجات دهند. در عراق امکان فرار زنان وجود نداشت.

شرایط جداشدگان در بیرون از تشکیلات خیلی سخت است اما هرگز راضی نمی شوند به شرایط قبل برگردند. همگی می گویند که احساس می کنند که تازه از غار بیرون آمده اند و برای اولین بار طعم آزادی را می چشند. از این بابت که پا به دنیای آزاد گذاشته اند خیلی راضی هستند و تمامی سختی های آنرا به جان می خرند. افراد از بابت مسائل مالی و معیشتی به شدت تحت فشار قرار دارند چون پول آنها را فرقه رجوی میدهد و به هر بهانه ای پول را قطع میکند. نمونه اش خود من که بی جهت مارک خائن زدند و اینکه مزدور ایران هستم و پولم را قطع کردند در حالیکه تا آن زمان با هیچکس ارتباط نگرفته بودم. من ابتدا قصد افشاگری نداشتم اما دیدم که با من که عمری را با آنها سپری کردم چه رفتاری کردند و چگونه مرا غریب و تنها و بی پول رها کردند. لذا تصمیم گرفتم ماهیت این فرقه را برای همه روشن کنم و تا جایی که بتوانم این کار را خواهم کرد و به همه نشان خواهم داد که مسعود رجوی کذاب و دجال است و فرقه اش اسارتگاه می باشد.

پیام من به تمامی دوستانم در درون تشکیلات، که بی اندازه دوستشان دارم و جز آنها کسی را ندارم، این است که درست است که در بیرون مسائل و مشکلات مالی هست ولی موضوع اصلی همان کلمه مقدس آزادی است. خانواده های شما در انتظار شما هستند و همین پشتوانه ای برای خود شما خواهد بود. نمونه اش اینست که من پولی از سازمان نمی گیرم ولی کمیساریا کمک مختصری میکند و دیگر نجات یافتگان همه جوره هوایم را دارند. من این دنیای آزاد را با بهترین امکانات مجاهدین خلق عوض نمیکنم چون نوکر خودم و ارباب خودم هستم و تصمیم گیرنده خودم هستم. ای کسانی که اسیر در فرقه رجوی هستید، بدانید که در آلبانی با آزادی تنها یک قدم فاصله دارید.

من از بنیاد خانواده سحر و تلاش هایی که میکند هم تشکر میکنم. همچنین از سایت سحر که این فرصت را به من داد، تا بتوانم حرفهای خودم که سالیان سال در خودم نگه داشته بودم را به خانواده های عزیزم برسانم، ممنونم.

حرفی که بعد از سالیان پس گرفته شد

اکبر حسنی (مستعار)
لینک به منبع

تمام کسانی که اسیر چنگال رجوی بودند یا اسیر طرز فکر اون هستند یا از نزدیک یا از طریق تلویزیون یا اینترنت نشستهای معروف به چهار خرداد رو دیدند در جریان هستند که رجوی سالیان سال مدام میگفت که بهترین کار همون بود که محمد حنیف نژاد و افراد دیگر کردند که با خون خود راه را باز کردند.

الان میخواهیم با هم به لیبرتی بریم جایی که رجوی این حرف را کلا پس گرفت و درست عکس آنرا گفت چون آن زمان منافعش آنطور اقتضا میکرد.

بحث جابجایی به آلبانی بود. طبق معمول مسعود رجوی در نشست صوتی مغزشویی میکرد و دست آخر گفت که “اگر روز چهار خرداد درک و شعور امروز رو داشتیم، اگر شده تمام مرکزیت اعدام میشدند، ولی حنیف نژاد و سعید محسن و بدیع زادگان نباید اعدام میشدند. اگر اون روز بحث ۳۱۳ تن رو درک میکردیم، نباید این اتفاق میافتاد و شاید تاریخ جور دیگری رغم میخورد.”

توجه کنید این حرف قبل از همه اذعان به بی لیاقتی خودشه به طوری که همه گفتند چطور پس تا دیروز یک چیز دیگه میگفت. البته هدف رجوی از بکار بردن این بیان اون نتیجه‌ای نبود که نفرات گرفتند. اون میخواست نتیجه گیری خودش رو بکنه که جماعت ماشاءالله میکروفن همگی ریختند پای میکروفون تا رحمان و احمد واقف و مژگان پارسایی و نورچشمی ها و باقی هم پالکی های رجوی بتونن جون سالم بدر ببرند.

گرچه خیلی قبل تر فهیمه اروانی رو فرستاد که گفت “ببینید من میدونم که شماها در خصوص بحث ۳۱۳ تن بی شکاف هستید. پس اینقدر نامه و پیغام ندید که ما میخواهیم جزو ۳۱۳ تن باشیم. دست تشکیلات رو باز بزارید تا تصمیم گیری کنه.” البته نفرات میگفتند حرف مفت میزنه کیه که ندونه سری آخر که در لیبرتی بمونن همون بلایی که سر نفرات اشرف اومد سر اینها هم میاد.

خوب پس معلوم شد هیچ کدام از نفراتی که با رجوی سالیان سال توی یک آخور بودند حاضر نبودن تو لیبرتی بمونن و کشته بشن. روزایی رو یادمه که مثلا به نفر میگفتن سری بعدی تو میری. فرد از یک طرف نیشش تا بنا گوش باز می شد ولی از طرف دیگه مثلا انگار دوست نداره بره.

بعد کیا موندن؟ اونایی که به قول خودشون حلقه ضعیف بودن، یا میگفتن آجر لق هستند یعنی که بدرد اون سیستم نمیخورن. البته مسعود رجوی که توی یک نشست این حرف رو نزد. حرفای اینطوری رو همیشه مینداخت توی یک ماه رمضان که کلا یک ماه مغزشویی می کرد که نباید مسئولین کشته بشن و باید بمونن و بقیه کشته بشن.

دقیقا با گوشهای خودم شنیدم که گفت نباید مژگان؛ رحمان یا احمد واقف کشته بشن. اینها سرمایه های فردا هستند. طوری حرف می زد که انگار خبریه. انگار برایش کارت دعوت فرستادن که بفرمایید خواهش میکنیم سوار گرده مردم ایران بشوید. خود ملعونش هم خوب میدونست که آلبانی ته خطه، دیگه نه راه پس داره نه راه پیش. اگر به دل اون بود حاضر بود همه توی لیبرتی کشته بشن، ولی زور دولت عراق و جامعه جهانی بیشتر بود. بعد یک سری رو گذاشت گوشت دم توپ و گلوله که قرار بود همان سناریوی اشرف پیاده بشه و بعد هم فرقه بشینه اشک تمساح بریزه و مریم رجوی گریه کنه. گرچه مثل اینکه دکتر جراحش بهش گفته که اشک ریختن برای جراحی چندین باره صورتت ضرر داره اونم فقط در حد اینکه دستمال کاغذی بیاره جلوی چشماش که انگار داره گریه میکنه ژست می گیره. سناریوی اصلی اشک تمساح مال خود رجوی ملعونه ولی چون خود گور به گور شدش معلوم نیست کجاست این مسئولیت به عهده مریم گذاشته شده.

خلاصه کلام اینکه یک سری از نفرات توی لیبرتی قرار شد بمونن که دقیقا یادم نیست چند نفر بودند مسعود رجوی یک ماه تمام مغزشویی کرد که بخواد کشته شدن نزدیک به ۲۰۰ نفر رو تئوریزه کنه که شکر خدا نتونست به این حدف شومش برسه.

ولی قابل توجه این بود که گفت اگر چهار خرداد موسسان سازمان مجاهدین خلق کشته نمیشدن تاریخ جور دیگری رغم میخورد. این یک اعتراف صریح به بی لیاقتی خودش بود و تا آن زمان هیچ وقت نگفته بود. ولی واقعیت اینست که اگر رجوی در زندان شاه زنده نمونده بود این همه خون ریخته نمیشد.

ولی روزی تمام این خونها دودمان پوسیده فرقه رجوی رو از بنیان میکنه و همه اسرا رو آزاد می کنه و به خانواده هاشون بر میگردونه. به امید اون روز

اکبر حسنی اسیر آزاد شده فرقه رجوی

توضیح: در کتاب های مربوط به امام زمان (عج) نوشته شده که هنگام ظهور آن حضرت، ۳۱۳ نفر یاران مخصوصش به او می پیوندند. مسعود رجوی که خود را در این مقام معرفی می کند بحثی در این خصوص داشت و آنرا به گونه ای تحلیل می کرد که ادعایش را به کرسی بنشاند. او افراد را تشویق می کرد که جزو آن نفرات باشند یعنی در عراق بمانند و کشته شوند.

(پایان)

***

IMPAKT 97: Jihad 2.0? What are the Iranian Jihadis (MKO, Rajavi cult) doing in Albania? (part 1)

https://youtu.be/WYEGkiTvyJc

IMPAKT 97: Jihad 2.0? What are the Iranian Jihadis (MKO, Rajavi cult) doing in Albania? (part 2)

https://youtu.be/9tWjpDHPktE

همچنین:

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید