ناگفته های اکرامی از اسرار پشت پرده فرقه تروریستی رجوی در گفت و گو با فراق

0
1136

 ◊رجوی فکرمی کرد با آوردن خانواده ها به داخل پادگان اشرف علاوه برحل مشکلات مالی می تواند قشر جوان خانواده را هم جذب و عضوگیری نماید. با این تصورات خام اجازه داد خانواده ها وارد اشرف شوند . از طرف دیگرسران فرقه روی پایبندی اعضا به انقلاب مریم هم خیلی حساب باز می کردند و فکرنمی کردند دیگر عنصرخانواده بتواند روی آنها تاثیر مثبت بگذارد.  مدتی بعد تحت تاثیر دیدار اعضا با خانواده ها عواطف و احساسات سرکوب شده بار دیگر زنده شد و بیش از ۵۰۰نفر از فرقه جداشدند. رجوی بعدها ضمن انتقاد از خود گفت اگر می دانستم دیدار با خانواده این میزان بریده روی دست من می گذارد هرگز اجازه نمی دادم درب اشرف را باز کنند . منظور رجوی از بریده جداشدن اعضابود. از آن تاریخ به بعد رجوی شعار ملاقات ممنوع را مطرح کرد و دیگر درب اشرف برای همیشه به روی خانوادها بسته شد

ناگفته های علی اکرامی از اسرار پشت پرده فرقه تروریستی رجوی در گفت و گوی اختصاصی با فراق: سیر تحولات به زیان فرقه رجوی است/ خانواده ها بزرگ ترین نقش را درعقب نشینی رجوی از پادگان اشرف داشتند

انجمن فراق ـ 19.10.2017

لینک به منبع

◊۲۵۰ نفر ظرف یک سال جدا شده اند و نزدیک به همین تعداد، درخروجی فرقه در انتظار جدایی هستند

◊ این فرقه را می بایست صرفا برای تجربه آموزی و عبرت تاریخی به لابراتورها و آزمایشگاها سپرد

◊پیامی که من به عنوان یک دوست سابق به اسیران بدهم این است که عینک رجوی را از چشم بردارید و برای یکبار هم شده سعی کنید خودتان واقعیت ها را ببینید

◊ سیرتحولات به زیان فرقه رجوی است / باید به یاد داشته باشیم شرایط آلبانی باعراق به طور کیفی متفاوت است و درفضای باز آلبانی دیگرنمی توان اعضا را درحصارهای ذهنی و فیزیکی نگه داشت .

◊صدام را از دست داده بود و به شدت به پول نیاز داشت.  رجوی با این هدف که باکشاندن خانوادها به پادگان اشرف و طرح موضوع مشکل مالی اعضا ‌جهت خروج از عراق می تواند آنها را فریب دهد و آنها را به داخل پادگان اشرف کشاند.

◊بعد از عملیات مرصاد باکشته شدن بسیاری از اعضا به شدت باکمبود نیرو مواجه بودند به خصوص اینکه طی آن سال ها نتوانسته بودند عضوی را جذب کنند

◊رجوی فکرمی کرد با آوردن خانواده ها به داخل پادگان اشرف علاوه برحل مشکلات مالی می تواند قشر جوان خانواده را هم جذب و عضوگیری نماید. با این تصورات خام اجازه داد خانواده ها وارد اشرف شوند . از طرف دیگرسران فرقه روی پایبندی اعضا به انقلاب مریم هم خیلی حساب باز می کردند و فکرنمی کردند دیگر عنصرخانواده بتواند روی آنها تاثیر مثبت بگذارد.  مدتی بعد تحت تاثیر دیدار اعضا با خانواده ها عواطف و احساسات سرکوب شده بار دیگر زنده شد و بیش از ۵۰۰نفر از فرقه جداشدند. رجوی بعدها ضمن انتقاد از خود گفت اگر می دانستم دیدار با خانواده این میزان بریده روی دست من می گذارد هرگز اجازه نمی دادم درب اشرف را باز کنند . منظور رجوی از بریده جداشدن اعضابود. از آن تاریخ به بعد رجوی شعار ملاقات ممنوع را مطرح کرد و دیگر درب اشرف برای همیشه به روی خانوادها بسته شد

◊من به شخصه فکر می کنم جز پوزش و شرمندگی در مقابل مردم ایران، چیزی نداشته باشم

◊در تمامی سال های اسارت از حضور دراین فرقه متناقض و ناراضی بودم

◊هنوز رجوی شاخص هایم را انتخاب می کرد تا اینکه تمامی این ذهنیت ها با اولین تماس خانواده و شنیدن صدای خواهرکوچکم بعد از سالیان شکست و به من جسارت تصمیم گیری داد

◊شبی که تصمیم گرفتم به ایران برگردم زیباترین وخاطره انگیزترین لحظات زندگیم بود نمیدانم چراآن شب آنقدر طولانی شده بود

◊رجوی دریکی از نشست های موسوم به طعمه در سالن اجتماعات پادگان اشرف خطاب به هزاران نفر از اعضای شرکت کننده گفت: روزی که سلاح را زمین بگذاریم، لباس شرف ارتش آزادی بخش را از تن خارج کنیم و خاک عراق و پادگان اشرف را ترک کنِیم روز مرگ ایدئولوژیکی، سیاسی، نظامی و استراتژیکی ماست

◊ خانواده، پدر ، مادر، خواهران و برادرانم کجا هستند و چرا سال ها از آنها بی خبرم؟ چراباید دوستانم که خواهان جدایی هستند از زندان های بدنام ابوغریب سر در بیاورند؟ ساعت ها در پشت سیاج های اشرف به این سوالات فکرمی کردم تا اینکه یک روز تمامی این ذهنیت ها فروریخت، غل و زنجیرهای عینی و حصار فیزیکی را شکستم و با پیوستن به نیروهای آمریکایی از کابوس وحشت سال ها رها شدم

◊تا به خودم آمدم خودم را در فرودگاه تهران وخاک میهن دیدم. روزهای بعد درسالن اجتماعاتی، بعد از سال ها دوری بار دیگر خودم را در آغوش خانواده دیدم. یک نسل رفته بودند و چندین نسل جوان دیگر درغیاب من متولد شده بودند.خیلی از آنها را نمی شناختم، اشک شوق درچشمانم حلقه زده بود. زیبایی و عشق به زندگی را باتمام وجودم احساس می کردم.نگاهی به جمعیت انداختم مادرم را نیافتم سراغش را که گرفتم غم و اندوهی سنگین وجودم را فرا گرفته بود. او سال ها قبل در آرزوی دیدن من به دعوت حق لبیک گفته بود ولی انبوه بچه هایی که بعد از من متولد شده بودند و در آن لحظه با تمام وجود من را به آغوش گرفته بودند به من می گفتند زندگی ادامه دارد

 

فراق: جدا شده های فرقه رجوی، مخزنی از اسرارِ خیانت ها و جنایت های فرقه رجوی هستند. این افراد با بیان سرگذشت و بازگویی دیده های خود نقش مهمی در افشای ماهیت پلید این فرقه دارند.

افشاگری های این افراد سیمای واقعی فرقه رجوی را آشکار ساخته و این گفتارها در نهایت آگاهی بیشتر مقام های بین المللی، خانواده ها و حتی اسیران فرقه رجوی را موجب می گردد.

علی اکرامی، یکی از جداشده های فعال و پرتلاش فرقه رجوی است که تمام سعی خود را برای رهایی اسیران فرقه به کار گرفته است.

وی بنا به گفته خودش تحت تاثیر احساسات پاک و صادقانه خود، جذب این فرقه شده و از سال ۱۳۵۸ به عنوان یک کادر شروع به فعالیت در آنجا نموده است. اکرامی در فرقه عضو شورای مرکزی ، یکی از مسؤولان بخش روابط خارجی، امنیت، اطلاعات و اداره کار و کارگران پادگان اشرف بوده است.

ناگفته ها و اسرار پشت پرده فرقه رجوی را در گفت و گوی خواندنی پایگاه خبری-تحلیلی فراق، با علی اکرامی در زیر می خوانید:

**********************************************************************************************

فراق-جناب آقای اکرامی لطف کنید برای شروع مصاحبه یک معرفی اجمالی از خودتان برای ما بیان کرده و توضیح دهید که چگونه جذب فرقه رجوی شدید؟

باسلام و عرض ادب خدمت دست اندرکاران پایگاه خبری – تحلیلی فراق و عرض تشکر بابت این فرصتی که فراهم کردید تا بتوانم درخدمت انسان های آگاه و آزاده ای باشم که منصفانه و بدون جهت گیری سیاسی خاص درجستجوی حقایق و واقعیت های فرقه رجوی هستند.

من علی اکرامی متولد بندرامام که درگویش محلی سربندر خوانده می شود هستم. از سال ۱۳۵۵ درحالی که دانش آموز سال دوم دبیرستان بودم از طریق دبیرادبیات که فردی سیاسی ومخالف رژیم شاه بود باکتاب های صمد بهرنگی و دفاعیات بنیان گذاران فرقه به صورت کلی آشنا شدم.

باشکل گیری انقلاب ضدسلطنتی تحت رهبری آیت الله خمینی به صورت همه جانبه وحرفه ای تر، وارد دریای خروشان تظاهرات واعتراضات مردمی شدم . باپیروزی انقلاب اسلامی مدتها درکمیته های مردمی وجهاد سازندگی به پاسداری از انقلاب وسازندگی درروستاها مشغول شدم.درسال ۱۳۵۸ همزمان با شکل گیری دفاتر جنبش ملی مجاهدین درشهرآبادان از طریق یکی از دوستان دانشجو در دانشکده نفت آبادان پایم به دفترمجاهدین درمنطقه ایستگاه هفت آبادان باز شد.دران مقطع من جوان آرمان خواهی بودم که بااحساس وشور ونه منطق وشعور متناسب، بامقتضای سن به دنبال گم شده خود می گشتم تا پاسخی برای سوال ذهنی ام بیابم که چگونه می توان نهال نورس انقلاب را از دستبرد امپریالیست ها و به خصوص امریکا واستثمارگران داخلی که سالیان خون ودسترنج زحمتکشان ومستضعفان رابه غارت برده بودند درامان نگاه داشت؟

همزمان درفضای پرالتهاب وغلیان جامعه گروههای زیادی پا به عرصه صحنه سیاسی واجتماعی ایران گذاشته بودند.یکی از این گروه ها فرقه موسوم به مجاهدین خلق بود که سالیان بعد به دلیل تناقضات شکل ومحتوای آن از طرف مردم منافقین لقب گرفت.

بنده عمد دارم باتوجه به تجارب وشناخت تئوریک از فرقه ها این فرقه را یک فرقه مخرب کنترل ذهن نام گذاری کنم.

رهبران این فرقه باسواستفاده از شور واحساسات مذهبی وانقلابی جامعه به خصوص قشرجوان ودانشجو باطرح شعارهای پرجذبه و فریبنده که از مهم ترین مطالبات نسل انقلاب جامعه بود اقدام به جذب جوانان نمودند.

شعارهای اسلام راستین وحکومت عدل علی(ع)،جامعه بی طبقه توحیدی،حمایت از حقوق کارگران ودهقانان،برابری سیاسی واجتماعی زن ومرد،آزادی، احزاب وگروهای سیاسی،نفی استثمار وستم مضاعف جنسی واقتصادی ومبارزه با امپریالیسم آمریکا.

طرح هریک از این شعارها درجامعه تشنه و به ستوه آمده از اختناق سالیان حکومت آریامهری به تنهایی کافی بود تابخشی از قشرجوان جامعه مجذوب این شعارهای پرجذبه والبته فریب کارانه شوند.

من هم درچنین جو و فضای تحت تاثیر احساسات پاک وصادقانه خودم، جذب این گروه شدم و از سال ۱۳۵۸ به عنوان یک کادرهمه جانبه وحرفه ای شروع به فعالیت کردم . طی این سال ها عضوشورای مرکزی فرقه، یکی از مسؤولین بخش روابط خارجی، امنیت، اطلاعات و اداره کار و کارگران پادگان اشرف بودم.

فراق-پیش از خروج از ایران و عضویت در فرقه، تشکیل خانواده داده بودید؟ فرزند داشتید؟

من درآن روزها ۲۰سال بیشترنداشتم و به دلیل اینکه تمام وقتم صرف فعالیت های تبلیغی وسیاسی برای فرقه می شد دیگربه تشکیل خانواده فکر نمی کردم. اگرچه تشکیل خانواده وانتخاب یک شریک زندگی آمال وآرزوی هرجوانی بود ولی من درآن مقطع سعادت وخوشبختی و رفاه اجتماعی خلقم را برمنافع وخوشبختی فردی ترجیح می دادم.آخرآن روزها درضمیر وخلوت درون صادق خودم فکر می کردم مسیری که انتخاب کرده ام رضای خدا وخلق است.

هیچ گاه فکرنمی کردیم که آن سرچشمه زلال آب که به دنبالش بودیم سرآبی بیش نیست! همزمان با اعلام جنگ مسلحانه توسط فرقه به دلیل اینکه شرایط عینی چنین مبارزه ای فراهم نبود وظرف و بسترآن از جمله پایگاه وخانه های تیمی کافی برای مخفی نگاه داشتن اعضا از طرف رهبران فرقه فراهم نشده بود بسیاری از اعضا وهواداران توسط همین مردم که ما آنها راخلق قهرمان خطاب می کردیم دستگیرشدند.

رجوی و دیگر رهبران فرقه درک کودکانه ای از میزان پایگاه اجتماعی نظام ایران وحمایت مردم وشرایط عینی مبارزه مسلحانه داشتند. به همین دلیل بادست زدن به یک حرکت سکتاریستی (سکتاریسم یعنی بریدن از توده ها و تبدیل شدن به یک دسته جدا از خلق) صدها نفراز هواداران و اعضا را که شرایط وامکانات لازم برای مخفی شدن را نداشتند قربانی کردند.دوران فرار ودربه دری من درشهر وروستا وکوه ودشت بدین گونه آغاز شد.

 

۸شهریور سال ۶۰به دنبال انفجارتروریستی دفترنخست وزیری بعد از چهار سال آوارگی و درسرمای زمستان وگرمای تابستان وخوابیدن درپارک ها،گورستان ها درنهایت از طریق مرز زاهدان به پاکستان رفتم و از آنجا به صورت قاچاق وارد عراق شدم.البته قبل از آن دردفترکمیساریای کراچی به من پناهندگی دولت هلند داده شد که کلیه مدارکم توسط سران فرقه از من تحویل گرفته شد.

دررابطه باتشکیل خانواده ، یک بار اواخرسال ۶۷ در دفتراصلی فرقه توسط عباس داوری مسوول ستاد روابط خارجی بغداد به من یکی از اعضای زن پیشنهاد گردید. از آنجایی که احساس می کردم خودم دراین انتخاب هیچ نقشی نداشتم واصولا این یک ازدواج تحمیلی تشکیلاتی بود که منافع واهداف فرقه درشکل گیری آن دخالت داشت با این پیشنهاد به رغم اصرار فراوان داوری مخالفت کردم وتاکید کردم تمایلی به ازدواج ندارم.

فراق-برنامه روزانه کاری شما به طور مشخص در فرقه چه بود ؟

من به دلیل اینکه بیشتر درقسمت ستادی وبخش های روابط خارجی در بغداد نفر اصلی فرقه بودم برنامه ام تاحدودی با اعضای لشکرهای رزمی وپشتیبانی دراشرف تفاوت داشت ولی درمجموع برنامه ریزی فشرده وکارهای یدی سخت بدین منظور در دستور کارقرار می گرفت که اعضا را به لحاظ جسمی وروحی روانی خسته و فرسوده سازند .

برنامه می بایست به قدری فشرده ریخته می شد تا اعضا، فرصت فکر کردن وآرامش فکری نداشته باشند.مریم رجوی درتوجیه این برنامه ریزی روزانه چنین می گفت که یک عضو فرقه باید آن قدر کار وتلاش جسمی داشته باشد که وقتی شب برای استراحت به خوابگاه می رود از خستگی بیهوش شود ودیگررمق فکر کردن نداشته باشند.چون درمناسبات فرقه فقط رجوی حق فکروسوال کردن دارد وبرای مابقی اعضا ممنوع ومرزسرخ است.

بعد از آتش بس ایران وعراق ، به دستورصدام حسین ، دیگرفرقه حق هیچ گونه عملیات نظامی رانداشت و بعد از سرنگونی رژیم عراق هم به کلی خلع سلاح شده بودند، چه ضرورتی برای این برنامه ریزی فشرده روزانه وجود داشت؟ چون دیگرچشم انداز عملیات وبحث سرنگونی وجود نداشت.

پس برنامه ریزی فشرده روزانه وبکارگرفتن اعضا دربیگاری سرویس وتعمیرتانک ها و نفربرهای اسقاطی رژیم صدام دقیقا به منظورسرکارگذاشتن نیروها ومشغول کردن اذهان آنها بوده است.دربهترین شکل اعضا بین ۴تا۵ساعت بیشترفرصت استراحت نداشتند و مابقی وقت آنها صرف بیگاری در آشپزخانه،جاروی خیابان ها ،علف کنی و کاشت گوجه ، خیار وسبزی می شد. ما نفهمیدیم از کی علف کنی، کاشت بادمجان وخیاراستراتژی مبارزه وسرنگونی شده است!

فراق-نشست‌های ایدئولوژیک فرقه چگونه برگزار می شد و چگونه اعضا را مجبور به بیان شائبه های ذهنی می کردند؟

اجازه بدهید قبل از اینکه وارد چگونگی برگزارشدن نشست ها بشوم یک اشاره به خود مساله شکل گیری به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک واینکه مسعود رجوی چه هدفی را درقبال اجرای آن دنبال می کرد داشته باشم.

این حرکت رجوی نه یک انقلاب بلکه دقیقا یک کودتا به منظور حذف مسؤولین باسابقه و به دست گرفتن تمامی اهرم قدرت در فرقه بود درحقیقت کودتایی مشابهه کودتای سال ۵۴ تقی شهرام، که در سال۶۴رجوی همان هدف را دنبال می کرد.

بعد از پیروزی انقلاب مرجع تصمیم گیری جمعی درقالب یک دفترسیاسی متشکل از اعضای باسابقه بود . مسعود رجوی نقش سخنگوی دفترسیاسی را داشت وحتی درقیاس با موسی خیابانی دست پایین تربود ولی بعد از مرگ موسی خیابانی و فرار رجوی به پاریس و به دنبال آن شکست و متلاشی شدن تشکیلات این فرقه و فرار باقی مانده نفرات به خارج از ایران ومنطقه کردستان عراق، رجوی فرصت رابرای قبضه کردن قدرت و کنارزدن اعضای شاخص و باسابقه فرقه از جمله علی زرکش ، مهدی افتخاری ،حسن مهرابی وچندین نفر مناسب دید.

فراق- مسعود رجوی چگونه با کودتا روی کار آمد؟

کودتای مسعود رجوی دومرحله داشت. مرحله اول درسال ۱۳۶۴ با انحلال دفترسیاسی وحذف رقیبان اصلی وجایگزین نمودن یک هیأت دست نشانده وبدون هرگونه اختیار به نام هیأت اجرایی انجام گرفت که همزمان با ازدواج رجوی و مریم عضدانلوهمسرسابق مهدی ابریشم چی بود که درنوع خود یک رسوایی اخلاقی بزرگ یه شمار می آمد.

دومین مرحله سال ۱۳۶۸ با معرفی مریم به عنوان مسوول اول وتبدیل کردن تشکیلات به یک ساختار فرقه ای بود . دراین مرحله رجوی تصمیم گرفت صدای تمامی مخالفین در درون تشکیلات به خصوص بعد از عملیات مرصاد و یا فروغ جاویدان را با مشت آهنین خفه سازد. نشست های به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک هم دقیقا با همین هدف ایجاد ، جو اختناق وسرکوب در دستور کار قرار گرفت.  درحقیقت نشست های موسوم به عملیات جاری اهرم سرکوب مخالفین بود.

رجوی تصمیم گرفت اعتراضات اعضا به خصوص در رابطه با کشته شدن بسیاری از اعضا در عملیات مرصاد را در اوج بی صداقتی و در یک فرار به جلو این گونه پاسخ دهد ومابه ازای خودش که چرا دست به چنین عملیات نسنجیده ای زده اعضا را مسوول شکست جلوه دهد.درچنین شرایطی برای القا چنین ذهنیتی برای اعضا این نشست ها را تشکیل داد .

روح وروان اعضا در یک پروسه مغزشویی فشرده تسخیرمی شد و قدرت انتخاب را ازآنها سلب می کردند.دراین نشست ها سعی می کردند ذهن اعضا را مانیتور کنند یعنی با فراهم کردن بحران روحی وروانی و به دست گرفتن وکنترل ذهن آنها بستری فراهم می ساختند تا اعضا تمامی اندوخته های ذهنی خود را به تشکیلات بروز دهند .درچنین مناسباتی هرفرد زندانبان خود می شود.هدف هم تخلیه ذهن اعضا با پیچیده ترین شیوه های شستشوی مغزی بود. به همین گونه شائبه ذهنی برای اعضا به وجود می آوردند که آنچه از بیرون او یعنی سازمان گفته می شود واقعیت و آنچه در درون خودش به ذهنش می رسد خلاف واقعیت است. آن ها فرد را از واقعیت درونی تهی و به رجوی وصل می کردند.

فراق-سران فرقه رجوی، داخل ایران و به خصوص خانواده را چگونه به اعضا معرفی می کردند؟

همانطورکه گفتم درفرقه رجوی به دلیل به کارگیری شیوه های مغزشویی وجعل واقعیت و همچنین سیستم خفقان حاکم برمناسبات و قطع ارتباط با دنیای خارج، اعضا هیچ تصوردرستی از جهان خارج از فرقه وواقعیت های آن نداشتند.

اعضا سال های طولانی درپادگان اشرف با سیاج های سیم خاردار ، برج های بلند ، مراقبت های شدید کنترل فیزیکی و ذهنی به سر می بردند.

تنها کانال تغذیه خبری و اطلاعاتی آنها انتشارات فرقه بود.اکثر آنها دنیای بیرون از اشرف را ندیده بودند و از طرف دیگرمستمر و یک جانبه تحت بمباران تبلیغاتی قرار داشتند. اعضا تحت تاثیر همین توهمات فکر می کردند و می گفتند تمامی واقعیت های جهان همین است که از کانال فرقه به آنها تزریق می شود. به طور مثال می گفتند ایران تحت حاکمیت روحانیون به ۱۴۰۰سال پیش یعنی دوران صدراسلام برگشته، دوران چرخ وچاه است، زنان خانه نشین شده اند ومردان درفقرمطلق قرار دارند، هیچ گونه آبادانی و پیشرفت با معیارهای امروزی وجود ندارد، وحتی وقتی به اِیران آمده بودیم علی رغم اینکه پیشرفت وآبادانی وسازندگی بامعیارهای معماری مدرن را می دیدیم و شاهد عبور ماشین های آخرین مدل در خیابانها بودیم ولی تحت تاثیرهمان تبلیغات به آنچه می دیدم شک می کردم .

سران فرقه به خاطراینکه شرایط عقب مانده اجتماعی مناسبات خود را توجیه کنند به تبلیغات دروغ متوسل می شدند.

فراق-این مساله که در  فرقه، ازدواج و روابط عاطفی ممنوع است، یک تناقض با اصول اسلامی است. رجوی در فرقه ای که داعیه اسلامی بودن دارد، این تناقض ها را چگونه حل و فصل می کرد؟

اصولا سران فرقه از مذهب، هنر، شعر و  ورزش استفاده ابزاری می کردند و هیچ گونه اعتقادی به لحاظ بنیادی و ارزشی به این اصول نداشتند. بنابراین به هیچ وجه نباید توقع داشت که آنها نسبت به اصول شرعی و یا ملاحظات اجتماعی وسنتی جامعه پایبند باشند.

ضدیت بنیادی سران فرقه با اصل احساس و عاطفه است و از آنجا که ازدواج هم ناشی از یک پیوند عاطفی وعشقی است و این پیوند در نهایت منجربه شکل گیری یک رابطه عمیق احساسی می گردد لذا این فرقه آن را برنمی تابد .

مخالفت رجوی بامسئله ازدواج اعضا دقیقا از موضع خشکاندن عواطف و جلوگیری از هرگونه پیوند خانوادگی است.

رجوی به دنبال این بود که تمامی احساسات و عواطف اعضا را معطوف به خود و مریم نماید و مریم را به ازای همسر کانون جاذبه و دافعه افراد قرار دهد.

فراق-آیا امکان استفاده از رسانه های جمعی آن دوران مانند تلویزیون داشتید؟ اخبار جهان پیرامونی چگونه به گوش اعضای اسیر در فرقه رجوی می رسید؟

در فرقه رجوی تنها امکان و وسیله ارتباط جمعی وکانال های خبرگیری فقط رسانه ها و بولتن های خودفرقه است. جالب اینجاست که بدانید اعضا حتی از تماشای کانال «سیمای آزادی» فرقه که به صورت مستقیم از ماهواره پخش می شد محروم بودند و این برنامه تلویزیونی ابتدا ضبط و سپس برای اعضا در زمانبدی های خاص پخش می شد. یعنی روی برنامه هایی که خودشان تولید کرده بودند نوعی سانسور اعمال می شد.همین شیوه درمورد بولتن های خبری که در سالن اجتماعات نصب می شد انجام می گردید.بولتن ها را هم از چندین کانال چک و فیلیترمی کردند.

خلاصه اعضا هیچ گونه دسترسی به سایت ها و یا کانال های خبری مستقل نداشتند. این محدودیت فقط منحصربه رویداهای سیاسی نمی شد بلکه کل حوزه هنر، ادبیات، ورزش و علم را هم دربرمی گرفت.

جالب است که بدانید آنها حتی خبر دستگیری مریم رجوی در۱۷ژوئن را هم تا مدتها سانسورکرده بودند و یا درمورد جدایی اعضای به اصطلاح شورای ملی مقاومت هم سانسور شدید برقراربود و فقط ما مدتها بعد از طریق فحش نامه هایی که صادر می کردند درجریان قرار می گرفتیم.

فراق- سران فرقه چگونه اعضای اسیر در فرقه  را برای فعالیت تروریستی علیه هموطنان خود توجیه می کردند؟ آیا شما در فعالیت های نظامی شرکت داشتید؟

شیوه های به کارگیری اعضا در راستای انجام عملیات تروریستی در داخل مرزها و یا شهرهای ایران دقیقا برمبنی همان اصول مغزشویی و کنترل ذهن بود که در تمامی فرقه ها در قبال قربانیان اعمال می شد. درفرقه رجوی مسعود رجوی خود را رهبرعقیدتی می خواند و معنای آن این بود که شخص دیگری از خود ایده و عقیده نمی تواند داشته باشد.

اعضا می بایست تمامی تفکرات خود را با رهبرتنظیم کنند.تمامی ارزش های عقیدتی، ملی و میهنی درشخص رجوی باید متبلور گردد لذا شهوت پرستی و قدرت طلبی رجوی عین انقلابی بودن ، قتل و جنایات او عین اسلامی بودن و خیانت و مزدوری او عین میهن پرستی جلوه داده می شد.

رجوی تکنیکی با عنوان عملیات جاری ونشست های غسل را دردرون تشکیلات به راه انداخت که هرگز تعطیل شدنی نبود.

این تکنیک برای مغز شویی  و تحت کنترل درآوردن اعضا ابداع شده است. رجوی در تمامی پیام های خود روی استمرار عملیات جاری (نشست های تفتیش عقاید درونی) به عنوان یک شعارمحوری تاکید دارد.  این نشان می دهد که اصل اساسی تشکیلات او اعمال مانیپولاسیون روانی است چرا که باهیچ منطق و دلیل دیگرعضو به خواسته های نامشروع اوپاسخ نمی دهد.

انجام عملیات تروریستی وکشتن هموطنان بیگناه توسط اعضا درهمین دستگاه و قالب شکل گرفته  و توجیه می گردد.

تحت تاثیر عملکرد همین پدیده اعضا را با توسل به فریب، جذب و در راستای عملیات تروریستی به کار می گیرند. خوشبختانه من به دلیل اینکه در بخش ستادی ، روابط عمومی و یا پشتیبانی فرقه بودم شرکت مستقیم در عملیات نداشتم ولی درجریان پشت پرده ی شکل گیری بسیاری از عملیات ها بودم.

به عنوان مثال عملیات راهگشایی در سال ۱۳۷۴ با انتخاب آقای خاتمی به عنوان ریاست جمهوری ایران طرح ریزی شد . فرقه در صحنه بین المللی درتنگنا قرار گرفته بود، به قول رجوی این عملیات برای برهم زدن پروسه اصلاحات سیاسی در ایران در دستور کارقرار گرفت. درحالیکه سازمان به دروغ عنوان می کرد عملیات در ایران فرماندهی می شود دقیقا تیم های تروریستی با حمایت افسران اطلاعات ارتش عراق از معابر مختلف به داخل ایران وارد شده و اقدام به عملیات تروریستی برعلیه مردم و یا زیرساخت های شهری و دانشگاهها  نمودند.درجریان خمپاره باران کور،  خیلی از مردم عادی کشته و یا مجروح شدندکه به هیچ وجه قابل توجیه نبود ولی افرادی که دست به چنین عملیاتی می زدند از خود هیچ گونه کنترل و اختیاری نداشتند ‌کاملا مسخ شده بودند.

فراق-آقای اکرامی مسعود رجوی چند سال است که پنهان شده و آیا هیچ وقت این سوال بین اعضا مطرح نبود که مسعود کجاست و چرا مخفی شده است؟

مسعودرجوی بلافاصله بعد از اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا مخفی شد.همسرش مریم به فرانسه گریخت.اودرآخرین نشست با نیروهایش درعراق گفته بود چنانچه نیروهای آمریکایی به عراق حمله کنند او به همراه نیروهایش به ایران حمله نموده و کار حکومت ایران را یک سره خواهند ساخت.

آمریکا عراق را اشغال کرد ولی از جانب رجوی هیچ حرکتی دیده نشد. او همیشه درسر فصل ها و سربزنگا ها نیروهایش را در مقابل دشمن تنها گذاشته و فرار را برقرار ترجیح می داد . ۳۰ خرداد سال شصت یک نمونه بارز آن است. نیروهای آمریکایی بدون هیچ گونه مقاومتی اشرف را تصرف و نیروهای آن راخلع سلاح کردند.فرماندهان فرقه به فرماندهان آمریکایی گفتند آنها درجریان جنگ حامی آمریکا بوده اند و اعلام آمادگی کردند در هر زمینه ای به آن ها کمک کنند.

از آن زمان به بعد دیگرکسی مسعود را ندید و البته بدلیل جو خفقان، اعضا اجازه نداشتند سوال کنند ، اگرچه درخلوت خود و یا در دیدارهای محفلی او را برای فرار و تنها گذاشتن اعضا سرزنش می کردند.

من درخیلی از نشست های کوچک که درستاد ها برگزارمی شد او را دیده بودم و دو بارهم به دلیل اینکه در دفتراصلی فرقه در بغداد موسوم به جلال زاده مسؤولیت داشتم او را در ساختمانی موسوم به سعادتی که محل ملاقات های او با مقامات عراق بود به هنگام ملاقات باطارق عزبز وزیرخارجه صدام دیدم. اینکه کجاست گزینه های مختلفی مطرح شده، برخی می گویند دریک پادگان نظامی تحت کنترل نیروهای امریکایی دراردن است.برخی گمانه زنی ها حاکی از آن است که رجوی درسوئیس است ولی حق حضور و فعالیت علنی سیاسی را ندارد .

برخی هم از مرگ اوصحبت می کنند ولی فارغ از تمامی این گمانه زنی ها رجوی را به لحاظ موجودیت سیاسی تشکیلاتی باید یک مرده محسوب کرد، کسی که نمی تواند مرگ یا زنده ماندنش را تائید یا تکذیب کند چه تاثیری می تواند برروند حوادث داشته باشد

فراق-شخصیت مریم رجوی را چگونه تحلیل می کنید؟ مساله جانشینی وی به جای مسعود چگونه مطرح می شد؟

من هیچگاه مریم رجوی را به عنوان یک موجود تاثیرگذار در فرقه به رسمیت نشناخته و نخواهم شناخت.اوهمیشه نقش سایه رجوی را بازی می کند و او فاقد هرگونه کاراکتر وشخصیت تاثیرگذاراست.من شخصا در بسیاری از موارد چه در زمان همردیفی و چه مسوول اولی از نزدیک با او برخورد داشته ام.

او به هیچ وجه یک شخصیت کارازماتیک و ذی نفوذ نیست بلکه به شدت ضعیف است. از نظر من خیلی از اعضای زن فرقه مانند ثریا شهری و محبوبه جمشیدی از او توانمند تر بودند ولی او صرفا به خاطر نقشی که در پاریس بهنگام زندگی مسعود رجوی با  فیروزه بنی صدر ایفاکرد عقل مسعود رجوی را ربود و درحقیقت زیبایی ظاهری و سرسپردگی محض که به گفته خودش ذوب در رهبری عقیدتی تعبیر می شد مهم ترین علت گزینش او به عنوان جانشینی مسعود بود.

تمامی مباحث سیاسی وایدئولوژیکی سطربه سطر ونقطه به نقطه از طرف مسعود به اودیکته می شد و او درحقیقت فقط نشخوارکننده اراجیف مسعود بود ومساله جانشینی اوکاملا فرمالیستی است.

فراق-مطالبی که درباره سوءاستفاده های جنسی و مسائل غیراخلاقی فرقه گفته می شود، حقیقت دارد؟

من خودم درمدت ۲۳سال حضور  درفرقه به صورت سیستماتیک به مورد سواستفاده جنسی وغیراخلاقی برخوردی نداشته ام. البته در دو مورد در رابطه با یکی از فرماندهان بنام محمدرضا و کمال در یک نشست مطلبی در خصوص رابطه غیراخلاقی آنها با دو نفر از اعضای زن شنیدم که همین امرمنجربه تنزل رده تشکیلاتی آنها گردید ولی برخی دیگرمعتقد بودند این اتهامات صرفا برای تسویه حساب سیاسی با این دو نفرکه به لحاظ تشکیلاتی مسئله دارشده بودند انجام گردیده است.برخی مواردهم خانم بتول سلطانی درخصوص سواستفاده جنسی مسعودرجوی از زنان شورای رهبری مطرح کرده بودند

فراق- مریم رجوی اخیرا زهرا مریخی را به عنوان مسوول اول و جانشین خود تعیین کرده ، لطفا درباره این انتخاب و شناختی که از زهرا مریخی دارید توضیح دهید

در رابطه با زهرا مریخی چون چندین سال در یک رابطه تنگاتنگ با ایشان کار می کردم ، شناخت کافی دارم .درسال های ۶۹تا۷۳که در ستاد روابط خارجی بودم کل سیستم پشتیبانی تحت عنوان ارکان مسؤولیتش بامهدی ابریشم چی بود که شامل روابط خارجی بغداد هم می شد. در آن موقع فرشته یگانه مسؤول کارهای دفتری ابریشم چی و زهرا مریخی نفراجرایی او بود.کار زهرا گرم کردن غذا و بردن چای برای مهدی ابریشم چی بود و چون محدودیت جسمی داشت مسؤولیت دیگری به او سپرده نمی شد. به لحاظ ویژگی های فردی هم فاقد تمرکز لازم و توانمندی تشکیلاتی بود. یادم می آید که همیشه در نشست های اجرایی مورد انتقاد قرار می گرفت که نامه ها ارسالی و دریافتی به دفتر را گم می کند .  مهم ترین ویژه گی او سرسپردگی مطلق او به مسؤولش بود وکورکورانه و بدون اختیار هر دستوری را انجام می داد.

بعد از بحث های کودتای تشکیلاتی موسوم به انقلاب ایدئولوژیکی که فرمانبرداری مطلق و اطاعت کورکورانه تشکیلاتی شاخص صلاحیت تعریف گردید، امثال زهرا مریخی فرصت عرض اندام پیدا کردند وگرنه هیچ گونه پتانسیل بالقوه ای ندارد و صرفا نمایشی است.

فراق-فرقه رجوی آیا هم اکنون هم عضوگیری می کند ؟ در مورد ترفند های عضو گیری لطفا توضیح دهید

فرقه با نام و پرچم مجاهدین دیگر هیچ گونه موجودیتی ندارد و صرف نظر از این به دلیل عمق خیانت ها و جنایاتش درحق مردم ایران و بدنامی که گریبان رهبرانش را گرفته دیگر تحت این نام به هیچ وجه نمی توانند پابه عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی بگذارند زیرا به کلی سوخته اند.

ولی طبق اطلاعاتی ما این فرقه باهویت های مجهول و درفضای مجازی و شبکه های اجتماعی تلاش کرده است تحت پوش و عناوین جعلی خبرنگاران مستقل، سندیکاهای کارگری، جامعه فارغ التحصیلان مستقل، پژوهشگران مترقی، نسل جوان انقلاب کاربران خود را فریب و جذب نمایند.

آنها تا مدتها به هیچ عنوان نامی از فرقه مجاهدین خلق نمی آورند ولی بعد از به دام انداختن طعمه های خود ضمن معرفی هویت واقعی خود آنها را تهدید به ادامه همکاری می نمایند.

فرقه تروریستی رجوی روی جوانان و به خصوص نسل دانشجو سرمایه گذاری ویژه ای می کند و روی مشکلات و معضلات جامعه و از جمله بیکاری، گرانی، مشکلات جامعه دانشجویی و خوابگاها به عنوان سوژهای مناسب و جذاب برای فریب و به دام انداختن طعمه هایشان استفاده می کنند. به همین دلیل کاربران جوان در عرصه فضای مجازی می بایست در این زمینه هوشیار باشند و به سرعت به هرکس اعتماد نکنند.

فراق-به نظر شما الان بعد از ۵۰ سال کسی برود در یکی از خیابان های تهران و بگوید من مجاهدین خلق هستم، مردم چگونه با او رفتار می کنند؟

در پاسخ به این سوال باید بگویم این فرقه را می بایست صرفا برای تجربه آموزی و عبرت تاریخی به آزمایشگاه ها سپرد . ‌نسل قدیمی آنها را تروریست و خائن به مردم و میهن می دانند و نسل جوان آنها را نمی شناسند . اعضای جداشده از این فرقه هم به خاطراینکه ساله ا مناسبات ضدانسانیِ آنها را باگوشت و پوست لمس نموده و سرمایه جوانی و عمرخود را بیهوده فدای آن کرده اند، فکرنمی کنم سرمایه افتخارآمیزی درخود سراغ داشته باشند که بخواهند درمقابل افکارعمومی و مردم به عنوان یک هویت مجاهدی به آن ببالند. من به شخصه فکر می کنم جز پوزش و شرمندگی در مقابل مردم ایران، چیزی نداشته باشم .

گذشته آنها افتخار آمیز نیست آنچه می توانند به آن ببالنند حال و آینده آنها و تلاشی است که برای آزادی دیگر اعضای اسیر به خرج می دهند.

فراق-چطور شد که تصمیم به جدایی از فرقه گرفتید؟

آنچه برای آزادی از این فرقه به من کمک کرد این بود که در تمام سال های اسارت، از حضور در این فرقه  ناراضی بودم . آخر من از همان روزهای شکل گیری فعالیت های این فرقه و در نهایت برای خوشبختی، سعادت و رفاه مردم به این فرقه پیوستم.

در اوج ساده لوحی، غفلت جوانی و با احساس و بدون منطق انتخاب کردم که شعارهای آن ها همان آمال آرزوهای مردم ایران است . باهمین نیت خالص و پاک جوانی تمامی عمر و سرمایه جوانی ام را به پای این فرقه ریختم. وقتی به عراق رفتم و مناسبات آنها را از نزدیک لمس کردم به سرابی که در آن گرفتار شده بودم آگاهی یافتم که دیگر خیلی دیرشده بود.

به خودم بارها در خلوت خودم نهیب می زدم که درخاک دشمن و درسنگر دشمن چکارمی کنم؟ چراسلاحم را به سمت مردم کشورم نشانه رفته ام؟ چرا باید در قبال موشک باران شهرها وکشته شدن هموطنان بیگناه خوشحال باشم؟ چرا باید وسیله ای برای اسیرکردن سرباز هموطن وتحویل دادن آن به دشمن متجاوز و شاهد شکنجه او باشم؟

خانواده، پدر، مادر، خواهران و برادرانم کجا هستند و چرا سال ها از آنها بی خبرم؟ چرا باید دوستانم که خواهان جدایی هستند از زندان های بدنام ابوغریب سر در بیاورند؟ ساعت ها در پشت سیاج های اشرف به این سوالات فکر می کردم تا اینکه یک روز تمامی این ذهنیت ها فروریخت، غل و زنجیرهای عینی و حصار فیزیکی را شکستم و با پیوستن به نیروهای آمریکایی از کابوس وحشت سال ها رها شدم.

فراق- آقای اکرامی لطفاجزئیات فرارتان از فرقه و ورود به ایران را شرح دهید

به کمپ آمریکایی تیف رفتم. تعداد زیادی از دوستان سابقم آنجا بودند. چهار سال در این تیف با خودم کلنجار رفتم تا توانستم حصارهای ذهنی خودم را بشکنم و توان تصمیم گیری و انتخاب پیدا کنم.

اگرچه ظاهرا و به لحاظ فیزیکی از فرقه جداشده بودم ولی هنوز با عینک فرقه به مسائل نگاه می کردم.

هنوز رجوی شاخص هایم را انتخاب می کرد تا اینکه تمامی این ذهنیت ها با اولین تماس خانواده و شنیدن صدای خواهرکوچکم بعد از سال ها شکست و به من جسارت تصمیم گیری داد.

در یک لحظه احساس کردم تمامی آن احساس و عواطف که رجوی سعی کرده بود زیر افکار پوسیده اش دفن کند در وجودم زنده شد.

فراق- لطفا از لحظه ورود به جمع خانواده خود توضیح دهید؟

شبی که تصمیم گرفتم به ایران برگردم زیباترین وخاطره انگیزترین لحظات زندگیم بود، نمی دانم چرا آن شب آنقدر طولانی شده بود.

تابه خودم آمدم خودم را در فرودگاه تهران وخاک میهن دیدم. روزهای بعد درسالن اجتماعاتی، بعد از سال ها دوری بار دیگر خودم را در آغوش خانواده دیدم. یک نسل رفته بودند و چندین نسل جوان دیگر درغیاب من متولد شده بودند.خیلی از آنها را نمی شناختم، اشک شوق درچشمانم حلقه زده بود. زیبایی و عشق به زندگی را باتمام وجودم احساس می کردم.

نگاهی به جمعیت انداختم مادرم را نیافتم سراغش را که گرفتم غم و اندوهی سنگین وجودم را فرا گرفته بود. او سال ها قبل در آرزوی دیدن من به دعوت حق لبیک گفته بود ولی انبوه بچه هایی که بعد از من متولد شده بودند و در آن لحظه با تمام وجود من را به آغوش گرفته بودند به من می گفتند زندگی ادامه دارد.

فراق- زمان سفر خانواده ها به عراق جنابعالی در آنجا حضور داشتید از نحوه فعالیت تان درکنارخانواده ها و شرایط آن دوران توضیح دهید

من در دو مرحله شاهد حضور خانواده ها درعراق بودم. مرحله اول سال ۸۲  بود که من هنوز درتشکیلات فرقه رجوی بودم. بعداز سرنگونی رژیم مستبد صدام تعداد زیادی از خانواده ها به صورت خودجوش و بعد از سال ها به پادگان اشرف آمدند.

تا قبل از آن سیاست سران فرقه حذف خانواده در اذهان اعضا و خاموش کردن آتش احساس و عواطف خانوادگی در قلب و ضمیر در وجود آنها بود .

حتی در مقطع کودتای معروف به انقلاب ایدئولوژیکی نام بردن از خانواده گناه و جرم محسوب گردیده و خانواده عنصر ضدمبارزه از طرف رجوی نامیده شد.  اعضا طی سال ها از هرگونه ارتباط با خانوادهایشان محروم بودند ولی بعد از سرنگونی صدام رجوی با دو هدف درب اشرف را به روی خانواده ها در سال ۸۳ گشود.

جمع آوری امکانات مالی و سرکیسه کردن خانواده ها با توجه به اینکه فرقه رجوی بزرگ ترین حامی مالی خود یعنی صدام را از دست داده بود و به شدت به پول نیاز داشت.  رجوی با این هدف که باکشاندن خانوادها به پادگان اشرف و طرح موضوع مشکل مالی اعضا ‌جهت خروج از عراق می تواند انها را فریب دهد و آنها را به داخل پادگان اشرف کشاند.

بعد از عملیات مرصاد باکشته شدن بسیاری از اعضا به شدت باکمبود نیرو مواجه بودند به خصوص اینکه طی آن سال ها نتوانسته بودند عضوی را جذب کنند.

رجوی فکرمی کرد با آوردن خانوادها به داخل پادگان اشرف علاوه برحل مشکلات مالی می تواند قشرجوان خانواده را هم جذب و عضوگیری نماید. با این تصورات خام اجازه داد خانواده ها وارد اشرف شوند . از طرف دیگرسران فرقه روی پایبندی اعضا به انقلاب مریم هم خیلی حساب باز می کردند و فکرنمی کردند دیگر عنصرخانواده بتواند روی آنها تاثیر مثبت بگذارد.  مدتی بعد تحت تاثیر دیدار اعضا با خانواده ها عواطف و احساسات سرکوب شده بار دیگر زنده شد و بیش از ۵۰۰نفر از فرقه جداشدند. رجوی بعدها ضمن انتقاد از خود گفت اگر می دانستم دیدار با خانواده این میزان بریده روی دست من می گذارد هرگز اجازه نمی دادم درب اشرف را باز کنند . منظور رجوی از بریده جداشدن اعضابود. از آن تاریخ به بعد رجوی شعار ملاقات ممنوع را مطرح کرد و دیگر درب اشرف برای همیشه به روی خانواده ها بسته شد.

فراق- ملاقات ها در آن دوران چگونه انجام می یافت؟

 

البته در همان موقع هم ملاقات ها به راحتی صورت نمی گرفت. در هر ملاقات اعضا با خانواده هایشان چند مامور امنیتی و اطلاعاتی فرقه باپوشش نفر میزبان شرکت داشتند و مکالمات خانواده و اعضا را کنترل می کردند و به خانواده و اعضا اجازه نمی دادند که تنها با هم خلوت کنند وحرف دل خودشان را بزنند.

بعد از اینکه رجوی درب اشرف را به روی خانواده ها بست خود خانواده ها ابتکار عمل را به دست گرفتند.تشکیلات مستقل و فعالی بوجود آوردند و مستمرا در مقابل درب اصلی اشرف و سیاج های اطراف دست به تحصن و تجمع اعتراضی زدند.

در ادامه اعضای جداشده که سال ها در همین پادگان اشرف تحت شدید ترین شکنجه های روحی وروانی بودند به تجمع خانوادها پیوستند وگذشته از دادن مشورت به خانوادها از طریق بلندگوپ یام هابی به دوستان اسیرخود درپادگان اشرف می دادند.

من هم از سال ۸۶ یعنی یک سال بعد از بازگشت به ایران به تجمع اعتراضی آنها در عراق و اطراف پادگان اشرف پیوستم. واقعا عزم و اراده خانوادها و تلاش های آنها قابل تحسین بود. من به چشم خود می دیدم که چگونه پدر و مادران سالخورده درکنار دیگر اعضای خانواده درگرمای بی سابقه عراق و بدون کمترین امکانات رفاهی و استقراری در بیابان های خشک و سوزان از کنار سیاج فرزندان اسیرشان راصدا می زدند.

بارها مورد حمله، هجوم و فحاشی ماموران امنیتی رجوی قرار گرفتند سر و دستشان شکست ولی کوتاه نیامدند.

برخی از خانواده ها ماه ها وحتی سالها  درآن بیابان ها ماندند . رجوی ابله تصور می کرد که خانواده ها خسته خواهند شد و عقب نشینی خواهند کرد ولی زهی به خیال باطل، خانواده ها آنجا ماندند وکمپ آزادی به پاکردند و شعارآزادی سردادند.

من که خودم از نزدیک شاهد تلاش های خانواده ها بودم گاها در مقابل آن همه عزم ، اراده ، ایستادگی و مقاومت شگفت زده می شدم. دردل آنها را تحسین می کردم . خانواده های میرزایی، ادیان، هاجری، شهیدی و در صدر آنها خانم عبدالهی به عنوان پیشتاز و راهبرخانواده ها با مدیریت توانمند و شجاعانه در کمپ آزادی حماسه ها آفریدند تا فرار رجوی از اشرف به لیبرتی و درگام بعد از عراق به آلبانی رقم خورد. آنها با انگیزه و تلاش شگرف خود طومار تشکیلات رجوی درعراق را به هم پیچیدند.

فراق- جناب آقای اکرامی بیش از یکسال از انتقال فرقه رجوی از عراق به آلبانی می گذرد چشم انداز آینده این فرقه راچگونه می بینید؟

بله به یک سوال مهم و تعین کننده که ممکن است سوال بسیاری ازتحلیل گران و خوانندگان شما درخصوص تحولات وچشم انداز آینده این فرقه باشد اشاره کردید.

برای پاسخ به این سوال اجازه بدهید به قبل از شهریور پارسال برگردیم. رجوی سال ها شعارمی داد که خاک عراق کانون اصلی و تنها ظرف ارتش آزادی بخش ملی و مبارزه مسلحانه است.

سلاح ناموس ما و لباس فرم نظامی ارتش آزادی بخش به مثابه شرف ماست. رجوی در یکی از نشست های موسوم به طعمه در سالن اجتماعات پادگان اشرف خطاب به هزاران نفر از اعضای شرکت کننده گفت: روزی که سلاح را زمین بگذاریم، لباس شرف ارتش آزادی بخش را از تن خارج کنیم و خاک عراق وپادگان اشرف راترک کنِیم روز مرگ ایدئولوژیکی، سیاسی، نظامی و استراتژیکی ماست .

در آن روز دیگرشرف و آبرویی برای ما باقی نخواهد ماند و خلق قهرمان و تاریخ ما را لعن و نفرین خواهند کرد.

رجوی تا قبل از کنترل پادگان اشرف توسط ارتش عراق باز هم شعارمی داد که «کوه اگربجنبد اشرف زجانجنبد! » به راستی چه شد که رجوی تمامی به قول خودش لعنت خلق و تاریخ را به جان خرید . لباس شرف از تن خارج کرد، سلاح و یا همان ناموسش را دو دستی تقدیم امپریالیسم کرد و دریک عقب نشینی مفتضحانه از تمامی شعارهای استراتژیک دست کشید و به آلبانی عقب نشینی کرد!

رجوی همیشه در توجیه مشی مسلحانه و حضور درخاک عراق می گفت این استراتژی ماست. از شعارهای استراتژیک نمی توان دست کشید چون نابودی فیزیکی و سیاسی ما را به دنبال خواهد داشت. حالا این حرف رجوی را درکنار این شعار مریم که عقب نشینی از عراق و حضور در آلبانی را انتقال بزرگ و پیروزی استراتژیک فرقه تحلیل کرد بگذارید تابه عمق دجالیت و عوام فریبی این دو دجال پی ببرید.

البته خانوادهای بزرگ ترین نقش را درعقب نشینی رجوی از پادگان اشرف داشتند. همان عنصری که رجوی سال ها تلاش کرده بود در اذهان اعضا دشمن آنها القا نماید.

تجمع و حرکات اعتراضی و تحسن آنها در شرایط گرما و سرمای عراق و به جان خریدن فحش و ناسزا و سنگ پراکنی بالاخره نتیجه داد. خانوادها پاداش آن همه صبوری رنج ‌و حرمان راگرفتند و نشان دادند نیبود کننده ایده های رجوی هستند .

بی دلیل نبود که رجوی از آنها به شدت ‌وحشت داشت. اکنون در آلبانی روزانه خبر جدایی اعضا را می شنویم.   ۲۵۰ نفر ظرف یک سال جدا شده اند و نزدیک به همین تعداد، درخروجی فرقه درانتظارجدایی هستند.

تشکل جامعه جداشدگان در آلبانی شکل گرفته و مشغول روشنگری درسطح افکارعمومی مردم و دولت آلبانی هستند.

به دلیل همین تلاش ها کمیساریای سازمان ملل درآلبانی(رمسا)علی رغم تمامی تهدیدات جانی و قطع مستمری فرقه،  موجودیت جداشدگان را به عنوان یک واقعیت به رسمیت شناخته است.

خانواده ها با وجود تمامی مشکلات و موانع قانونی راه آلبانی راباز کرده اند. فرقه رجوی دیگران دست باز را درکشور آلبانی ندارد و از طرفی دیگر تهدیدات و ترفندهای یک ساله مریم هم نتوانسته کمترین تاثیری روی اعضای معترض بگذارد.

با در نظرگرفتن تمامی این معادلات می توان امیدوار بود که سیرتحولات به زیان فرقه رجوی است. باید به یاد داشته باشیم شرایط آلبانی باعراق به طور کیفی متفاوت است و درفضای باز آلبانی دیگرنمی توان اعضا را درحصارهای ذهنی و فیزیکی نگه داشت.

فراق- پیام شما به اعضای اسیر و ناآگاه در فرقه چیست؟

خوشبختانه با انتقال اعضا از عراق به آلبانی در شهریور پارسال ما روزانه شاهد جدایی اعضا هستیم.طی یک سال نزدیک به ۲۴۰ نفر به گفته منابع موثق از فرقه جدا شدند و دهها نفر دیگر در خروجی منتظر جدا شدن هستند. این نشان می دهد که اعضا به ماهیت فریبکارانه رجوی پی برده اند. در آلبانی با وجود تمامی سیاست های سرکوب گرایانه سران فرقه به دلیل اینکه اعضا در معرض فضای آزادتری هستند و روزانه با مردم در رابطه هستند نمی شود آنها را از تاثیرات زندگی شهری واحساس خانوادگی دورنگه داشت.اعضایی که سالیان دربند مناسبات فرقه ای بودند و هیچ گونه تماسی با تمدن شهری نداشتند اکنون باشنیدن صدای خنده وگریه کودکان از درون متلاشی می شوند. وقتی به چشم خود می بینند که درخیابان های تیرانا مردی دست همسر و فرزندش را گرفته و از زندگی لذت می برد از خود می پرسند ما چرا نه؟ خوب این مظاهر سرزندگی است.این روابط عاشقانه وکانون گرم خانوادگی چون پتک سنگین بر سر آنها فرود می آید و تمامی رسوبات ضدانگیزگی خانوادگی، عشق و عواطف را شکسته و دور می ریزد.

فکرمی کنم بالاترین پیامی که من به عنوان یک دوست سابق به آنها بدهم این است که عینک رجوی را از چشم بردارید و برای یکبار هم شده سعی کنید خودتان واقعیت ها را ببینید.

نگاهی به خانواده ها، طبیعت و زیبایی اطراف بیندازید و از خود بپرسید چرا من نه؟ به این فکر کنید که با چه هدفی به این فرقه پیوسته اید و اکنون بعد از سال ها درچه نقطه ای هستید و مختصات شماکجاست؟ تحلیل ها و وعده های رجوی چه شد؟ شما اکنون در آلبانی با آن بعد مسافت نسبت به ایران چه می کنید؟ دیگر با کدام انگیزه و کدام منطق باید همچنان در این فرقه ماند و به شعارهای پوچ آنها گوش داد.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید