سیمین و جلال و خانه‌ عشقی که اتاق بچه نداشت

0
860

سر درآوردن از این خانه، سرک کشیدن به زندگی خصوصی دو نویسنده نیست، بلکه آشنایی با یک دوره تاریخی است که از کودتای ۲۸ مرداد آغاز شده و تا پس از انقلاب ادامه دارد. همچنین در میان خانه‌ نویسندگان ایرانی و شاید دیگر کشورها، نمی‌توان خانه‌ای را مثل خانه جلال و سیمین یافت که صاحب ادیبش نه تنها مراحل ساخت آن را آجر به آجر و پنجره به پنجره، شرح داده و مکتوب کرده، بلکه خود نیز در روند ساخت آن شرکت داشته است. جلال در یکی از نامه‌هایش به سیمین می‌نویسد: “عزیز دلم سیمین… الان از سر ساختمان برگشته‌ام. مبارکت باشد درها را بردم بالا و تا من آنجا بودم سه تایش را کار گذاشتند. جمعا پانزده تا چارچوب در و پنجره بردم بالا.” یا: “خودم هم یک پا بنا بودم و هم یک پا عمله. انواع مختلف کارهای ساختمان را کردم. از سر جرز آجر گذاشتن و جرز را بالا بردن گرفته تا آجر بالا انداختن و کار گِل و آجر سابیدن و الخ.” سفر یک ساله سیمین دانشور به آمریکا و تحصیل در دانشگاه استنفورد در سال‌های ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲، همزمان با ساخت این خانه بود. دوری از سیمین و نامه‌نگاری با او، به جلال این فرصت را بخشید که از آغاز تا تقریبا پایان ساخت خانه را برای شریک زندگی‌اش شرح دهد: “امروز صبح صاف اول وقت رفتم سر زمین که کم‌کم بدل خواهد شد به ‘سر ساختمان’.”

سیمین و جلال و خانه‌ عشقی که اتاق بچه نداشت

دانشورحق نشر عکسISNA
Image captionعزیز دلم سیمین، باز کار بنایی لنگ شده است. آجر هنوز نرسیده و کار نیمه‌کاره مانده… چقدر اوقاتم تلخ است” این جملات که ۶۴ سال پیش در نامه‌ای به قلم جلال آل‌احمد خطاب به همسرش، سیمین دانشور نوشته شده، گویی همچنان معتبر است

“عزیز دلم سیمین، باز کار بنایی لنگ شده است. آجر هنوز نرسیده و کار نیمه‌کاره مانده… چقدر اوقاتم تلخ است” این جملات که ۶۴ سال پیش در نامه‌ای به قلم جلال آل‌احمد خطاب به همسرش، سیمین دانشور نوشته شده، گویی همچنان معتبر است.

خانه این دو نویسنده مطرح ایرانی، واقع در شمال تهران، این روزها در حال بازسازی و تبدیل به موزه است، اما به تازگی محمدحسین دانایی، خواهرزاده آل‌احمد، برای چندمین بار اعتراض کرده که “با وجود تأمین بودجه”، بازسازی این خانه کماکان “نیمه‌کاره” است.

او روز سه‌شنبه ۱۱ مهر، در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر از “بی‌مبالاتی، سهل‌انگاری و عدم احساس مسئولیت” در بازسازی این خانه انتقاد کرد و گفت “اجرای آن دستخوش مرور زمان شده و عملاً به حالت تعلیق درآمده است”.

این درحالی است که حکومت ایران به دلایل کاملا سیاسی سعی دارد به جلال آل‌احمد توجه ویژه کند و وضعیت بزرگداشت نام او – مثل نامگذاری بزرگراهی در تهران یا گران‌ترین جایزه ادبی دولتی ایران به اسم جلال آل‌احمد – و رسیدگی به آثار باقی‌مانده‌اش، نسبت به دیگر نویسندگان ایرانی غیرقابل مقایسه است.

اما سال‌هاست روند فرساینده و جنجالی بازسازی خانه جلال و سیمین، انتقادهایی را برانگیخته و به نمونه‌ای از بی‌برنامگی و کم‌توانی نهادهای دولتی و حکومتی ایران در گرامیداشت مشاهیر فرهنگی تبدیل شده است.

مسجدجامعیحق نشر عکسISNA
Image captionبازدید اعضای کمیسیون عمران و رییس شورای شهر تهران از وسایل منزل سیمین دانشور و جلال آل‌احمد در انبار ارشاد

خانه جلال و سیمین، از ثبت ملی تا “خانه-موزه”

خانه جلال و سیمین، با مساحت ۴۲۰ متر مربع، زیربنای حدود ۲۵۰ مترمربع و ۲ طبقه، در کوچه بن‌بست “ارض” در منطقه دزاشیب تهران واقع است.

تقریبا همزمان با ثبت ملی خانه‌ پدر جلال آل احمد واقع در خیابان خیام تهران که در زمان احمدشاه قاجار ساخته شد از سوی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، خانه جلال و سیمین نیز در فهرست بناهای تاریخی و میراث فرهنگی ایران ثبت شد.

در تهران، بلافاصله پس از درگذشت سیمین دانشور در اسفند ۱۳۹۰ زمزمه‌های تبدیل خانه جلال و سیمین به موزه شنیده شد؛ گرچه خواهر سیمین همراه با همسرش همچنان در این خانه زندگی می‌کردند.

علیرضا دهقان، نماینده وقت مجلس، چند روز پس از درگذشت سیمین، در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر از سازمان میراث فرهنگی و گردشگری خواست که برای این کار “به موقع وارد عمل شود”.

همچنین احمد مسجد جامعی، عضو شورای شهر تهران در همان اسفند ۱۳۹۰ گفت که خانه جلال و سیمین باید “یادگاری برای تهران باشد که این پیشنهاد از سوی رئیس شورای شهر تهران پذیرفته شد و قرار شد طی طرحی در صحن شورا به رأی گذاشته شود”.

شش ماه بعد، مجتبی یزدانی، شهردار منطقه یک تهران در یک نشست خبری گفت:‌ “تا پایان سال جاری (۱۳۹۱)، منازل جلال آل‌احمد و نیما یوشیج توسط شهرداری شمیرانات تملک می‌شود.”

بیشتر بخوانید:

اما خرید خانه جلال و سیمین از سوی شهرداری تهران به سادگی نبود و رسانه‌های ایران از “اختلاف میان ورثه‌ها” نوشتند.

بالاخره شهرداری منطقه یک تهران اعلام کرد که خانه سیمین دانشور و جلال آل‌آحمد دوشنبه، هشتم اردیبهشت‌ ۱۳۹۳ از سوی شهرداری با قراردادی به ارزش پنج میلیارد تومان خریده شد.

اما با فروش خانه به شهرداری، موضوع نگهداری وسایل آن پیش آمد و رسانه‌های ایران نوشتند که این وسایل “در یکی از اتاق‌های معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری منطقه‌ یک تهران جا خوش کرده‌اند.”

نامگذاری این خانه هم در این سال‌ها واکنش‌هایی برانگیخت. در ابتدا قرار بود که این خانه، «خانه ادبیات» نامیده شود، اما امیرحسین دانایی در سال ۱۳۹۵ به خبرگزاری مهر گفت: “عناوین مبالغه‌آمیزی مثل ‘خانه ادبیات ایران’ جا نمی‌افتد، خوشایند نیست و اثر منفی هم دارد. بهتر است واقع‌بین باشیم، یعنی قبول کنیم که خانه سیمین و جلال، فقط و فقط خانه این دو نویسنده از جمع نویسندگان معاصر است.”

بالاخره قرار شد که خانه جلال و سیمین با عنوان “خانه-موزه” مطرح شود. اما اصل ماجرا که همان عملیات مرمت و بازسازی خانه بود، چندین بار به علت آنچه “فقدان اعتبار” خوانده می‌شد، به تأخیر افتاد.

در اردیبهشت ۹۴، خلیل راحتی مدیرعامل وقت شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران به خبرگزاری دانشجویان ایران گفت که “عملیات اجرایی مرمت از ابتدای اسفندماه ۹۳ آغاز شده است که هم اکنون در دست اجراست.”

اما در شهریور ۹۴، جمعی از اصحاب قلم با انتشار نامه‌ای سرگشاده به محمدباقر قالیباف، شهردار وقت تهران و دیگر مقامات دولتی، نسبت به وضعیت نامشخص خانه جلال و سیمین و تاخیر در بازسازی آن اعتراض کردند.

خلیل راحتی دوباره توضیح داد که “در سال ۹۴ اولویت با پروژه‌هایی بود که بیش از ۵۰ درصد پیشرفت داشتند و ازآنجایی که بهسازی خانه سیمین و جلال کمتر از ۵۰ درصد پیشرفت داشته است در دستور کار سالجاری قرار نداشت.”

چگونگی تغییرات در بازسازی خانه جلال و سیمین نیز از همان ابتدا حساسیت‌برانگیز بود. امیرمسعود انوش‌فر، مدیر پروژه مرمت خانه سال ۱۳۹۴ به خبرگزاری مهر گفت: “در طرح ما ساختار خانه هیچ تغییری پیدا نمی‌کرد بلکه با تمهیداتی، سیمین و جلال نیز به صورت مولتی مدیا به استقبال مخاطبان خود در خانه خودشان می‌آمدند.”

در آذر ۱۳۹۵، جمعی از خبرنگاران و اعضای شورای شهر تهران برای این که از نزدیک شاهد این تغییرات شوند، در محل خانه جلال و سیمین حضور یافتند.

یک ماه پیش، علیرضا جعفری، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران درباره این روند گفت که “عملیات‌ استحکام‌بخشی و مقاوم‌سازی، بر اساس مداخله حداقلی” انجام شده، کار “مجموعه‌های الحاقی همچون فضاهای خدماتی و رفاهی” به پایان رسیده و اشیای این خانه نیز “مرمت شده است”.

این اظهارات در حالی است که او در فروردین گذشته، گفته بود که پروژه بازسازی این خانه “تا پایان بهار” به بهره‌برداری می‌رسد.

جلالحق نشر عکسMEHR
Image captionجلال در یکی از نامه‌هایش به سیمین می‌نویسد: “عزیز دلم سیمین… الان از سر ساختمان برگشته‌ام. مبارکت باشد درها را بردم بالا و تا من آنجا بودم سه تایش را کار گذاشتند. جمعا پانزده تا چارچوب در و پنجره بردم بالا.”

اهمیت خانه جلال و سیمین چیست؟

خانه جلال و سیمین فقط محل زندگی یک زوج نویسنده نبوده، بلکه حتی پس از مرگ جلال هم مرکز توجه بسیاری از اهالی ادب ایران بوده است.

سر درآوردن از این خانه، سرک کشیدن به زندگی خصوصی دو نویسنده نیست، بلکه آشنایی با یک دوره تاریخی است که از کودتای ۲۸ مرداد آغاز شده و تا پس از انقلاب ادامه دارد.

همچنین در میان خانه‌ نویسندگان ایرانی و شاید دیگر کشورها، نمی‌توان خانه‌ای را مثل خانه جلال و سیمین یافت که صاحب ادیبش نه تنها مراحل ساخت آن را آجر به آجر و پنجره به پنجره، شرح داده و مکتوب کرده، بلکه خود نیز در روند ساخت آن شرکت داشته است.

جلال در یکی از نامه‌هایش به سیمین می‌نویسد: “عزیز دلم سیمین… الان از سر ساختمان برگشته‌ام. مبارکت باشد درها را بردم بالا و تا من آنجا بودم سه تایش را کار گذاشتند. جمعا پانزده تا چارچوب در و پنجره بردم بالا.”

یا: “خودم هم یک پا بنا بودم و هم یک پا عمله. انواع مختلف کارهای ساختمان را کردم. از سر جرز آجر گذاشتن و جرز را بالا بردن گرفته تا آجر بالا انداختن و کار گِل و آجر سابیدن و الخ.”

سفر یک ساله سیمین دانشور به آمریکا و تحصیل در دانشگاه استنفورد در سال‌های ۱۳۳۱ و ۱۳۳۲، همزمان با ساخت این خانه بود. دوری از سیمین و نامه‌نگاری با او، به جلال این فرصت را بخشید که از آغاز تا تقریبا پایان ساخت خانه را برای شریک زندگی‌اش شرح دهد: “امروز صبح صاف اول وقت رفتم سر زمین که کم‌کم بدل خواهد شد به ‘سر ساختمان’.”

طبق معمول، اولین مشکل ساختن خانه، تأمین مالی آن است: “شب رفتم منزل مادرم شام آنجا بودم… التماس دعایت را رساندم و گفتم خیال دارد کربلا برود. البته برای خر کردن آنها که شاید پولی برای خانه سرهم کنند. وگرنه مبادا بروی دختر جان!”

همچنین سایه سیاست از همان ابتدا بر این خانه افتاده بود: “از کاغذم که برخاستم رفتم حزب. بنا را دیدم. می‌دانی که بنا حزبی است.”

با این حال جلال از ساختن خانه، راهی برای گریز از سیاست پیدا کرده بود: “این روزها باز هوای سیاست گه‌مرغی است و حزب ما فعالیتی دارد ولی من دو روز است که خبر از هیچ جای دنیا ندارم جز از کوره‌پزخانه و آجر و چوب و حصیر و بنایی.”

جلالحق نشر عکسSHABESTAN.IR
Image captionجلال در نامه‌هایش به سیمین شرح داده که نیما چگونه به ساخت خانه‌شان کمک می‌کرد

همسایگی با نیما یوشیج

جلال در مقاله‌ “پیرمرد چشم ما بود” که در رثای نیما یوشیج نوشته، توضیح داده که چگونگی زمینی را در همسایگی خانه نیما یوشیج برای ساخت این خانه انتخاب کرد: “دیگر او ]نیما[ را ندیدم تا به خانه شمیران رفتند. شاید در حدود سال ۲۹ و ۳۰ که یکی دو بار با زنم سراغشان رفتیم. همان نزدیکی‌های خانه آنها زمینی وقفی از وزارت فرهنگ گرفته بودیم و خیال داشتیم لانه‌ای بسازیم … . محل هنوز بیابان بود و خانه‌ها درست از سینه خاک درآمده بودند و در چنان بیغوله‌ای آشنایی غنیمتی بود. آنهم با نیما.”

جلال در نامه‌هایش به سیمین نیز شرح داده که نیما چگونه به ساخت خانه‌شان کمک می‌کرد: “رفتم شمیران سر زمین. آن یارو که در خانه‌اش اطاق کرایه کرده بودیم برای عمله‌ها، عمله‌ها را بیرون کرده بود…من تا رسیدم و از مسئله خبردار شدم رفتم خانه نیما – یعنی برای جلوگیری از عصبانیت خودم پناه به خانه نیما بردم – و خلاصه قرار شد دو سه‌ شب آنها به عمله‌ها جا بدهند تا آلونکی برایشان علم کنم. خیلی محبت می‌کنند. خدا خیرشان بدهد.”

دوری و کندی در ارتباط، موجب نمی‌شود که جلال از همان آغاز با فرستادن نقشه، برای ساخت خانه با همسرش مشورت نکند. سیمین می‌نویسد: “در صدد تهیه نقشه خانه هستم (امر تو را بنده شدم). سبک ساختمان اینجا با ایران بکلی متفاوت است.”

جلال هم نقشه‌های خانه را برای سیمین می‌فرستد: “نقشه را هم امشب تا ساعت هفت باید بروم و از معینی بگیرم و یک کپی از آن برایت خواهم فرستاد.”

این دو همزمان با ساخت خانه، رؤیاهای مشترک خود را نیز می‌سازند. سیمین می نویسد: “در نقشه خانه اطاق بچه را منظور نکرده بودی، دستت سپرده شیطان.”

جلال گاهی از خوبی‌های حضور در ساخت خانه می‌گوید: “عالمی دارد با عمله‌ها و شوفرها نشست و برخاست کردن. تماس خوبی با مردم پیدا کرده‌ام. با مردمی که لغت قلمبه نمی‌گویند و عوامند و آداب‌دان نیستند و چقدر آدم راحت است در برخورد با اینها.”

گاهی سخت از آنان دل‌آزرده می‌شود: “تجاربی که ازین جوشیدن با همه به دست آوردم، باز دلم را از مردم به تمام معنی کلمه سخت زده کرده و باز احتیاج به فرار از مردم است.”

خانه جلالحق نشر عکسMEHR
Image captionروایت ساخت این خانه که در نامه‌های چاپ شده از سیمین و جلال وجود دارد، بیش از آنکه ظاهر خانه را توصیف کند – مثل توصیفاتی که جلال از آجرهای قرمز خانه می‌نویسد – شرح جان و عشقی است که در خانه دمیده می‌شود

خانه‌ای از خنده و عشق

با این حال، جلال از نظر روحی سخت به این خانه وابسته بود: “این مسئله از لحاظ روحی برای من اهمیت دارد. من باید با ساختن خانه و نشستن در آن و پا سینه دیوار زدن، در عمل حس کنم که جای پای قرصی گیر آورده‌ام تا بتوانم در ذهن و در فکر هم به جای پای قرصی برسم.”

یا: “عزیز دلم سیمین، امروز عصر باز شاد و شاداب از سر ساختمان برگشتم و به این مناسبت نخواستم با رفتن به منزل پدرم یا جای دیگر غم و غصه‌ای بر دل خود وارد بیاورم.”

برای سیمین نیز ساختن خانه، آسودگی خاطر می‌آورد: “اگر خانه را بسازی خیلی ممنون تو خواهم شد و از اجاره‌نشینی و اسباب‌کشی‌های مدام آسوده خواهیم شد، ولی نه این که این ساختن خانه به قیمت سلامتی تو تمام شود.”

ساخت خانه برای جلال آل‌احمد با خون دل و ترسی مدام همراه بود: “همه ترسم از این است که سفر تو تمام شود و کار ساختمان تمام نشده باشد…” یا “اگر از ناراحتی بنایی و غیبت تو راحت بشوم چه قدر آسوده‌تر خواهم شد.”

با این حال او گاهی به سیمین و شاید خود دلداری می‌دهد: “خیالت ناراحت نباشد. همیشه در بنایی از این دردسرها هست. اگر این دردسرها را نداشت که دیگر عروسی بود نه بنایی.”

روایت ساخت این خانه که در نامه‌های چاپ شده از سیمین و جلال وجود دارد، بیش از آنکه ظاهر خانه را توصیف کند – مثل توصیفاتی که جلال از آجرهای قرمز خانه می‌نویسد – شرح جان و عشقی است که در خانه دمیده می‌شود. جلال برای سیمین می‌نویسد: “تو در زندگی با من کم خندیدی اما از حالا این فرمانبردار تو کاری می‌کند که روح خانه غش غش خنده‌های تو باشد.”

سیمین هم در یکی از نامه‌ها می‌گوید: “وقتی فکر می‌کنم که تو داری برای استقرار خودمان تلاش می‌کنی و خانه می‌سازی، هم دلم می‌گیرد و هم دلم از لذت آب می‌شود… خانه‌ای که تو می‌سازی هر خشتش با عشق روی خشت دیگر گذاشته می‌شود و برای من از هر قصری مجلل‌تر است و می‌دانم که این عشق روح خانه خواهد بود و در خانه پراکنده خواهد شد.”

بی بی سی
Image captionساخت خانه برای جلال آل‌احمد با خون دل و ترسی مدام همراه بود: “همه ترسم از این است که سفر تو تمام شود و کار ساختمان تمام نشده باشد…”

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید