نبرد با امریکا (+ خاطره ای از احمد بلوچ)
بنیاد خانواده سحر، تیرانا، آلبانی، بیستم اوت ۲۰۱۷:… مگر مریم رجوی نبود که در اجتماع جشن گرفتن برای ۱۱ سپتامبر خنده کنان به همه نگاه میکرد و ابراز خوشحالی می نمود که چه بلایی سر آمریکا آمده است. ببین به کجا رسیده که دنبال سناتور های جنگ طلب و قاچاقچی اسلحه آمریکایی دست به هر مردم فروشی میزند. چرا دیگر آن سرود “نبرد با آمریکا” را پخش نمی کنند؟ چرا با آمدن آمریکایی ها به عراق آن …
نبرد با آمریکا
مجید آتش افروز جداشده در آلبانی
لینک به منبع
چرا این مطلب را برگزیدم؟ شاید برای خیلی از خوانندگان عزیز مشخص نباشد که این چه مطلبی است. این اوج دروغگویی و نفاق فرقه رجوی است.
کسی که مدام دم از “نبرد با آمریکا” میزد و با همین عنوان سرود ساخته بود و این که ضد امپریالیست و ضد استعمار آمریکاست، حالا ببینید مریم رجوی که جانشین مسعود شده بخاطر یک دیدار با وحشی ترین و البته دون پایه ترین سیاسمتمداران آمریکایی خودش را چگونه و به کجا کشانده که حتی برای جوان نشان دادن خودش از آمپولهایی که چروک صورت را نشان نمیدهد استفاده می نماید تا بگوید این همانی است که بخاطر شما و صحبت با شما جوان مانده است.
این همه سنگ دکتر مصدق را به سینه زد و خودش خواهان دکتر بودن بود تا بتواند دست بوس آمریکا و ترامپ باشد که بلکه یک جنگی با ایران راه بیندازد. ولی کور خوانده است. مردم ایران چنین اجازه هایی نه به او و نه به هیچ کس دیگری نمی دهند که باز خون ریخته شود و رجوی خود را صاحب آن معرفی نماید.
مگر مریم رجوی نبود که در اجتماع جشن گرفتن برای ۱۱ سپتامبر خنده کنان به همه نگاه میکرد و ابراز خوشحالی می نمود که چه بلایی سر آمریکا آمده است. ببین به کجا رسیده که دنبال سناتور های جنگ طلب و قاچاقچی اسلحه آمریکایی دست به هر مردم فروشی میزند.
چرا دیگر آن سرود “نبرد با آمریکا” را پخش نمی کنند؟ چرا با آمدن آمریکایی ها به عراق آن سرود را برداشتند و دیگر در صبحگاه مسخره خودشان پخش نمی کردند؟ چون تلاش می کردند با ارتزاق خون ملت ایران و خیانت به کشور، با آمریکا بر سر قدرت بعد از رژیم فعلی ایران معامله کنند.
مریم رجوی میگوید که حق ملت ایران است که آزاد باشد. درست است، ولی این چه ربطی به مریم رجوی دارد که کمترین آزادی را برای اعضای فرقه خود به رسمیت نمی شناسد. در ضمن آیا این آزادی را باید از آمریکا برای ملت ایران طلب کرد؟
مسعود رجوی در یک نشست عمومی گفت که دروغ گفتن یک ضرورت است، چون مسئولیت ایجاب میکند که بخاطر منافع سازمان دروغ بگویی. این تئوری رهبر این فرقه است. یعنی در یک کلام هدف وسیله را توجیه می کند.
اما مریم رجوی باید بداند که در آلبانی هم جایی ندارد. درست است که آمریکایی ها راهش را به این کشور باز کردند، اما مردم آلبانی به شدت از وی متنفر هستند. مریم رجوی برای فریب و دل خوشی نیروهایش به دروغ (از همان دروغ های واجب مسعود رجوی) می گوید که مردم آلبانی به حضور مجاهدین خلق در کشورشان افتخار میکنند. معلوم نیست مریم رجوی اینرا از کجایش در آورده است. حقیقت اینست که مردم در خصوص مجاهدین خلق این تصویر را دارند که آنها در عراق در غار زندگی می کردند. دیگر دروغی نمانده که مریم رجوی، دست پرورده آن مردک وقیح گور به گور، به خورد اعضای فرقه اش نداده باشد و شرم هم نمی کند.
ممکن است مریم افتخار کند که با چند آمریکایی قاچاقچی اسلحه برای داعش نشست و برخاست کرده است، اما حتی یک نفر آلبانیایی مشاهده نکرده ایم که به حضور فرقه رجوی در کشورش افتخار کرده باشد که هیچ، مدام همه از حضور آنان ابراز نگرانی می کنند.
مجید آتش افروز جدا شده از مجاهدین خلق در آلبانی
–
خاطره ای از احمد بلوچ
نوشته حکاک جداشده در اروپا
لینک به منبع
مدتی پیش در رسانه ها مطلبی در خصوص تغییر مسیر رودخانه زاب نوشته شده بود که در همین رابطه خاطره ای از احمد از اهالی بلوچستان (نام اصلی او را نمی دانم) به ذهنم خطور کرد.
علت آشنایی من با احمد در واقع این بود که او من و خانواده ام را از ایران به پاکستان برای اعزام به عراق برد. خاطره من با او در عراق به این صورت است.
سال ۱۳۶۵ بود. پس از اینکه پیک (سرویس تردد بین) کرکوک و سلیمانیه در میانه راه در کمین اکراد مخالف صدام حسین افتا، پنج تن از سرنشینان نیز کشته شدند. از آن پس ترکیب تردد در این مسیر بین دو شهر از تک خودرو به ستون خودروهای نفربرهینو و با اسکورت مسلح انجام میشد.
در یکی از این ترددات از شهر کرکوک بسمت سلیمانیه در حال حرکت بودیم که به محض سوار شدن پشت کامیونت نفربر، احمد را دیدم. سلام و احوالپرسی کردم. او خیلی مختصر جواب داد. احساس کردم تمایلی برای صحبت ندارد.
بفکر فرو رفتم. حضور او در عراق و در منطقه کردی خیلی عجیب بود. در چهره او کاملا نگرانی را احساس میکردم. در طول تمام مسیر بفکر بودم که چرا سازمان احمد را به عراق آورده است. او در منطقه سیستان و بلوچستان کمک زیادی بنفرات سازمان جهت عبور از مرز و رفتن به پاکستان و وصل شدن به سازمان کرده بود. در آن مقطع مطلقا به ذهنم خطور نمی کرد رجوی جنایتکار و روانی پاداش کسانی که به او خدمت کرده اند را با فریبکاری و به مسلخ بردن و قربانی کردن بدهد.
پس از آن مدتی بعد بطور اتفاقی شنیدم احمد بلوچ در رودخانه زاب غرق شده است. آن زمان بخاطرم آمد که چرا در چهره احمد نگرانی موج میزد. پس از سالها و پی بردن به ماهیت پلید مسعود رجوی دیگر تردید نداشتم احمد و احمد های زیادی توسط سرسپردگان رجوی در رودخانه زاب در روستاهای منطقه کردی و محرمه یا با فرستادن بر روی میدانهای مین بقتل رسیده اند.
جرم تمامی این کشته شدگان پی بردن به ماهیت فرقه و مخالفت با رجوی بوده است. قتل حجت نفر قرارگاه همایون در کردستان عراق در گشت شبانه، غرق کردن یک نفر در رودخانه کنار قرارگاه بصره و جنایتی که تحت عنوان راه گشایی دسته دسته بهترین جوانان ایران بخاطر بگل نشستن استراتژی رجوی بکام مرگ فرستاده شدند.
توضیح اینکه حجت (نام اصلی او را نمی دانم) شبانه در گشت جاده میمونه العماره و تیم غلام چیت ساز تحت عنوان شلیک نا خواسته کشته شد.
حکاک