حمیرا محمد نژاد: آیا تسلیت مرگ جابر زاده انصاری توسط مریم رجوی خطاب به رجوی دلیل …

0
1393

در یک محل دیگر می گفت: زندان تشریف ببرید تا سرنگونی رژیم . البته تحویل به زندان ابوغریب در خیلی موارد صورت می گرفت چون عراق برای معاوضه با اسیرانی که در ایران هنوز داشت نیاز به تعداد هر چه بیشتر زندانی و اسیر داشت واز هر راهی از جمله وا داشتن گروهای مسلح مرزی به ربایش سربازان در مناطق مرزی وفروختن آنها به دولت عراق را سالها قبل هم پیش میبرد. باید ملاحظه کرد که چقدر رجوی از اینکه حتی یک نفر به خارج کشور برسد وحشت داشت که حتی حاضر بود نفراتش را خودش تحویل دشمن بدهد ولی به خارج نرسند. اما اوج این بحث در نشست های معروف به طعمه در سالن باقرزاده در سالهای بین 1379 تا 80 گره خورد چون دیگر بحران های درون تشکیلاتی بحدی بود که امکان تحمل آن نبود و طی سلسله نشست ها ششصد نفر را در حضور رجوی به محاکمه کشانده وبرگه اعتراف واخراج جلوشان گذاشتند.

آیا تسلیت مرگ محمدعلی جابر زاده انصاری توسط مریم رجوی خطاب به رجوی دلیل زنده بودن رجوی است؟

لینک به منبع

www.zanan-iran.de

خانم حمیرا محمدنژاد، زنان ایران، آلمان 25.02.2017

https://www.youtube.com/watch?v=bGdXoiZTTdM&t=389s

https://www.youtube.com/watch?v=YHyjfXVSRoc&t=1612s

آیا تسلیت مرگ محمدعلی جابر زاده انصاری توسط مریم رجوی خطاب به رجوی دلیل زنده بودن رجوی است؟

درحال حاضر مشکل اصلی فرقه اخراج از عراق و راندن آن به اروپاست و بقیه بدبختی های فرقه از این ناشی میشود. چیزی که همیشه رجوی از آن وحشت داشت و بالاخره این کابوس به حقیقت پیوست. همیشه ودر هر نشستی و پیامی رجوی خارجه نشینان را بی خاصیت و با لودگی خاص خودش به تمسخر میگرفت وهم اینکه تمامی اهرم های سرکوب خودش را تحت عنوان مبارزه با بورژوازی رنگ و بوی انقلابی میداد.

و می گفت بحث “خارجه نداریم “در واقع از سال 1374 در نشست های معروف به حوض این مسئله مطرح شد. چون در آن سالها تعدادی حدود 400 نفر یا شاید بیشتر ؛ چون دقیق ترین عددی که من خودم خبر دارم این است البته تعداد خیلی بیشتر تا بحال گفته شده که طی آن همگان متوجه شدند که تعداد زیادی از دوستان ناپدید شدند وبه آنها گفته شد بعضی ها را برای عملیات داخله انتخاب کرده ایم که در حقیقت افراد را به زندان های مختلف در اشرف از جمله زندان مخوف قلعه در خیابان 400 به شکنجه و حبس بردند در نهایت هم برای اینکه این نفرات دست به افشا گری نزنند از همه آنها اعتراف اجباری گرفتند که شامل یک برگه بود با این مضمون که ” اینجانب …. به قصد نفوذ از طرف وزارت بدنام اطلاعات به سازمان مجاهدین امده ام…. ” هدف این بود که در صورت افشا گری این افراد بی اعتبار شوند.

ادامه این داستان در سال 1378 در نشست هایی که در قرارگاه بدیع در ابوغریب در اقامتگاه خود رجوی در بخشهای های مختلف و هر سری چند محور بود چون رجوی میخواست دقیقا این موضوع ر ا در ذهن نفراتش تئوریزه کند .

محتوای این نشست ها این بود که هرکس را به خارج بفرستیم توسط وزارت اطلاعات مورد بهره بردای قرار گرفته و علیه خودمان علم میشود و هر کس چه خوب چه بد که از پیش ما به خارج برود بالمحال یک طعمه وزارت اطلاعات محسوب میشود .هرکس که نمی خواهد در مناسبات بماند بعد از اعتراف در نشست بزرگ وامضاء برگه بریدگی توسط یک تیم مسلح به لب مرزهای ایران منتقل و رها میشود .اگر خیلی با رژیم مرز بندی دارید به محض رفتن به ایران اعدام میشوید( البته با لودگی و تمسخر این حرف را میزد)

در یک محل دیگر می گفت: زندان تشریف ببرید تا سرنگونی رژیم . البته تحویل به زندان ابوغریب در خیلی موارد صورت می گرفت چون عراق برای معاوضه با اسیرانی که در ایران هنوز داشت نیاز به تعداد هر چه بیشتر زندانی و اسیر داشت واز هر راهی از جمله وا داشتن گروهای مسلح مرزی به ربایش سربازان در مناطق مرزی وفروختن آنها به دولت عراق را سالها قبل هم پیش میبرد.

باید ملاحظه کرد که چقدر رجوی از اینکه حتی یک نفر به خارج کشور برسد وحشت داشت که حتی حاضر بود نفراتش را خودش تحویل دشمن بدهد ولی به خارج نرسند. اما اوج این بحث در نشست های معروف به طعمه در سالن باقرزاده در سالهای بین 1379 تا 80 گره خورد چون دیگر بحران های درون تشکیلاتی بحدی بود که امکان تحمل آن نبود و طی سلسله نشست ها ششصد نفر را در حضور رجوی به محاکمه کشانده وبرگه اعتراف واخراج جلوشان گذاشتند.

انتخاب بین زندان ابوغریب زندان مجاهدین یا مرز بود.همه درهمان نشست عربده کشی های شکنجه گران ریز ودرشت رجوی بطور خاص محمد علی جابرزاده را به یاد دارند که چطور درمحاکمه امیر موثقی که فقط یک جمله گفت “من عملیات جاری را قبول ندارم چون اجباری است” جابرزاده عربده میکشید که آی دنیا بیایید وببینید که مناسبات مجاهدین چقدر دموکراتیک هست .

منظورش این که مناسبات وتشکیلات چقدر دموکراتیک است که اعدامش نکردیم. همین جابرزاده بود که چه درهمان نشست های عمومی به روضه خوانی وبه به و چه چه از این خط رجوی و درخواست اعدام برای بریدگان میکرد که این حق سازمان است وازآن طرف رجوی هم با ظاهر حق به جانب ومظلومی که حق وی پایمال شده با لحن پر رحمت وشفقت که بله این حق ما ومردم ایران است که اینها را اعدام کنیم ودر همه سازمان های انقلابی بریدگان را اعدام میکنند ازجمله” پ.پ.کا وهمینطورچه گوارا” هم همین کار را میکرد

ولی ما ازحق خودمان میگذریم وبه این ترتیب که محکوم مورد نظر را به اصطلاح مورد عفو ملوکانه خودش قرار میداد، بدین گونه میتوان تصور کرد که راه را برای شکنجه وکتک زدن وتحقیر افراد چقدر شرعی وتوجیه پذیر مینمود.بطورخاص افرادی مثل عباس داوری مهدی براعی و مهدی ابریشم چی وابراهیم ذاکری و محمد علی جابر زاده در نشست های تحت عنوان نشست های جانبی در سالن معروف به سالن میله ای در قرارگاه باقرزاده تمرکز روی افراد مشخص وله لورده کردنشان و وادار کردن واماده کردن آنها برای اعتراف در نشست های اصلی در حضور رجوی بودند.

از آنجا که اعضای سازمان وبدنه سازمان وبخصوص هر چه قدیمی تر همگی از قشر تحصیل کرده وآگاه جامعه بودند هرچند که رجوی زنان را در راس امور تحت عنوان “هژمونی زن ذیصلاح مجاهد خلق” گمارده بود با این وجود از سواد وتوانمندی وتجربه تشکیلاتی لازم بهره کافی نداشتند که بتوانند امام زمان بازیهای رجوی وکارکتر او را با ظلم ستیزی امام حسین وعدالت خواهی وقاطعیت امام علی وهوسرانی های او و زن بازیهاش را علاقه پیغمبر اسلام به زنان و فرار از پاسخگویی و یکه تازیهایش را نیابت ازامام زمان در عبارات وادبیاتی که در خور این سطح از افراد جامعه باشد را تحویل دهند حتی مریم رجوی هم از سواد کافی در این زمینه برخوردار نبوده و نیست چه رسد به بقیه زنان که همگی بجز معدودی نسل بعد از سال 57 بودندوبا مرگ جابرزاده میتوان تصور کرد که مریم رجوی چه کمبودی را باید تحمل کند .

مرگ رجوی: اینکه رجوی زنده یا مرده است اساسا مسئله جامعه مدنی وسیاسی ایران نیست .

اینکه وی زنده هست یا مرده یک کنجکاوی هست تا یک مسئله مهم، واز این بابت میشود به این گونه به آن پرداخت.

چون از سال بعد از سقوط پشتیبان وی صدام رجوی مخفی شده به فراموشی سپرده شد.این مسئله که رجوی مجبور شد بقول خودش در ” سایه ” برود حتی از مرگ برای وی دردآور تر است . در سال 1387 که دیگر قطعی شد پرونده سازمان وحفاظت اشرف از آمریکا به دولت عراق تحویل داده می شود کابوسی که همواره بعد از سقوط صدام ساکنان اشرف با آن مواجه بودند ، داشت به حقیقت میپیوست.

رجوی مجبور شد خودش مستقیم وارد شود ودر ماه رمضان همان سال در یک سلسله نشست های نوشتاری تلاش داشت که مسئله را جمع و جور کند در این نشست مسئله سازمان با اخراج سازمان الفتح از لبنان در سال 1380 قیاس شد. اینجا بود که رجوی حسرت وسوز و گداز خودش را از اینکه مجبور شده مخفی شود را دیگر نتوانست در دل نگه دارد وگفت: ” ولی عرفات مجبور نشد مثلا در سایه برود ” بلکه علنی وبالای سر نیروهایش حضور داشت.

بنا بر این بعد از آخرین نشست در اسفند 1381 تا سال 1395 یعنی چهارده سال حتی اگر فرد تاثیر گزاری هم بر تحولات سیاسی جامعه بود دیگر فراموش شده بود هر چند که رجوی بعد از اتش بس بین ایران وعراق نقش جدی در صحنه سیاسی ایران نداشت.

و اما چرا ترکی فیصل درگردهم آیی سالیانه پاریس این موضوع را علنی کرد. از دست پاچه شدن گوینده برنامه ” احسان اقبال ” که به اشتباه وی را مترجم مینامند بلکه وی گوینده بود چون عربی بلد نیست ومشخص بود که آنچه را که ترکی فیصل بیان کرد خارج از متن از پیش نوشته مقابل وی بود.

از قیافه چکش خورده مریم رجوی میتوان تصور کرد که این حقیقت توسط سازمان از قبل هماهنگ وهدایت نشده بود با توجه به اینکه این قسمت از مراسم در تلویزیون سیمای فرقه در جمع اعضا در آلبانی مستقیم پخش شده بود وگرنه مثل بقیه ناصداقتی های سازمان با اعضایش، این قسمت را یک جوری از چشم وگوش افراد دور نگه میداشتند.

علت اعلام مرگ ترکی فیصل یک چیز بیشتر نبود وآن اطمینان دادن به حکومت ایران به اینکه زیاد نگران نباشد ما با یک سازمان یتیم داریم رابطه بر قرار میکنیم .بخصوص که سعودی ها به هیچ عنوان زن را به حساب نمی آورند و به تازگی در عربستان زنان را از ردیف جمادات یعنی سنگ وچوب وگچ و….. به ردیف احشام وبز وگوسفند ارتقاع داده اند که سازمان های حقوق بشری این پیشرف سعودی ها را ستودند وآن را یک گام به جلو تلقی کردند.

از اینها می توان نتیجه گرفت که سعی مریم رجوی برای اینکه وانمود کند رجوی زنده است و اینبار مرگ جابر زاده را نیز به او تسلیت گفته برای باز هم لاپوشانی مسئله و بی پدری مجاهدین است وگرنه رجوی در این مورد خود شخصا پیام تسلیت می داد بخصوص که وی همواره نقش ملیجک درباری داشت و برای شخص رجوی و مریم رجوی مجیز گوئی و ستایش می کرد.
مشکل  اصلی سازمان توجیه این است که نمی داند با فضای جدید چگونه برخورد کند. رجوی که مرده و خلاقیت فرقه ای که فقط خاص خود ایشان بود را به گور برده و شاید هم علت مرگ وی این بود که از اینکه بدترین سناریوی ممکن یعنی اخراج سازمان از عراق محقق شد یا در حال محقق شدن بود.

موج ریزش نیرو در آلبانی به زنان هم رسیده و هرچه مریم وصله پینه میکند باز هم جوابگو نیست .ریزش نیرو یک مسئله دیگربه دنبال میاورد و آن اینکه تعداد روزافزون افراد جداشده در کشور کوچکی مثل آلبانی میتواند تهدیدی بز رگ برای سازمان باشد چون مستمرا کفه ترازو به سمت جدا شده ها میچرخد ونگرانی بزرگتر سازمان از جدا شدن نفرات و تراکم آنها در کنار پایگاهایش در آلبانی یا بقول یک پیام منسوب به رجوی که توسط جابرزاده فقید برای اعضا خوانده شد از آلبانی به عنوان “پایگاه امن استراتژیک ” یاد شد میتواند خطر جدی برای این سازمان ایجاد کند .

در این بین توافقات دولت های آلبانی و ایران سایه مرگبار دیگری بر پیکر این سازمان هست که میتوان گفت آلبانی میتواند نقطه نهایی آغاز فروپاشی سازمان باشد و این در حالی است که به هر میزان که طول بکشد مهم نیست بلکه مسیر ، مسیر به سمت فروپاشی هست.

حمیرا محمد نژاد 24.02.2017

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید