این جنایتکار گور به گور شده در نشستهایی که مسعود رجوی در عراق به شکل جلسات محاکمه و بیدادگاه برپا می کرد، در شکل دادستان این محاکمات ظاهر می شد و برای سوژه های این به اصطلاح نشستها یعنی افراد متهم (اعضای معترض و مخالف خطوط و سیاستهای رجوی در داخل تشکیلات) کیفرخواست ارائه می داد و می گفت جزای اینها اعدام است و باید اعدام شوند! و با آنکه شخص مسعود رجوی کوتاه می آمد و می گفت من اینها را می بخشم و مشمول عفو رهبری شده و اعدام نمی شوند؟! ولی او باز بر تقاضای اعدام برای افراد سوژه در این نشستها و یا در حقیقت برای متهمین این دادگاهها اصرار می ورزید.
مرگ جابرزاده از جانیان و جابران فرقۀ رجوی
قربانعلی حسین نژاد، پیوند رهایی، دوازدهم فوریه ۲۰۱۷
لینک به منبع
جابرزاده در تابستان ۸۰ در عراق در حضور شخص مسعود و مریم رجوی خواستار اعدام اینجانب به جرم نصب اعلامیه علیه نشستهای فحاشی «دیگ» شد!!
نوشتۀ قربانعلی حسین نژاد مترجم ارشد سابق بخش روابط خارجی سازمان مجاهدین
فرقۀ رجوی رسما طی اطلاعیه ای در سایت اصلی و رسمی خود مرگ محمد علی جابرزاده انصاری (قاسم) یکی از بزرگترین جانیان و «جابر»ان فرقۀ رجوی را که مسئول و خط دهندۀ اصلی در شاخه ها و ستادهای مختلف درون تشکیلاتی و بیرونی فرقه بود اعلام کرد و گفت که او بعد از ظهر شنبه ۱۱ نوامبر ۲۰۱۷ (۲۳ بهمن ۹۵) در بیمارستانی در پاریس مرده است. وی بعد از سقوط صدام از عراق به فرانسه برگشت و بعد از آن از همراهان و اعضای دائمی و تمام وقت دفتر مریم قجر عضدانلو در مقر او در اورسوراواز فرانسه و نویسندۀ متن تمام سخنرانیها و پیامهای مریم قجر و در چندین دهه نویسندۀ سرمقاله ها و مقالات مهم نشریۀ این فرقه و چهرۀ برجستۀ میزگردها و گفتگوها و مصاحبه های متعدد در تلویزیون آن بود.
جابرزاده با نام مستعار قاسم در تمامی محاکمه های مخالفان درون سازمانی رجوی در قرارگاههای مختلف فرقه در عراق و ارگانهای سیاسی و تبلیغاتی آن در عراق و کشورهای مختلف اروپا یکی از سردمداران جنایت و خیانت و بساط فریب و نیرنگ این فرقه بود.
این جنایتکار گور به گور شده در نشستهایی که مسعود رجوی در عراق به شکل جلسات محاکمه و بیدادگاه برپا می کرد، در شکل دادستان این محاکمات ظاهر می شد و برای سوژه های این به اصطلاح نشستها یعنی افراد متهم (اعضای معترض و مخالف خطوط و سیاستهای رجوی در داخل تشکیلات) کیفرخواست ارائه می داد و می گفت جزای اینها اعدام است و باید اعدام شوند! و با آنکه شخص مسعود رجوی کوتاه می آمد و می گفت من اینها را می بخشم و مشمول عفو رهبری شده و اعدام نمی شوند؟! ولی او باز بر تقاضای اعدام برای افراد سوژه در این نشستها و یا در حقیقت برای متهمین این دادگاهها اصرار می ورزید.
سه عنصر جانی و شکنجه گر نشستهای توهین و تحقیر و شکنجۀ روانی در حضور رجویها در قرارگاههای فرقۀ رجوی در عراق در زمان ارباب قبلی شان صدام حسین – به ترتیب از راست: محمد علی جابرزاده (قاسم)، مهدی برائی (احمد واقف)، محمد سید المحدثین (بهنام)
در سلسله نشستهای رعب و وحشت تابستان سال ۱۳۸۰ موسوم به نشستهای «طعمه» در قرارگاه «باقرزاده» در غرب بغداد، جابرزادۀ جنایتکار یکی از شکنجه گران و فحاشان این سسلسله نشست ها بود که در آنها افراد مورد شدیدترین دشنامها و توهینها و تحقیرها و شکنجه های جسمی و روحی قرار می گرفتند فجایعی که بارها شرح جریان آنها و آنچه در این نشستها گذشته توسط جداشدگان فرقه نوشته و منتشر شده است.
مسعود رجوی همراه با مریم رجوی در سلسله نشستهای یاد شده که سه ماه به طول انجامید بیش از ۵۰ نفر را به جرم مخالفت با سیاستها و روشها و کارهای ضد اخلاقی و ضد انقلابی و ضد انسانی او از جمله خود مرا شخصا محاکمه کرد و مرا به علت صدور و پخش اطلاعیه ای در انتقاد کاملا محترمانه علیه فحش و ناسزاگویی در نشستهای معروف به دیگ به درخواست همین محمد علی جابرزاده محکوم به اعدام کرد!! که بعدها مرا به اصطلاح عفو نمود!! در این نشست مهدی ابریشمجی و محمد علی جابر زاده انواع فحشها از جمله فحش ناموسی و رکیک به من و خدابیامرز مهدی افتخاری که در اشرف درگذشت و در آنجا دفن است می دادند و تقاضای اعدام ما را می کردند در حالیکه ما در داخل مجاهدین و در قرارگاههای آنها در عراق بودیم و دهها سال بود از زن و زندگی و فرزند و همۀ برخورداریهای رایج محروم بودیم و همسرم و دو برادرم در فروغ شهید شده بودند و دخترم نیز در همانجا بود. ولی اینک می بینیم که مریم قجر که در همان نشستها دستور فحاشی می داد و درخواستهای اعدام را تأیید می کرد با وقاحت و دورویی تمام برای عرضۀ خودش به محافل امپریالیستی و لابیهای جنایتکار و جنگ طلب و فاشیست آمریکایی و اروپایی اش و در مقر پارلمان اروپا خواستار لغو مجازات اعدام می شود!! و دم از آزادی و دموکراسی می زند و منشور آزادی بیان می دهد! زهی بی شرمی!
جابرزاده مسئول بالای خطوط سیاسی و مشاور اول سیاسی شخص رجوی در سه دهۀ گذشته بود و برای همین هم عنوان مسئول کمیسیون مطالعات سیاسی شورای موهوم رجوی را یدک می کشید. وی در حقیقت مشاور سیاسی مسعود رجوی و بعد هم مریم قجر و سالها مسئول اصلی و واقعی دستگاه تبلیغاتی و رادیو و تلویزیون و نشریۀ فرقه بود و خطوط اصلی را در این رابطه او به زنان ویترینی مسئول تبلیغات یعنی فهیمه اروانی و بعد هم زهرا مریخی دیکته می کرد و خط دهنده و سیاستگذار اصلی این نهادها و در زمینه های فوق بویژه امور سیاسی و تبلیغی بعد از مسعود رجوی بود.
از این رو جابرزاده نقش و مسئولیت مهمی در شکستهای استراتژیک و نظامی فرقه در این سی سال و به بن بست رسیدن و به گل نشستن کشتی کل دستگاه رجوی و فریفتن و به عراق کشاندن و به کشتن دادن اینهمه نیرو طی سالیان گذشته در عراق داشت، بویژه که او سالها در اروپا در دهۀ شصت مسئول اتحادیۀ انجمنهای دانشجویان مسلمان هوادار مجاهدین بود که طی آن صدها جوان دانشجو و تحصیلکرده ایرانی را فریفت و به عراق کشاند و بیشتر آنها را در عملیاتهای احمقانۀ مرزی و یا داخل کشوری و مخصوصا در عملیات فاجعه بار فروغ یا در حقیقت دروغ جاویدان به کشتن داد و بسیاری از آنان نیز که به سنین بالا رسیده بودند در عراق و در نتیجۀ جراحتها و یا بیماریهای مختلف ناشی از فشارهای فوق الذکر درگذشتند و یا سرانجام در درگیریهای ده سال اخیر با نیروهای عراقی در نتیجۀ اصرار رجوی به باقی ماندن در عراق (که به یقین با مشورت دادن امثال جابرزاده صورت می گرفت) و یا اعمال تروریستی در کشور جنگ زده و بحرانی عراق کشته شدند و بسیاری نیز زخمی و معلول و بیمار اینک در آلبانی در وضعیتی بدتر از زندانی و اسیر به سر می برند. اما مسئولان این وضعیت فاجعه بار و مرتکبین این جنایتها امثال جابرزاده، خودشان همچون رهبران همیشه فراریشان مسعود و مریم و در کنار «مهر تابان»شان! از هر مهلکه ای و خطری و سختی گریخته و اینهمه سال که اعضای اسیر فرقه در جهنم عراق باقی مانده و زجر می کشیدند و یا بدون دارو و درمان از بین می رفتند خودشان در ساحل امن رود اواز در مقاله هایشان و صحبتهایشان در رسانه های فرقه دم از «مقاومت»!! و «هزار اشرف»!! و «تهاجم حد اکثر»!! و«ارتش آزادی»!! می زدند و از کنار گودی آن نگونبختان فریاد «لنگش کن» برمی آوردند که باقی و زنده هایشان امثال مهدی ابریشمچی و محمد علی توحیدی و سید المحدثین نیز همچنان در کاخ ساحلی مریم قجر در حومۀ پاریس به این شیوۀ رذیلانه شان ادامه می دهند.
آری محمد علی جابر زاده در سن ۶۸ سالگی اش در حالی در بیمارستانی در پاریس مرد و به قول مریم رجوی در اطلاعیۀ تسلیتش انواع عملهای جراحی و شیوه های درمانی با بهترین تیمهای پزشکی روی او اعمال شد که پسران و دخترانی بسیار در سنین جوانی و نوجوانی طی سه دهه و در سالهای اخیر نیز بی دفاع و بی سلاح با تشویقها و سیاستگذاریهای او و امثال او در اشرف و لیبرتی پرپر شدند و یا جوانان و پیرانی بسیار از زن و مرد در اشرف و لیبرتی و آلبانی در بستر انواع بیماریها بدون هیچ دارو و درمان و با محرومیت تمام حتی از مراجعه به پزشکان محلی (به علت ترس از فرار یا جدا شدن آنان) به دور از خانه و خانواده و در غربت تمام و بدون اطلاع افراد خانواده شان جان دادند و حتی پیکرهایشان هم به خانواده هایشان نرسید.
مریم قجر در اطلاعیه اش در مورد مرگ جابرزاده که امروز در سایت اصلی فرقۀ رجوی منتشر شده می نویسد: «او در ۱۰سال گذشته، با صبر و ایستادگی در برابر بیماری و عملهای متعدد جراحی بر روی ریه و کبد و ستون فقرات، ستایش همه یاران و همرزمان و همچنین احترام تیمهای پزشکی در بیمارستان را برمیانگیخت». از خانم همیشه تابان! (به یمن جراحی های صورت و پمادها با پولهای صدام و شیوخ عرب!) می پرسیم: سرکار علیا مخدره! در همین ده سالی که می گویی جابر زاده در بیمارستانی در پاریس تحت درمان و عملهای جراحی متعدد بود چه تعداد از زنان و مردان تشکیلات فرقه ای تو در عراق و آلبانی از بیماری ها و ناراحتی های بسیار ساده تر از بیماری جابرزاده و در سنین بسیار کمتر از او از بی دارویی و بی درمانی جان باختند؟ آیا شما همانطور که امثال جابرزاده را از عراق خارج کردید نمی توانستید آنها را از عراق و یا از آلبانی به خارجه برای درمان ببرید؟ تا اگر هم قرار بود بمیرند نه در عرض چند روز و چند ماه بلکه حد اقل در عرض یک سال از آن ده سال تلاش شما برای زنده ماندن جابرزاده (تا بتواند همچنان سخنرانی های شما جلوی لابیهای آمریکایی و اروپایی تان را بنویسد) می مردند؟
جالب است که مریم رجوی در این اطلاعیه مرگ جابرزاده را به «مسعود» (داخل گیومه گذاشته یعنی خودش برایش سنگ قبر درست کرده است!!) و به ارتش آزادیبخش ملی ایران!! تسلیت گفته است و یادآور شده که او ۴۴ سال همراه و یار و یاور مسعود بوده است. باید به مریم قجر گفت: اولا کدام ارتش؟ ممکن است محلش را بگویید؟ آنهایی که در آلبانی هستند ارتشند یا پناهجویانی که به علت انتقالشان به آنجا از کری وزیر خارجۀ سابق آمریکا تشکر کردی و گفتی آنها از خطر جستند؟! عجب ارتشی که همه اش دنبال پناهگاه و پناهندگی می گردد!!… ثانیا اگر مسعودت زنده است چرا خودش مرگ یار و یاور ۴۴ ساله اش را دون کیشوت وار به همان «ارتش» موهوم تسلیت نمی گوید؟ و یادی از این یار غارش نمی کند؟ عجب دوست بی وفایی!! دقیقا مثل تبریک و تسلیت گفتن مرتجعین به محضر امام زمان غایب!!…