ندای حقیقت : قربانیان فرقه رجوی ـ مرجان اکبریان و یاسر اکبری نسب قسمت 13 و 14

0
1364

آنقدر او را در جلسات مورد اذیت و آزار و تحقیر وتهمت قرار دادند که  وی  درحالیکه تنها حدود 30 سال سن داشت خودکشی نموده و برای رهایی از  آن سرزنش ها و زندگی نکبت بار  در تشکیلات رجوی به زندگی اش پایان داد.  مراسم دفن  مرجان  که تنها پدر و مادرش اشک ریزان در آن شرکت کرده بودند  بصورت مخفیانه انجام شد   و تا مدت ها مرگش را از دوستانش مخفی نگاه می داشتند و پس از چندین ماه  به دوستانش و سایرزنان در کمپ اعلام کردند که او در اثر سکته قلبی درگذشته است! درحالیکه  او نیز متاسفانه نتوانست خود را از تشکیلات رجوی رها کند، و در طی سال ها همخوانی با آن تشکیلات فرقه ای پیدا نکرده بود و همواره یکی از منتقدین آنها بود  و متاسفانه ، سرانجام صورت دردناکی به زندگیش پایان داد.

قربانیان فرقه   رجوی – قسمت 13 و 14

“واقعه خودکشی  مرجان  اکبریان در اثر شرایط طاقت فرسای تشکیلات فرقه”

ندای حقیقت – اول آذرماه 1395 برابر با  21 نوامبر 2016

لینک به منبع

شرح اول :به قلم  مریم سنجابی

مرجان اکبریان دخترک معصوم 29 ساله ای در کمپ اشرف بود که از کودکی توسط خانواده اش او را به کمپ اشرف برده بودند. او نیز قربانی دیگر فرقه رجوی می باشد. مرجان دختر جوان و شادابی بود و بعلت اینکه از کودکی در کمپ بزرگ شده بود، به آموزش یکسری امور فنی پرداخته و مسلط به کارهای فنی و تاسیساتی بود . اوبعد از جنگ  نیروهای ائتلاف با عراق و در فاصله سالهای 83 الی 84 به ستاد تبلیغات سازمان منتقل شده و در آنجا مشغول به همین امور بود.

مرجان سعی می کرد برای کارش  تلاش کند و محیط را تحمل کند  ولی مستمر مورد انتقاد بود… و سرانجام… آنقدر او را در جلسات مورد اذیت و آزار و تحقیر وتهمت قرار دادند که  وی  درحالیکه تنها حدود 30 سال سن داشت خودکشی نموده و برای رهایی از  آن سرزنش ها و زندگی نکبت بار  در تشکیلات رجوی به زندگی اش پایان داد.

مراسم دفن  مرجان  که تنها پدر و مادرش اشک ریزان در آن شرکت کرده بودند  بصورت مخفیانه انجام شد   و تا مدت ها مرگش را از دوستانش مخفی نگاه می داشتند و پس از چندین ماه  به دوستانش و سایرزنان در کمپ اعلام کردند که او در اثر سکته قلبی درگذشته است!

درحالیکه  او نیز متاسفانه نتوانست خود را از تشکیلات رجوی رها کند، و در طی سال ها همخوانی با آن تشکیلات فرقه ای پیدا نکرده بود و همواره یکی از منتقدین آنها بود  و متاسفانه ، سرانجام صورت دردناکی به زندگیش پایان داد.

 

 شرح دوم : بخشی هایی از خاطرات آقای محمد کرمی از فعالین حقوق بشر و و از اعضای قدیمی جدا شده  از فرقه رجوی 

مرجان  اکبریان  که بهار زندگی اش را سازمان مجاهدین خلق خیلی کوتاه کرد  سر تسلیم در بارگاه رجوی فرود نیاورد مرجان ( فائره) در زمستان ۱۳۶۹ به همراه دیگر کودکان از عراق خارج شد در سال ۱۳۷۶ با فریب و نیرنگ به عراق آورده شد و این برخلاف میل باطنی وی و پدر ومادرش بود در این رابطه پدر و مادرش را سران سازمان تحت فشار گذاشته بودند که با وعده های دروغین او را به کمپ اشرف بیاورند خاطره که از چهره معصومانه او در جلو چشمم رژه می رود مربوط به عید ۱۳۷۹ است

روز دوم عید نوروز بود بشیر اکبریان پدر فائزه به من مراجعه کرد ان زمان من مسئول صنفی ستاد ف – اشرف بودم گفت قرار است امروز فائزه برای دیدن من بیاید من نمی خواهم سراغ اینها برم ( منظور وی مسئولین تشکیلاتی ستاد بود) برای امدن فائزه به اینجا به حد کافی سرم منت گذاشته اند که دوساعتی بیاید این روز عید مرا ببیند ایا میتوانی چیزی بدهی برای پذیرائی از او یک چیز ساذه باشد کافی است نمی خواهم خیلی خشگ و مصنوعی باشد ( منظور: شیرینی ، میوه ، اجیل ) گفتم باشد خودم پذیرائی می کنم قبول نکرد گفت نمی خواهم مسله درست شود که یقه تو را بگیرند اصرار زیادی کرد گفتم باشد بیا برویم انبار صنفی یک سری مواد به وی دادم که همه را قبول نمی کرد ببرد … ….

 بعد از فرار از فرقه دیگر خبری از فائزه و بشیرنداشتم یک روز در کمپ خبر درگذاشت فائزه را شنیدم باور نمی کردم به همین سبب از خانم هایی که در کمپ بودند …قضیه را پی گیری کردم و اصل موضوع روشن شد .

موضوع از این قرار بود از انجائی که وی مسله دار بود ودرخواست رفتن کرده بود خیلی زود به زود سازماندهی او را عوض می کردند که همسالان و دوستان او ندانند که فائزه مسله دار شده است و همیشه یک مسئول کوپل وی بود هرگز او را تنها نمی گذاشتند دلیل اصلی اش این بود که وی با دیگران تماس برقرار نکند که وی تصمیم خودش را گرفته بوده که از تشکیلات سازمان مجاهدین خود را رها کند وبه دنبال زندگی اش برود به همین خاطر فائره درخواست باز گشت به اروپا را می دهد علی رغم اینکه می دانست این درخواست عملی نیست بخصوص برای زنان . درپی درخواست او مسئولین مختلفی با او صحبت کردند با این بهانه که زنان ناموس رهبری و سازمان هستند این به مثابه شکست برای مریم رجوی است …… پس از ناکام ماندن در به زانو درآوردن وی به آخرین حربه که تشکیل نشست های بزرگ برای خورد کردن فرد تشکیل می دهند اقدام کرده بودند . که از لایه …. با لا تمام زنان را جمع می کنند و مادرش را هم به عمد به این نشست می اورند نام واقعی این نشست ها دادگاهی کردن فرد است . در این دادگاه ها هر آنچه لایق مریم قجر عضدانلو و دیگر سران است به خصوص به زنان گفته می شود در این نشست مادر وی را مجبور می کنند که بر علیه دختر خود حرف بزند و به او مارک و تهمت هایی که سران خوششان می آید بگوید مسئولین برخورد کننده یا قاتلین مستقیم وی عبارت بودند مژگان پارسائی ( به عنوان جانشین خان ابله ) پروین صفائی (مسئول تشکیلات)  فهیمه اروانی مسئول ستا د تبلیغات جمیله فیضی ( فرمانده بالای فائزه) از آنجائی که فائزه جوانی کم تجربه بود فشار طا قت فرسای آن دادگاه و تهمت و مارک را نتوانست تحمل کند تصمیم نهائی خود را می گیرد که برای همیشه به زندگی خود خاتمه بدهد …( خودکشی می کند )و سران دغلکار سازمان به دروغ می گویند که سکته کرده بود و او را بالای مزار الان محمدی دفن می کنند

 تو ضیح :  نام مستعار مرجان اکبریان در کمپ فائزه بود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یاسر اکبری نسب جوان 27 ساله که  از کودکی و بدون مادر در کمپ اشرف بزرگ شده بود، اقدام به خود سوزی نمود…  در آن روزها تقریبا لایه کاندیدعضو و اعضای سازمان  روزانه 5الی 6 ساعت در جلسات مغزشویی فرقه  و فشارمستمر بودند که  بقول رجوی “اپورتونسیم” درون خود را  پیدا کرده و در جمع گزارش بخوانند… و به مانند جلسات  انتقادی در زیر فشار  و تحقیر جمع های بزرگ بایستی هر کس به انتقاد از خود پرداخته و خطاهایش را درجمع بازگو می کرد… در پایان یکی از جلسات، یاسر اکبری نسب  به بیابان اطراف کمپ می رود  و اقدام به خودسوزی می کند. یادداشت هایی که از وی برجای مانده بود همه نشان از فشارهایی بود که بر رویش بود و  اینکه بسیار تحت القائات جلسات قرار گرفته او ظاهرا” گفته بود در اعتراض به وضعیت اشرف اقدام به خود سوزی کرده ولی تمام یادداشت های محرمانه اش که تحویل داده شد نشان از آن داشت که

قربانیان فرقه رجوی -14

قربانیان فرقه رجوی  -14

” خودسوزی یاسر اکبری نسب”

سایت ندای حقیقت 3آذرماه1395 برابر 2016/11/23

در سال 1385 فاجعه دیگری رخ داد تمام اعضای نگون بخت سازمان مجاهدین  دراشرف متهم به اپورتونیسم شده و ماهها برای افراد جلسات مغزشویی برگزار می کردند و ازآنجا  که در تشکیلات رجوی عمل خودسوزی همواره تقدیس شده و رهبری بیرحم سازمان که در سال 82 بیش از 22 نفر را مجبور به خودسوزی کرد تا مریم رجوی از زندان آزاد شود همواره از این اقدام وحشتناک و نفرت انگیز تجلیل کرده  و  افراد را به اعمال انتحاری سوق می داد.

تحت تاثیر جلسات مغزشویی فرقه جوان دیگری بنام یاسر اکبری نسب  در کمپ اشرف خودسوزی کرد و قربانی تشکیلات شد  او ظاهرا” علت خودسوزی خود را کمک به تشکیلات اعلام کرد و از طرفی در یادداشت های شخصی اش  قید شده بود شرایط طاقت فرسای اشرف را دیگر نمی تواند تحمل کند.

و سرانجام  مشخص شد بر اثر حجم جلسات انتقادی و فشارهای جلسات جدید  بنام اپورتونسیم زدایی ، یاسر اکبری نسب جوان 27 ساله که  از کودکی و بدون مادر در کمپ اشرف بزرگ شده بود، اقدام به خود سوزی نمود…  در آن روزها تقریبا لایه کاندیدعضو و اعضای سازمان  روزانه 5الی 6 ساعت در جلسات مغزشویی فرقه  و فشارمستمر بودند که  بقول رجوی “اپورتونسیم” درون خود را  پیدا کرده و در جمع گزارش بخوانند… و به مانند جلسات  انتقادی در زیر فشار  و تحقیر جمع های بزرگ بایستی هر کس به انتقاد از خود پرداخته و خطاهایش را درجمع بازگو می کرد… در پایان یکی از جلسات، یاسر اکبری نسب  به بیابان اطراف کمپ می رود  و اقدام به خودسوزی می کند. یادداشت هایی که از وی برجای مانده بود همه نشان از فشارهایی بود که بر رویش بود و  اینکه بسیار تحت القائات جلسات قرار گرفته او ظاهرا” گفته بود در اعتراض به وضعیت اشرف اقدام به خود سوزی کرده ولی تمام یادداشت های محرمانه اش که تحویل داده شد نشان از آن داشت که وی دیگر تاب تحمل وضعیت و شرایط  سخت و طاقت فرسای کمپ اشرف وخصوصا” انقلاب تحمیلی و بندهای آن را ندارد. او نیز غریبانه ودر جمعی متشکل  از پدر و برادر و 10الی 15 نفر به خاک سپرده شد درحالیکه تا مدت ها رجوی در جلسات درونی  خشمگینانه او را مورد تحقیر وتوهین قرار می داد، می گفت که اینکار وی به مناسبات دیپلماتیک سازمان با آمریکایی ها که در کمپ بودند ضربه زده. بدون ذره ای شرم و  به فکر فرو رفتن که این  اقدام نتیجه  اعمال ننگین   جناب بوده است.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید