سبحانی: مجاهدین ظرف بی بدیل جغرافیای عراق را جهت استمرار استراتژی خشونت برای همیشه از دست دادند

0
1864

بنابراین جغرافیای عراق ظرف بی بدیلی برای مجاهدین خلق در راستای استمرار استراتژی خشونت و ترور و جنگ مسلحانه بود که مجاهدین خلق با حضور در آلبانی با صدای بلند شکست آن را شرمگینانه فریاد زدند . چرا مسعود رجوی می گفت اشرف ، بخوانید عراق ، کانون استراتژیکی نبرد است ؟ زیرا او تنها شانس خود را ، حتی در اوهام و توهم مطلق ، حضور در عراق می دانست. بنابراین مجاهدین خلق با از دست دادن عراق ، و انتقال اجباری به آلبانی ، این ظرف بی بدیل برای جاری کردن خشونت و جنگ مسلحانه را از دست دادند و در آینده هم چنین شرایطی برای آنها متصور نخواهد بود و به همین دلیل آلبانی برای آنها  مرداب ” است و …

مجاهدین ظرف بی بدیل جغرافیای عراق را جهت استمرار استراتژی خشونت  برای همیشه از دست دادند

مصاحبه سایت ایران قلم با محمد حسین سبحانی ـ  بررسی  خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین بعد از سه دهه از عراق و ورود به آلبانی

قسمت دوم : سازمان مجاهدین در ” مرداب ” یک گام به جلو حرکت کرده است

لینک به قسمت اول : هنوز زخم های خشونت و مبارزه مسلحانه التیام نیافته است

ایران قلم : دلایل شما برای اینکه مطرح می کنید سازمان با خروج نیروهایش از عراق و ورود به آلبانی یک گام به جلو برداشته است، چیست؟ حال به تعبیر شما در  “مرداب ” . پس آیا واقعا سازمان مجاهدین پیروزی بدست آورده است؟ دلایل شما چیست؟

محمد حسین سبحانی : البته من در لابلای پاسخ به سوال قبلی شما دلایل را کم و بیش توضیح دادم که چرا فرقه مجاهدین  با خروج از عراق و ورود به آلبانی در ” مرداب ” یک گام به جلو برداشته است. سازمان مجاهدین می بایست از مقطع سرنگونی صدام حسین تا کنون چیزهایی را ، علاوه بر عریان شدن بن بست استراتژی اش ، از دست می داد که  نداد. باید مواردی را که هم اکنون ادعا می کند پیروزی است، نیز از دست می داد اما به یاری و کمک همان چیزی که رجوی ” امپریالیزم ” می نامید، از دست نداد. بطورمثال سازمان مجاهدین نمی بایست بطور متمرکز ، یکپارچه و سازماندهی شده به ترتیبی که شما هم اکنون در آلبانی می بینید، از عراق منتقل می شدند ، اما این کار را انجام داد. طرف های درگیر منطقه ای و بین المللی با این موضوع هم و بطور خاص کمیساریای عالی پناهندگان نباید اسیر شانتاژ های فرقه مجاهدین  مبنی بر شرط انتقال یکپارچه سازمانی و تشکیلاتی این فرقه از عراق به کشور دیگر می شدند. قرار بود کمیساریای عالی پناهندگان با افراد طرف حساب باشد نه با رهبری یک فرقه. الان کمیساریای عالی پناهندگان در البانی آلت دست فرقه مجاهدین می باشد. من همانطور  که در سوال قبلی توضیح دادم نباید اسیر تبلیغات و پروپاگاندای حاکم بر سازمان مجاهدین شد و  اجازه داد رد گم کند و همه را به فراموشخانه بفرستد و بیش از سه دهه خیانت ، خشونت و جنایت در عراق را بدون پرداحت بهای سیاسی ، تشکیلاتی  و حقوقی ماست مالی کند  و مدعی پیروزی شود، اما ما هم از سوی دیگر باید صحنه را واقعی و درست ارزیابی کنیم تا بتوانیم با دقت عمل بیشتری  سایر  قربانیان را از ساختار و بدنه یک فرقه خشونت طلب نجات دهیم. باید همه واقعیت ها را ، چه ضعف و چه نقطه قوت ، همه را با هم دید.

مثالی دیگر ،فرقه مجاهدین  بعد از سقوط صدام حسین باید بیش از وضعیت فعلی بها می پرداخت که پرداخت لازم را نکرد و باید رهبری فرقه و تعدادی از فرماندهان ارشد این فرقه که در زندان سازی و  زندانبانی و قتل و جنایت در عراق علیه مردم ایران وو عراق و همچنین  اعضای منتقد و ناراضی  و خانواده های قربانیان مشارکت داشتند، محاکمه و مجازات می شدند ولی  ” امپریالیسم ” با پرداخت بدهی خودش به فرقه مجاهدین آنها را فراری داد . من تقریبا دو هفته قبل از خروج کامل نیروهای سازمان مجاهدین از عراق و ورود به آلبانی به این زد و بند آمریکا با فرقه مجاهدین اشاره کردم که برای اطلاع بیشتر خواننندگان می توانند به مقاله مربوطه تحت عنوان پرداخت بدهی ” امپریالیسم ” به مجاهدین خلق  مراجعه کنند.

یا سازمان مجاهدین با خروج از عراق و ورود به آلبانی از فشار کمرشکن خانواده های قربانیان بر روی فرقه رجوی  در مقابل کمپ لیبرتی موقتا خلاص شد، البته موقتا. خانواده ها مهمترین پشتوانه قربانیان باقی مانده در  سازمان مجاهدین می باشد و در چند سال گذشته رهبری سازمان مجاهدین را بارها به ضجه  ناله وادار کردند . اهمیت و تاثیر فعالیت خانواده ها در پشت درب  زندان های اشرف و لیبرتی در عراق آنچنان بوده و هست که مسعود رجوی خودش مجبور شد به صحنه بیاید و وحشت چنان بود که کتابی علیه خانواده ها نوشت و آنها را مزدور نامید و به صراحت به اعضای سازمان مجاهدین گفت که …” مجاهدین خانواده ندارند ، خانواده حقیقی مجاهد خلق و هر کس که می خواهد مجاهد بماند  و مجاهد بمیرد  یا در ارتش آزادیست یا در جبهه مقاومت یا در خاوران و یا در مروارید آرمیده است … بنابراین اگر چه موقتا فرقه مجاهدین نفس راحتی از دست خانواده ها می کشد ولی تردیدی نیست که   خانواده ها ی قربانیان فرزندان خود را رها نخواهند کرد و فرقه رجوی در آلبانی باید منتظر این خانواده های رنج کشیده و قهرمان باشد و آنها مصمم تر و جدی تر از گذشته دنبال نجات فرزندان خود خواهند بود.

نکته دیگر در مورد ریزش نیرو های تشکیلاتی سازمان در عراق می باشد که با بحثی که کردیم موضوعیت دارد، در عراق ریزش نیرو و جدایی اعضا از تشکیلات فرقه مجاهدین روند صعودی داشت و بعد از سرنگونی صدام حسین بیش از هزار  عضو و مسئول قدیمی سازمان که تجربیات تشکیلاتی فروانی نیز داشتند، از این سازمان جدا شدند، نه تنها فیزیکی جدا شدند بلکه به لحاظ ذهنی و سیاسی  و ایدئولوژیکی نیز جدا شدند و فاصله مناسب و عمیقی با تفکر فرقه گرایانه پیدا کردند تا جاییکه گذشته  خود و سازمان مجاهدین را نقد کنند و می کنند . البته در آلبانی هم ریزش نیرو خواهد بود، شاید بیشتر از عراق ، اما جدایی این نیروها از سازمان احتمالا عمق کافی نخواهد داشت و  فرقه مجاهدین تلاش می کند که صرفا و در نهایت اعضای ناراضی بطور فیزیکی از سازمان جدا شوند ولی نخ های وصل ذهنی کماکان با سازمان در ابعاد تشکیلاتی، سیاسی و ایدئولوژیک داشته باشند و به قول رهبری فرقه مجاهدین به جای اینکه جداشده منتقد و فعال  از تشکیلات بیرون بزند بهتر است ” بریده شرمنده ” داشته باشند تا آنها در حاشیه سازمان و با پشتوانه و حمایت مالی فرقه حضور ضمنی داشته باشند و زندگی کنند. واقعیت این است که ” بریده شرمنده ” نه تنها  ” عضو جداشده از مجاهدین ” و منتقد این فرقه نمی باشد بلکه کماکان نیروی بالقوه خشونت نیز می تواند، باشد زیرا به دلیل اینکه با درگیری و تضاد از این فرقه جدا نشده و ماهیتا به نفی خشونت و فرقه گرایی و توان نقد این فرقه نرسیده و در درون نیز  خود را شرمنده فرقه مجاهدین می داند  ، کماکان می توان او را نیروی بالقوه فرقه مجاهدین دانست مگر اینکه علنی دست به نقد خشونت و عملکرد فرقه مجاهدین در بیش از سه دهه گذشته بپردازد و حداقل یکبار جدایی خود را رسما علنی کند. همانطور که می دانید اعضای منتقد و ناراضی مجاهدین  در عراق به دلیل سرکوب عریان و فشاز بی امان جسمی و ذهنی به اعضادر محیط جغرافیایی عراق، آنها نه تنها از سازمان جدا می شدند بلکه در پروسه جدایی خود به ماهیت سازمان نیز شناخت بیشتری پیدا می کردند، اما احتمالا در آلبانی به دلیل محدودیت هایی که سازمان دارد و همچنین دست باز تری که افراد به جدایی دارند، معادلات برخورد سازمان مجاهدین با نیرو در شکل و محتوی تفاوت خواهد کرد و در نتیجه تلاش می کند همانطور که گفتم افراد جداشده ای که هم ذهنی و هم فیزیکی از سازمان فاصله نگرفته اند، آماده پیوستن به انجمن های فعال حقوق بشری در اروپا یا افشاگری مستقل علیه فرقه نشوند.  در طول  10 تا 12  سال گذشته که در هر صورت تعداد زیادی از  نیروها و اعضای سازمان در اروپا بودند به صورت رسمی و علنی تعداد انگشت شماری هستند که جداشده اند و منتقد سازمان نیز شده اند، البته روشن هست که در اروپا هم ده ها نفر جداشده اند ولی سازمان با رسیدگی مالی و  رسیدگی های دیگر اجازه نمی دهد این جدایی عمق پیدا کند و علنی شود. البته تمام مواردی که به آن اشاره کردم ، نقشه، و راه کار  های  رهبری فرقه مجاهدین هست، اما اعضای جداشده از مجاهدین  و خانواده های قربانیان و دیگر منتقدین  و انجمن های حقوق بشری می توانند با تلاش بیشتر معادلات فرقه را در تمام زمینه های بالا به هم بریزند.

اما سازمان مجاهدین در مقابل این چیزهایی که اشاره کردم باید از دست می داد  از دست نداد و  و آن را دجالانه پیروزی می نامد و من آن را یک گام جلو رفتن و فرو رفتن در ” مرداب ” نامیدم، چه از دست داده است؟

سازمان مجاهدین ظرف ” اعمال خشونت و ترور و جنگ مسلحانه” که همان منظقه جغرافیایی کشور عراق و منطقه مرزی می باشد از دست داده است و این در مقابل چیزهایی که از دست نداده است و در بالا اشاره کردم،بسیار بسیار گرانبها می باشد و  اساسا قابل مقایسه نیستند. اتفاقا به همین دلیل که در پاسخ قبلی تان توضیح دادم با روش پروپاگاندا تلاش می کند نگذارد این شکست عریان و پرسش های پیرامون آن برای اعضا شکل بگیرد و عمق پیدا کند . اعضای سازمان در  آلبانی ابتدا از خود، و سپس از تشکیلات ، حتی در قالب طرح تناقض خواهند پرسید که چرا ما  بیش از سه دهه در عراق می بودیم ؟ چرا حالا هم مثل یک ارتش بازنشسته و ورشکسته و بیمار باید در ساحتمان های قرنطینه شده تیرانا صبح را شب بکنیم؟  چرا باید در این چارچوب به همکاری و زدوری برای صدام حسین پرداختیم؟ پس سرنگونی رژیم چی شد؟ و ده ها سوال واقعی دیگر که در ذهن اعضای سازمان وجود دارد.  همانطور که  اعضای جداشده در آن سال ها  پرسیدند.  بعد از عملیات ” فروغ جاویدان ” استراتژی حضور در عراق و جنگ مسلحانه و ارتش آزادیبخش شکست خورد و ده ها عضو و مسئول سازمان از عدم مشروعیت  و  پایان استراتژی حضور در عراق و ارتش آزادیبخش سخن گفتند و به دلیل همین جرم رجوی آنها را به تبعیدگاه رمادی ، و زندان های انفرادی اشرف و زندان ابوغریب فرستاد. هر کس که در آن سالها  مسعود رجوی و استراتژی آویزان شدن به بیگانگان و حضور در عراق نقد کرد ترور شخصیتی شد یا مورد تهاجم فیزیکی چماقداران این فرقه قرار گرفت. بنابراین جغرافیای عراق ظرف بی بدیلی برای مجاهدین خلق در راستای استمرار استراتژی خشونت و ترور و جنگ مسلحانه بود که مجاهدین خلق با حضور در آلبانی با صدای بلند شکست آن را شرمگینانه فریاد زدند . چرا مسعود رجوی می گفت اشرف ، بخوانید عراق ، کانون استراتژیکی نبرد است ؟ زیرا او تنها شانس خود را ، حتی در اوهام و توهم مطلق ، حضور در عراق می دانست. بنابراین مجاهدین خلق با از دست دادن عراق ، و انتقال اجباری به آلبانی ، این ظرف بی بدیل برای جاری کردن خشونت و جنگ مسلحانه را از دست دادند و در آینده هم چنین شرایطی برای آنها متصور نخواهد بود و به همین دلیل آلبانی برای آنها  همان ” مرداب ” است و …

سایت ایران قلم : ببخشید آقای سبحانی وسط صحبتتان آمدم ولی این شکست که دیگر تازگی ندارد، در صحبت های خودتان هم بود که استراتژی ارتش آزادیبخش با برقراری آتش بس بین ایران و عراق در جنگ هست ساله ؛ عملا  بعد از فروغ جاویدان این استراتژی شکست خورد ، پس دیگر الان موضوع جدید و شکست جدیدی برای مجاهدین خلق محسوب نمی شود.

ادامه دارد

 

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید