آیا مى توان به تغییر عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران امیدوار بود؟

0
836

آیا مى توان به تغییر عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران امیدوار بود؟

ف. م. سخن، خبرنامه گویا، دوم اکتبر ۲۰۱۶:… یکى از موفقیت هاى بزرگ جمهورى اسلامى، تخریب سازمان مجاهدین خلق ایران، در نزد مردم بود؛ سازمان مجاهدین خلقى که در ماه هاى اول انقلاب، ده ها هزار هوادار و پشتیبان داشت. از آن انبوه هواداران، امروز جز تعداد اندکى باقى نمانده است. مجاهدین خلق قطعا این گفته را تکذیب خواهند کرد و با استناد به عکس هاى راه پیمایى ها و میتینگ هاى خارج از کشور، تعداد هواداران خود را بى … 

آیا مى توان به تغییر عملکرد سازمان مجاهدین خلق ایران امیدوار بود؟؛ ف. م. سخن

جمعه ۹ مهر ۱۳۹۵
لینک به منبع

یکى از موفقیت هاى بزرگ جمهورى اسلامى، تخریب سازمان مجاهدین خلق ایران، در نزد مردم بود؛ سازمان مجاهدین خلقى که در ماه هاى اول انقلاب، ده ها هزار هوادار و پشتیبان داشت. از آن انبوه هواداران، امروز جز تعداد اندکى باقى نمانده است. مجاهدین خلق قطعا این گفته را تکذیب خواهند کرد و با استناد به عکس هاى راه پیمایى ها و میتینگ هاى خارج از کشور، تعداد هواداران خود را بى شمار اعلام خواهند کرد. اما واقعیت چیز دیگرى ست. مردم، و بخصوص جوانان داخل کشور، علاقه اى به این سازمان و نوع مبارزه ى آن نشان نمى دهند. علت آن هم سه چیز است:
بدنام شدن سازمان به خاطر کمک گرفتن از عراق و صدام.
حمله به خاک ایران بعد از پذیرش قطعنامه توسط خمینى.
عملکرد داخلى مجاهدین خلق از قبیل انقلاب ایدئولوژیک و برخورد غیر انسانى با منتقدان درونِ سازمان.

مجاهدین خلق، در طول حیات خود، ۴ دوره کلى را پشت سر گذاشته اند:
دوران تاسیس تا کمونیست شدن عده اى از اعضا، و جدا شدن آن ها از بدنه ى مسلمان سازمان.
دوران انقلاب و حمایت کلامى و عملى از جمهورى اسلامى و رهبرى خمینى تا خرداد ١٣۶٠.
دوران درگیرى هاى مسلحانه و کشتار از دو طرف حکومت و مجاهدین و زندان و شکنجه و اعدام بى حساب و کتاب هواداران سازمان. خروج مسعود رجوى و بنى صدر از ایران و در نهایت اعزام مجاهدین به عراق و کمک گرفتن مالى و نظامى از صدام و به دنبال سقوط صدام توسط امریکایى ها، گرفتار شدن مجاهدین در عراق تا زمان خروج آخرین نفرات و اعزام آن ها به آلبانى.
از دوران سکونت مجاهدین در آلبانى تا امروز.

عملکرد سازمان، در هر یک از این دوره ها، به شکل خاص و متفاوتى بوده است. امروز کمتر اثرى از اهداف و شیوه ى مبارزه ى مجاهدین اولیه مى توان در بدنه و تشکیلات سازمان پیدا کرد. حتى عملکرد مجاهدین خلق، در دو سال اول انقلاب، امروز باور نکردنى به نظر مى رسد.

علت این تغییرات چه بوده است؟ آیا در این تغییرات، عوامل بیرونى بیشتر موثر بودند یا عوامل درونى؟ آیا برخوردهاى زیرکانه ى حکومت اسلامى، به همان اندازه در تغییر رفتار سازمان موثر بود که تصمیم گیرى هاى رهبرى مجاهدین و شخص مسعود رجوى؟ آیا با در نظر گرفتن آن چه در سابقه ى سازمان مشاهده مى شود، مى توان امیدوار بود که عملکرد مجاهدین خلق، مجددا دچار تغییر بنیادین شود و مبارزه ى آن ها از حالتِ جمعىْ کوچک و بسته، به مبارزه ى مردم هوادار مبدل گردد؟

این سوال هم ممکن است مطرح شود، که اصولا چه نیازى به مجاهدین خلق، براى مبارزه با حکومت اسلامى هست؟ آن ها کار خود را مى کنند و مردم هم کار خود را.

متاسفانه، نفرت از عملکرد مجاهدین، باعث شده، حتى سخن گفتن از آن ها کراهت داشته باشد. این کنش، طبیعتا واکنش مجاهدین خلق را به همراه دارد. مجاهدین وقتى چنین برخوردى را از جانب گروه ها و شخصیت هاى سیاسى، و بخصوص، افراد عادى مى بینند، راه مقابله ى مطمئنى که پیش پاى هواداران خود قرار مى دهند، بستن چشم و گوش بر روى حرف ها و سخنان و واکنش مردم است.

در دو سال اول انقلاب، زمانى که حزب اللهى هاى آن دوره -که مجاهدین به آن ها «فالانژ» مى گفتند- براى زمینه سازىِ کتک کارى و ایجاد درگیرى، وارد بحث سیاسى و ایدئولوژیک مى شدند، مجاهدین، هواداران شان را از ورود به این بحث ها و اصولا مطالعه ى آزاد براى پیدا کردن پاسخ مناسب به استدلال هاى دشمنان مجاهدین، نهى مى کردند. به اعتقاد آنان بحث خیابانى، فایده نداشت و طرف مقابل، از این نظر قوى تر بود. امروز هم محدودیت هاى خاصى براى هواداران مجاهدین خلق وجود دارد. حتى مطالعه ى نوشته هاى منتقدانه و مخالف، مورد نفرت مجاهدین قرار مى گیرد و کسانى که از عملکرد سازمان یا رهبرى آن انتقاد مى کنند، وابسته و عامل حکومت اسلامى معرفى مى شوند.

اما، با تمام این ها، بر اساس تغییرات عمده اى که تاکنون در سازمان مجاهدین خلق به وجود آمده، مى توان انتظار داشت که در آینده نیز شاهد چنین تغییرات اساسى یى باشیم. تغییراتى در جهت نزدیک شدن به مردم ایران.

سوالى که در اینجا مطرح مى شود این است که مردم و خودِ سازمان، با پیشینه ى سازمان و عملکردهاى غیر قابل قبول آن چه باید بکنند؟ آیا سازمان و هواداران سازمان باید تا ابد طرد شوند؟ آیا باید راهى هر چند باریک، براى گفت و گو با مجاهدین باز بماند؟

چرا چنین سوالاتى مطرح مى کنیم و به دنبال پاسخى براى آن هستیم، موضوعى ست که شاید در آینده به آن بیشتر بپردازیم.

رجوى و گروهش را شما کشتید! ف. م. سخن

سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۵
لینک به منبع

حکومت اسلامى مجاهدین را به سمت دشمن آشتى ناپذیر شدن هُل داد. حکومت اسلامى، تمام راه هاى بیان عقیده و نظر را بر مجاهدین بست. حکومت اسلامى، اراذل و اوباش خود را مامور کرد تا مجاهدین خلق را بکوبند و بزنند و در صورت لزوم به قتل برسانند… مجاهدین خلق در ابتدا راه حل مسالمت آمیز براى به دست گرفتن گوشه اى از قدرت سیاسى را امکان پذیر و به مصلحت مى دانستند

ورود به وادى مجاهدین خلق، کار خطرناکى ست که از یک سو نویسنده را در مظان بدترین اتهامات از طرف حکومت اسلامى و طرفداران آن قرار مى دهد، و از سوى دیگر ممکن است خودِ سازمان مجاهدین و هواداران اش، نیش زهرآگین نه از ره کین شان را نثار نویسنده کنند.

بعد از انتشار خبر تایید نشده ى مرگ مسعود رجوى، هوادارى از هواداران سازمان مجاهدین خلق مطلبى نوشته بود، طبقِ معمولِ مجاهدین، پر از طلبکارى و حق به جانب بودن، به گونه اى که حتى سوال کردن مردم ایران از مجاهدین خلق در باره ى وضعیت رجوى را حق آن ها نمى دانست. یعنى در دنیا، این فقط مجاهدین و مجاهدین اند و بس و این مجاهدین اند که حق و ناحق را تشخیص مى دهند و تعیین مى کنند.

در چنین وضعیتى، نویسنده اى که بخواهد انصاف را در بیان تاریخ رعایت کند، ممکن است از هر دو طرفِ حکومت، و مجاهدین شهید شود چون حتى مجاهدین، تاریخ بعد از انقلاب خود را آن طور که بوده، نه بیان مى کنند و نه آن را به صورت تحریف «نشده» مى پذیرند.

مجاهدین خلق در سال هاى اخیر و بعد از فرقه شدن شان، چنین القا کرده اند که از بدو تاسیس جمهورى اسلامى، با آن مخالف بوده اند و علیه آن مبارزه کرده اند و تاریخ میان سال ۵٧ تا ۶٠ اصلا وجود خارجى نداشته است. اما ما که تمام این روزگار تلخ و وحشت آفرین را به چشم دیده ایم، چگونه مى توانیم در قبال اش سکوت کنیم. ما هم دوستان و عزیزانى را که مجاهد خلق بوده اند و اصلا و ابدا نگاه شان به ایران و دنیا آن گونه که امروز مجاهدین ابراز مى دارند نبوده است، از دست داده ایم. حال باید این عزیزان از دست رفته را که امروز در اثر وارونه گویى هاى حکومت و خودِ مجاهدین، تبدیل به جاسوس عراق و انسان هاى خرابکار و خودفروخته شده اند، به مجاهدین بسپاریم تا هر طور که دل شان مى خواهد از آنان یاد کنند، و سرى را که درد نمى کند دستمال نبندیم؟!

چنین چشم بستن و خود را به کوچه ى على چپ زدن، بى انصافى مطلق است و لااقل من، که ترسى از حرف این و آن ندارم وظیفه ى خود مى دانم که در این باره چند کلمه بنویسم، چنان که در گذشته هم راجع به مجاهدین خلق نوشته ام و باز هم خواهم نوشت.

در مطلب «آگهى یک مرده»ى روزنامه ى شرق، نویسنده که احتمالا جوان بوده و سال هاى اول انقلاب را به چشم ندیده است، اظهار داشته که مسعود رجوى ٣٧ سال پیش، همان زمانى که وارد سالن بزرگ دانشگاه صنعتى شریف شد تا جهان را براى شنوندگان اش تبیین کند مرده بود!

نه! رجوى و هواداران سازمان مجاهدین خلق در آن سال نمرده بودند. آن ها تعداد زیادى جوان بودند که مثل خیلى هاى دیگر، صداى پاى استبداد مذهبى را مى شنیدند، و سعى مى کردند به انحاى مختلف جلوى مستبد شدن حکومت را بگیرند. در این «انحاى مختلف»، اسلحه و مبارزه ى مسلحانه جایى نداشت، هر چند مجاهدین به حکومت اطمینان نمى کردند که بخواهند اسلحه شان را در اختیار او قرار دهند.

حکومت اسلامى مخالفان عقیدتى و سیاسى خود را به هر ترتیب که مى توانست تار و مار مى کرد. در جاهایى هم با اسلحه و کشتن تک و توک مجاهدین مى خواست از آن ها زهر چشم بگیرد (نمونه اش به مسلسل سنگین بستن هواداران مجاهدین از بالاى ساختمان نیمه تمام رو به روى امجدیه که موجب کشته شدن چند نفر در آن روز کذایى شد).

حکومت اسلامى مجاهدین را به سمت دشمن آشتى ناپذیر شدن هُل داد. حکومت اسلامى، تمام راه هاى بیان عقیده و نظر را بر مجاهدین بست. حکومت اسلامى، اراذل و اوباش خود را مامور کرد تا مجاهدین خلق را بکوبند و بزنند و در صورت لزوم به قتل برسانند. این اراذل و اوباش هم زیر چتر حزب جمهورى اسلامى دکتر بهشتى و سازمان نیمه مخفى و نیمه رسمى مجاهدین انقلاب اسلامى گرد هم مى آمدند و با سردمدارى آدمکشانى مثل هادى غفارى -معروف به هادى گلو پاره کن- و سخنرانى هاى تحریک آمیز سخنورانى مانند فخرالدین حجازى بر آتش خشم و کینه ى میان دو طرف مى دمیدند. چه سنگ ها بر سر مجاهدین بارید و چه خون ها که در شهرها و شهرستان هاى ایران بر زمین ریخته شد. مجاهدین که یک سازمان شبه نظامى بودند، از یک سو سعى در فعالیت رسمى و علنى داشتند و از سوى دیگر، چون سرکوب هاى وحشیانه را مى دیدند، وضعیت نظامى و نفوذى خود را حفظ مى کردند و به صورت پنهان گسترش مى دادند.

خانه هایى خریدارى مى شد و بچه هاى مجاهدین خود دست به تغییرات این خانه ها مى زدند و اسلحه هاى خود را در جدار دیوارها پنهان و اعضاى خود را به شکل فامیلى در این خانه ها مستقر مى کردند. اما قصد مجاهدین به رغم تمام این آمادگى ها «حقیقتا» درگیر شدن مسلحانه با حکومت نبود. نه این که بترسند یا خود را ضعیف و حکومت را قوى بدانند بلکه راه حل مسالمت آمیز براى به دست گرفتن گوشه اى از قدرت سیاسى را -مثلا به عنوان نماینده مجلس یا نماینده فلان و بهمان شورا و امثال این ها- امکان پذیر و به مصلحت مى دانستند. اما حکومت اسلامى دست بر دار و اهل کوتاه آمدن نبود و روزى نبود که مجاهدین با سر و کله ى شکسته و دفاتر مورد هجوم قرار گرفته، گامى به طرف مقابله به مثل بر ندارند.

بالاخره پیش از واگذار کردن ساختمان اصلى مجاهدین به حکومت و پخش شدن در خانه هاى سازمانىِ مخفى و نیمه مخفى، مهدى ابریشمچى، به عنوان نماینده ى رهبرى مجاهدین، در «زمین چمن» ستاد اصلى مجاهدین (به زیر زمین ستاد طالقانى-مصدق به خاطر داشتن موکت سبز رنگ «زمین چمن» مى گفتند) در میان هواداران جوان و بچه سالِ گرد آمده در آن زیر زمین وسیع حضور یافت و گفت دیگر حکومت راهى براى فعالیت مسالمت آمیز نگذاشته است و از آن جمع کثیر جوان پرسید که آیا باید به مقابله به مثل برخاست و با حکومت به زبان خودش سخن گفت؟ در ستاد محلات نیز، یکى از مسوولان هوادارانِ غیر علنى از آن ها پرسید که اگر فردا امریکایى ها در خیابان هاى تهران حضور پیدا کنند، آیا شما حاضر هستید علیه آن ها از اسلحه استفاده کنید… که بعدها معلوم شد موضوع امریکایى ها نبوده است و مبارزه ى مسلحانه باید علیه حکومت اسلامى انجام مى شده است…

آخرین تجمع مسالمت آمیز مجاهدین خلق در مقابل خانه ى رضایى ها بود که بر خلاف تمام تجمعات مجاهدین در آرامش مطلق برگزار شد و هیچ کس به این تجمع -که اتفاقا تعداد کثیرى هم در آن حضور یافته بودند- حمله نکرد و این آرامش قبل از طوفان وحشتناکى بود که سال هاى بعد، تمام ایران و زندان ها و شکنجه گاه هاى آن را در نوردید.

مجاهدین در آن دوران، نه هوادار عراق بودند نه جاسوس آن. بچه هاى هوادار، همه خالص و مخلص، عشق به اسلام «غیر ارتجاعى» و علاقه ى شدید و قلبى به مسعود و موسى و اشرف و دیگر سمبل هاى مبارزه با ظلم و استبداد مجاهدین داشتند. رجوى هم جوانى بود مثل جوان های دیگر. سخنرانى هاى او را که در آن دوران بشنوید، متوجه صداقت بیان و کلام او خواهید شد.

«تبیین جهان» رجوى در دانشگاه هم سخنان بدى نبود و روند تکامل را از زاویه ى دید مجاهدین و اسلامِ مجاهدین بیان مى کرد. مجاهدین بارها خواستار حضور در جبهه هاى جنگ علیه صدام حسین شدند…

ممکن است عده اى بگویند شما با حقه بازی هاى این ها آشنا نبودید و این ها شما را هم فریب مى دادند. نه. اگر کسى آشنایى عمیق با مجاهدین داشت و طریق عمل آن ها را به چشم مى دید، امکان چنین نگاه خبیثانه اى به ایران ابدا وجود نداشت. این را من با قاطعیت عرض مى کنم گیرم امروز خودِ مجاهدین بگویند ما از اول در صدد توطئه علیه حکومت اسلامى بودیم و همه چیزمان از همان بدو انقلاب براى سرنگونى حکومت برنامه ریزى شده بود!

حتى در خانه هاى مخفى مجاهدین، در مراکز علنى یا به عبارتى نیمه علنى مجاهدین، کلامى از سرنگون کردن حکومت یا دست به اسلحه بردن علیه حکومت اسلامى نبود. در ساختمان مخروبه ى پشت مرکز درمان مجاهدین در خیابان بهار که خانه ی سابق سرهنگ زیبایى بود و محافظان مجاهدین در این ساختمان به ظاهر مخروبه به صورت غیر آشکار مستقر بودند و به ورزش رزمى مى پرداختند یا در حالت آماده باش در صورت حمله به مرکز بهداشت مجاهدین بودند، تنها ابزارى که براى مقابله با حمله کنندگان احتمالى اجازه ى استفاده از آن داده شده بود، شیلنگ کوتاه بود!

داستان هاى شگفت انگیز در این باره بسیار است. و این ها تا زمانى بود که حکومت دیگر راه برگشت براى مجاهدین باقى نگذاشت و این بار اسلحه ها از محل هاى پنهان به دست اعضا و هواداران خشمگین از این همه ظلم و ستمى که بر آن ها رفته بود رسید و از این به بعد بود که سوزن ریل مجاهدین کشیده شد و قطار آن ها به سمت عراق و دشمنان جمهورى اسلامى و دشمنان ایران و فرقه گرایى و انقلاب ایدئولوژیک ادامه ى مسیر داد…

و امروز قطار مجاهدین به مقصدى رسیده است که وقتى سخن از مجاهدین خلق ایران به میان مى آید، نفرت و انزجار به ارمغان مى آورد و این نفرت، بدبختانه شامل حال کسانى مى شود که در دهه ى شصت، علیه حکومت ایستادند و جان خود را بر سر آرمان شان نهادند.

نه! رجوى و هواداران سازمان مجاهدین در سال ۶٠ نمرده بودند. حکومت آن ها را کشت و جنازه شان را به دامن عراق و صدام و منفورترین سیاستمداران جهان انداخت.

من وظیفه داشتم این «حقایق» را بازگو کنم، حتى اگر در لاى منگنه ى کلامى حکومت و مجاهدین خلق قرار گیرم

(پایان)

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید