با قامتی خدنگ…، آیدین آغداشلو به‌مناسبت تولد شجریان

0
1222

از اواخر دهه پنجاه بود که شجریان در ذهن من عمده‌تر شد و این‌بار نه به‌ خاطر حنجره‌اش که به خاطر سر انگشتان چیره وچابک‌اش؛ خوشنویس قابلی شده بود و مرا که سال‌ها بود خوشنویسی دغدغه‌ام بود به تعقیب و تماشای راهی که می‌رفت واداشت و می‌دیدم چه نستعلیق‌نویس قابلی دارد می‌شود و دریافتم آدمی در این میان هست که پروای امر عمده‌تری دارد و دارد معنای منهدم و پراکنده‌شده‌ای را دنبال و جست‌وجو می‌کند که بیشتر- خیلی بیشتر -از‌ها‌ها‌ها‌های مرسوم و معمول است. دریافتم به دنبال همان تجمع مبارکی است که پیشتر در موسیقی ایرانی به صورت همراهی شعر و موسیقی و آواز شکل گرفته بود و در معماری با کنارآمدن خشت و آجر و کاشی و گچ و در کتاب‌آرایی با همراهی خوشنویسی و نقاشی و ادبیات. از اینجا بود که بیشتر مراقب و گوش‌به‌زنگ شعوری شدم که می‌دانست در دنیایی زندگی می‌کند که کارش مچاله‌کردن معنا‌هایی است که در فاصله‌ای تاریخی دارند دور می‌شوند و باکی هم ندارد که خانه‌های سی‌ساله در آن کلنگی‌اند – چه رسد به گنبد رفیع سلطانیه! و مهرش را در دل گرفتم. روزی ناشرش از من خواست تا صورتش را برای پوستر کنسرتش نقاشی کنم، و کردم و کار بدی هم نشد. شبی در جایی میهمان بودیم و نشسته بر روی فرش. صاحب خانه – کاسه تار در بغل – با احترام تمام از استاد خواهش کرد تا چیزی بخواند و او هم با آرامش و وقار رد کرد و تا چند بار این اصرار و انکار مکرر شد تا سُراندم خودم را به طرفش و زانویم که به زانویش رسید در گوشش زمزمه کردم که نازنین، ما نقاش‌ها در جا نمی‌توانیم مردم را به طرب بیاوریم و این موهبت از آن شاعران و نوازنده‌ها و خواننده‌هاست. بخوان و با صدایت عالمی را به طرب بیاور… و خواند و «صدای سخن عشق» را «زیر گنبد دوار» گسترد و ماندگار کرد… و سال‌های دراز تا به امروز، مهر و ارادت و دلبستگی من به او مستدام ماند همچنان. و خوشا به حال من.

با قامتی خدنگ…، آیدین آغداشلو به‌مناسبت تولد شجریان

22.09.2016 ـ روزنامه شرق


محمدرضا شجریان ـ طرح از مهدیه فرهادکیایی ـ روزنامه شرق

شرق ـ هر هنرمند بزرگی همیشه در جایگاهی مشابه جایگاه امروز استاد محمدرضا شجریان قرار نمی‌گیرد – هرقدر هم خوب و توانا باشد – چون هنرمند‌های اندکی این بخت را دارند که در مقطع تاریخی خاصی، حامل و حاوی روح ملی و آرزوهای ملتشان شوند… و او به‌شایستگی شده است.

استاد شجریان را بیش از چهل‌ سال است که می‌شناسم- از شب‌های چهارزانونشستن بر چمن خوشبوی اطراف صحنه‌های اجرای آواز و موسیقی سنتی و تماشای هنرمندان یگانه‌ای که با وقار و فروتنی ساز می‌زدند و آواز می‌خواندند و وقت‌هایی هم لباس‌های متحدالشکلی از پوشاک سنتی ولایت‌های متنوع و رنگارنگ این سرزمین پهناور را تنشان می‌کردند… و شجریان با آن صورت مطبوع و انبوه موی سیاه‌رنگ و صدای فوق‌العاده‌اش در میانشان می‌درخشید و من باراولی بود که با موسیقی سنتی جدی ایرانی، در عرصه‌ای چنین گسترده مواجه می‌شدم و این برای منی که پیش از آن علاقه‌ای و شناختی در این زمینه نداشتم و تنها به یمن شب‌هایی که مرحوم دردشتی به دعوت شوهرخاله‌ام برایمان – اغلب بی‌ساز- آواز می‌خواند و سحرمان می‌کرد- در آن سال‌های نوجوانی همیشه مضطربم، – این اتصال دلپذیر صورت می‌گرفت. اما از آن سال‌ها- که با اتوبوس، خودمان را ژولیده و چروکیده می‌رساندیم به شیراز تا شتوکهاوزن را در کنار عبدالوهاب شهیدی گوش کنیم و قوالی را پس از پیتر بروک ببینیم. – فاصله‌ای اساسی افتاد میان من و آن موسیقی شریف و محزونی که بعد‌ها شجریان نمایندگی نمایشش را داشت.

از اواخر دهه پنجاه بود که شجریان در ذهن من عمده‌تر شد و این‌بار نه به‌ خاطر حنجره‌اش که به خاطر سر انگشتان چیره وچابک‌اش؛ خوشنویس قابلی شده بود و مرا که سال‌ها بود خوشنویسی دغدغه‌ام بود به تعقیب و تماشای راهی که می‌رفت واداشت و می‌دیدم چه نستعلیق‌نویس قابلی دارد می‌شود و دریافتم آدمی در این میان هست که پروای امر عمده‌تری دارد و دارد معنای منهدم و پراکنده‌شده‌ای را دنبال و جست‌وجو می‌کند که بیشتر- خیلی بیشتر -از‌ها‌ها‌ها‌های مرسوم و معمول است. دریافتم به دنبال همان تجمع مبارکی است که پیشتر در موسیقی ایرانی به صورت همراهی شعر و موسیقی و آواز شکل گرفته بود و در معماری با کنارآمدن خشت و آجر و کاشی و گچ و در کتاب‌آرایی با همراهی خوشنویسی و نقاشی و ادبیات. از اینجا بود که بیشتر مراقب و گوش‌به‌زنگ شعوری شدم که می‌دانست در دنیایی زندگی می‌کند که کارش مچاله‌کردن معنا‌هایی است که در فاصله‌ای تاریخی دارند دور می‌شوند و باکی هم ندارد که خانه‌های سی‌ساله در آن کلنگی‌اند – چه رسد به گنبد رفیع سلطانیه! و مهرش را در دل گرفتم. روزی ناشرش از من خواست تا صورتش را برای پوستر کنسرتش نقاشی کنم، و کردم و کار بدی هم نشد. شبی در جایی میهمان بودیم و نشسته بر روی فرش. صاحب خانه – کاسه تار در بغل – با احترام تمام از استاد خواهش کرد تا چیزی بخواند و او هم با آرامش و وقار رد کرد و تا چند بار این اصرار و انکار مکرر شد تا سُراندم خودم را به طرفش و زانویم که به زانویش رسید در گوشش زمزمه کردم که نازنین، ما نقاش‌ها در جا نمی‌توانیم مردم را به طرب بیاوریم و این موهبت از آن شاعران و نوازنده‌ها و خواننده‌هاست. بخوان و با صدایت عالمی را به طرب بیاور… و خواند و «صدای سخن عشق» را «زیر گنبد دوار» گسترد و ماندگار کرد… و سال‌های دراز تا به امروز، مهر و ارادت و دلبستگی من به او مستدام ماند همچنان. و خوشا به حال من.

چه‌طور می‌شود هنرمندی راوی روح مردمش می‌شود؟ در درازمدت و در کوتاه‌مدت؟ فردوسی می‌شود برای همیشه و حافظ و مولوی و استاد علی‌اکبر بناءاصفهانی و کمال‌الدین بهزاد می‌شوند در درازمدت، تولستوی و شکسپیر و سنان معمار و دانته می‌شوند در درازمدت. واگنر می‌شود در کوتاه‌مدت- و‌ گاندی- که هنوز بر روی پایه‌هایشان بی‌تزلزل ایستاده‌اند. کار زیادی می‌برد تا استاد محمد رضا شجریان به چنین قامتی برسد، اما فقط کار نیست، درست بودن و فروتنی و مهربانی هم هست. همیشه همراه مردم بودن – به تأسی از شیخ نجم‌الدین کبری – هم هست. لحظه را درست‌سنجیدن و خم‌نشدن در برابر مال و منال و منصب هم هست. یک‌پارچه‌کردن آرزو‌های پراکنده مردمی که گم می‌شوند و نمی‌دانند چه می‌خواهند هم هست… و خیلی چیز‌های دیگر هم هست.

حاملین روح ملی مردم می‌مانند و دولت‌ها می‌گذرند: حکیم ابوالقاسم فردوسی طوس. نیازی به نشانی دارد؟

قبا و تاج نگهبانان روح ملی را نمی‌شود برداشت و برگرفت. کار فلانی‌وبیساری نیست. این تاجی است که مردمان بر سرشان می‌گذارند و همان‌ها هم، در پی هر خطایی، می‌توانند خلع کنند.

استاد محمدرضا شجریان با آبرو و بلندقامت، بر جایگاهش خدنگ ایستاده است.

عمرش برای ما دراز باد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آرشیو موضوع : تاریخ، فرهنگ و هنر

فیلم “فروشنده” نماینده ایران در اسکار

فیلم فروشنده به کارگردانی اصغر فرهادی، در جشنواره کن تحسین شده و جایزه بهترین فیلمنامه و بازیگر اصلی مرد را به دست آورده است. در سال ۱۳۹۰ فیلم “یه حبه قند” ساخته رضا میرکریمی، به دلیل تحریم اسکار از سوی رئیس وقت صدا و سیما (جواد شمقدری” امکان رقابت با فیلم‌های خارجی دیگر را نیافت. با معرفی فیلم …

انتشار کتابی تازه درباره محمدرضا شاه پهلوی به قلم اندرو اسکات کوپر

کتاب زندگی شاه از کودکی تا به قدرت رسیدنش در سال ۱۳۲۰، ترورهای نافرجامش، حوادث ۲۸ مرداد، ازدواجش با فرح دیبا و در پایان ترک ایران را روایت می‌کند. در بخش دوم، نویسنده حوادث انقلاب و سقوط پادشاهی پهلوی را از منظر کسانی مانند رهبران انقلابی ایران، جیمی کارتر، ویلیام سالیوان (سفیر آمریکا در تهران)، فرح دیبا (یکی …

کتاب “تونل کبوتر”

«لوکاره» همچنین در این کتاب نوشته که پدرش چندین بار از زندان‌های خارج از کشور از او درخواست پول کرده است. او می‌نویسد: امروز هیچ حس محبت‌آمیزی از دوران کودکی‌ام یادم نمی‌آید، به استثنای برادر بزرگم که مدتی تنها سرپرست من بود. «جان لوکاره» که نام اصلی‌اش «دیوید جان مور کورنول» است، در کتاب زندگی‌نامه‌اش از عادت‌های …

ادبیات اجتماعی ، سیاسی و ایدئولوژیک است؟

وایس مدعی بود که عضو حزب شدن مانع خلاقیت ادبی وهنری نویسنده میشود. اوهمچون برشت کوشید تا جنبه های پرتضاد سیاست و استتیک و ایدئولوژی را دراثارش مطرح نماید .درنمایشنامه های او عناصر فلسفه آبزورد و خشونت زیر تاثیر ژانیت و استریندبرگ میباشند .وایس میگفت ادبیات هر کشوری بخشی از سیاست و تحولات اجتماعی تاریخی آن کشوراست. او …

«قربانت بروم، فدایت بشوم»

وقتی از «عادتهای بد» حرف می زنیم و می گوییم «ترک آنها سخت است، امّا اگر به بدی آنها پی ببریم، ترک آنها کم کم آسان می شود»، منظورمان ترک «اعتیادهای بد»، مثل معتاد شدن به هروئین نیست. «عادت» با «اعتیاد» در فارسی اختلاف معنی دارد. مثلاً وقتی به «گل مژه» که نوعی عفونت در لبۀ پلک …

نظریه پرداز مقوله مرگ

سیوران در نوشته های بیشماری از خود خواننده را به دلیل پوچی زندگی به خودکشی دعوت و تشویق نمود گرجه خودش 84 سال عمر کرد . او همچون اپیکور شاعر باستان و تنوگینس فیلسوف یونانی میگفت که بهتر است انسان اصلا متولد نشود چون جهان پر از ناملایمات است . وی همچون فلوبر عارفی است که به چیزی …

رفتار سازمان مجاهدین باعث شد تا سالها هر منتقدی در کشور انگِ مخالفِ برانداز بخورد

شما مجاهدین خلق و داعش را کنار هم قرار می‌دهید. یعنی آنها را از یک ریشه می‌دانید؟ درحالیکه بعضی معتقدند مجاهدین خلق دارای ایدئولوژی مشخص بودند اما داعش خود به رفتارهایی انجام می‌دهد اعتقادی ندارد و تنها دنبال وارونه کردن چهره اسلام است؟ تبریزی: کاملاً این دو گروه شبیه هم هستند که دو چهره مختلف …

شوپنهاور فیلسوف، معلم نیچه شاعر

شوپنهاور خود مدتی تحت تاثیر رمانتیک های ادبی مانند نوالیس و پیک و هوفمن بود . او تاثیر مهمی روی افکار فروید گذاشت. در پایان قرن 19 تئوری فلسفه زندگی و نظریه روانشناسی متکی به نظرات شوپنهاور بود . از جمله آثار او – اصول شناخت ، جملات برگزیده برای زندگی عملی ، و مقالاتی در روزنامه تایمز …

پیکر داود رشیدی بدرقه شد

پیکر داود رشیدی بدرقه شد مراسم بدرقه پیکر داود رشیدی با تمجید علی نصیریان،انتقاد جمشید مشایخی از یاد نکردن هنرمندان در زمان زنده بودن و تشکر ویژه‌ی احترام برومند از مردم برگزار شد. به گزارش خبرنگار ایسنا، صبح یکشنبه ۷ شهریور ماه تالار وحدت میزبان حضور مردم، هنرمندان، مسوولان هنری و حسین فریدون دستیار ویژه‌ی رییس …

مراسم وداع با پیکر داوود رشیدی در تالار وحدت تهران

مراسم تشییع و وداع با پیکر داوود رشیدی، بازیگر باسابقه و مشهور سینما و تئاتر ایران در تالار وحدت تهران برپا شده‌است. این مراسم از صبح یک‌شنبه هفتم شهریور ماه در تالار وحدت آغاز شده …

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید