شوپنهاور خود مدتی تحت تاثیر رمانتیک های ادبی مانند نوالیس و پیک و هوفمن بود . او تاثیر مهمی روی افکار فروید گذاشت. در پایان قرن 19 تئوری فلسفه زندگی و نظریه روانشناسی متکی به نظرات شوپنهاور بود . از جمله آثار او – اصول شناخت ، جملات برگزیده برای زندگی عملی ، و مقالاتی در روزنامه تایمز لندن ، هستند .شوپنهاور در پایاننامه دکترایش به اصل شناخت پرداخت و به تقلید از کانت به شرایط ممکن دسترسی به شناخت اشاره نمود .
Arthur Schopenhauer 1788-1860
Friedrich Nietzsche 1844- 1900
شوپنهاور فیلسوف، معلم نیچه شاعر .
علی شاه سلطانی ـ 29.08.2016
تماس –
falsaf@web.de
شوپنهاور از جمله فیلسوفانی است که خالق اندیشه هایی پیرامون شناخت ،اخلاق ، استتیک ، و متافیزیک است . او عقل و اراده انسان را مخالف همدیگر میدانست . برای وی خلاف هگل ،علم راهی برای ازادی نیست بلکه منبع رنج است و چون رنج بطور التزامی سایه زندگی انسان است ، همدردی باید پایه اخلاق انسانی شود .
از طرف دیگر آرزوهای ارضا نشده موجب رنج انسان میشوند . در نظر شوپنهاور زندگی تمام موجودات آگاه میان نیاز و رنج و بی حوصلگی در نوسان است و هستی یعنی رنج چون اراده شر است و سرچشمه تمام رنجهای انسان . دو راه برای گریز از زیر فشار اراده و غریزه وجود دارد ؛ علاقه به هنر ، و پناه به عرفان و اخلاق، که به نفی غرایز و خواسته ها می پردازد .
هرچه شناخت انسان از جهان و خودش عمیق تر باشد ، رنج او بیشتر میشود . شوپنهاور تنها راه نجات را زندگی در هند و پیروی از فلسفه هندویی بودیستی میدانست . فلسفه او کوششی است برای فرار از این جهان و ضرورت مبارزه عرفانی با آن . راسل مینویسد که فلسفه ظاهرا اخلاقی وی فقط شر و نا امیدی است ، او انسانی خودخواه و تیره و ضد زن و نامهربان است .
مارکسیست ها فلسفه خردگریز ، نا امید ،بدبین و رنج آور او را نتیجه شکست انقلاب بورژوازی در مقابل قدرت زمینداران و نظام فئودالی در میانه قرن 18 در آلمان میدانند و گرچه او علیه ایده آلیستها مبارزه نمود ولی خود تیز یک فیلسوف ایده آلیست ماند و حتی به جادو و جنبل اعتقاد داشت .
سیستم فلسفی شوپنهاور ادامه فلسفه کانت و مخالف فلسفه کلاسیک و ادامه فلسفه ایده آلیسم آلمان بود . ایده آلیسم او به سبب تقلیدش از کانت است چون او همه چیز را ظاهر و شکل میداند که مطابق اراده تغییر میکند . توصیه شوپنهاور اینست که راه نجات انسان باید تسلط بر اراده، و ایمان به اسطورهها و عقاید بودیستی و هندویی باشد .
او اراده را یک جبر کور و مداوم میدانست که همیشه میخواهد در زندگی انسان بسوی تکامل و نقطه اوج در حرکت باشد . فلسفه شوپنهاور از تظر تاریخی و سیستماتیک فلسفه ای موقت و گذرا است . نظرات شوپنهاور در قرون 19 و 20 روی هنرمندان و فیلسوفانی مانند واگنر و دو برادر مان و هبل و بوش و نیچه و برگسن اثر گذاشت .
شوپنهاور خود مدتی تحت تاثیر رمانتیک های ادبی مانند نوالیس و پیک و هوفمن بود . او تاثیر مهمی روی افکار فروید گذاشت. در پایان قرن 19 تئوری فلسفه زندگی و نظریه روانشناسی متکی به نظرات شوپنهاور بود . از جمله آثار او – اصول شناخت ، جملات برگزیده برای زندگی عملی ، و مقالاتی در روزنامه تایمز لندن ، هستند .شوپنهاور در پایاننامه دکترایش به اصل شناخت پرداخت و به تقلید از کانت به شرایط ممکن دسترسی به شناخت اشاره نمود .
آشنایی نیچه با نظرات شوپنهاور باعث شد که او سراغ رشته فلسفه برود . او میگفت از زندگی میتوان فقط بصورت پدیده ای استتیک دفاع کرد . نیچه مدعی بود که دین همچون اخلاق در زمان او تبدیل به یک ایدئولوژی شده ، بدین دلیل بیشتر آثار او انتقادی از اخلاق و دین مسیح هستند .
فلسفه نیچه غیر از موضوعات اخلاق و انسانشناسی به مقوله های هنر و فرهنگ نیز میپردازد . او در غالب آثارش به بحث در باره هنر و علم و اخلاق اشاره میکند . نیچه بیشتر مرد هنر است تا مدافع علم . کتاب ” چنین گفت زردشت ” او را امروزه اوج شعر اکسپرسیونیسبی میدانند . از نظر استتیک وی تحت تاثیر نظرات هگل بود .
نیچه را میتوان امروزه نماینده ادبیات سمبولیسم و امپرسیونیسم و رمانتیک نو و اکسپرسیونیسم نیز بشمار آورد . اتوپی های نیچه غالبا مفاهیمی خیالی هستند . او مخالف علم و تاریخ گرایی زمان خود بود . نیچه بعد از سال 1890 میلادی تاثیرمهمی روی ادبیات آلمان گذاشت . هیچ فیلسوفی مانند او ادبیات پایان قرن 19 و آغاز قرن 20 در اروپا را تحت تاثیر خود قرار نداد .
نیچه یکی از روشنفکران اریستوکراتی و خالق اشعار ایمپرسیونیستی زیر تاثیر گوته و هلدرلین و کلوپاستوک در ادبیات المان بود . بعدها ناتورالیستها تحت تاثیر آثار او موفق به خلق ادبیات خاصی شدند . نیچه روی رمان نویسانی مانند هسه و موسیل و برادران مان نیز اثر گذاشت . او خود از تظر استتیک نویسندگی زیر تاثیر نوشته و ترجمه های مارتین لوتر مصلح پروتستان آلمانی بود .
ناتورالیستهای ادبی اروپا دلایلی را که آنزمان نزد مارکس نیافتند در آثار نیچه کشف کردند . ادعا میشود که نیچه غیراز فاشیسم روی مارکسیسم و اگزستنسیالیسم قرن 20 نیز اثر گذاشت . توماس مان نوشت که او دارای یک روانشناسی تیزبینانه است که دگم های اخلاقی گذشته را به نقد می کشاند .
تئوری اخلاق نیچه زیر تاثیر نظریه اخلاق اسپینوزا بود . ابرانسان نیچه مخلوطی است از اسطورههای رمانتیک و داروینیسم غیرعلمی عامیانه . نیچه ادعا نمود که انسان غربی خدای مسیحی خودرا کشت تا امکان ظهور ابرانسان اریستوکراتی یونانی را بوجود آورد .
نیچه با تبدیل متافیزیک اراده گرایی به متافیزیک هنری تیر خلاصی برای همیشه به عقلگرایی زد . انتقاد او از سوسیالیسم و امپریالیسم نتیجه مخالفت او با انقلاب مردمی و امپریالیسم آلمان در قرن 19 بود . نیچه اخلاق غرب در طول تاریخ را به دوبخش تقسیم نمود – اخلاق مثبت اربابانه یونانی، و اخلاق منفی برده وارانه ادیان ابراهیمی .
کتاب “جملات قصار” نیچه غیر از اخلاق گرایان فرانسوی و رمانتیک ها زیر تاثیر آثار گوته و هاینه و لیشتتنبرگ است . آثار او را به 3 دوره تقسیم میکنند – مرحله اول شامل هنر و ادبیات ، مرجله دوم او به نقد تاریخ گرایی و زندگی میپردازد . درمرحله سوم در کتاب ” چنین گفت زردشت ” ، غیر از فلسفه زندگی، او به رستاخیز ابرانسان اشاره میکند که میخواهد ورای اخلاق مسیحی عمل نماید .
تماس –
falsaf@web.de