از سربی تا سرابی، حدیث Mardom TV و رنگارنگ «نگاهی به سوز و گداز مریم رجوی از جداشدگان و منتقدان»

0
1327

از سربی تا سرابی، حدیث Mardom TV و رنگارنگ «نگاهی به سوز و گداز مریم رجوی از جداشدگان و منتقدان»

حامد صرافپور، صفحه فیسبوک، سیزدهم اوت ۲۰۱۶:… اینکه چرا سران این فرقه تروریستی با وجود دارا بودن یک تلویزیون ماهواره ای که روی آن دو دهه انرژی گذاشته اند دست به دامان یک تلویزیون حاشیه ای مجازی شده اند خود حکایت دیگری است که باید آنرا در اثربخشی تلویزیون Mardom TV دنبال نمود که طی ۵ سال گذشته تنها دو ساعت در هفته به منتقدان و جداشدگان فرقه رجوی اختصاص داده شده است اما در همین … 


Turki al-Faisal announces Massoud Rajavi is dead
https://youtu.be/cML2aJVpFeA

لینک به منبع (صفحه فیسبوک)

از سربی تا سرابی، حدیث Mardom TV و رنگارنگ «نگاهی به سوز و گداز مریم رجوی از جداشدگان و منتقدان»

پس از شکست مریم قجرعضدانلو در برگزاری نمایش بورژه و بهم ریختن این مراسم بعد از اعلان “مرحوم شدن” مسعود رجوی توسط ترکی الفیصل، خشم و کینه این بانوی ترور و سرکوب به حد اعلای خود رسید و از آن پس شاهد حمله و هجوم شدیدتری نسبت به جداشدگان و منتقدان فرقه رجوی هستیم. باند رجوی با به خدمت گرفتن یک تلویزیون دست چندم مجازی و استفاده از یک مجری شارلاتان، حداکثر تلاش خود را برای مقابله با روشنگری و افشاگری های بنیان کن جداشدگان آغاز کرده است.

اینکه چرا سران این فرقه تروریستی با وجود دارا بودن یک تلویزیون ماهواره ای که روی آن دو دهه انرژی گذاشته اند دست به دامان یک تلویزیون حاشیه ای مجازی شده اند خود حکایت دیگری است که باید آنرا در اثربخشی تلویزیون Mardom TV دنبال نمود که طی ۵ سال گذشته تنها دو ساعت در هفته به منتقدان و جداشدگان فرقه رجوی اختصاص داده شده است اما در همین مدت کوتاه موفق شده با به نمایش گذاشتن گوشه کوچکی از نقض فاحش حقوق بشر و جنایت در مناسبات درونی مجاهدین، لرزه بر پیکر تشکیلاتی بیفکند که بیش از سه دهه ادعای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران را داشته است. برای مشاهده این برنامه ها که در آن برخی از جداشدگان فرقه با ساده ترین امکانات موجود، به روشنگری دست می زنند، می توان به سایت کانون آوا با مدیریت مهندس علی راستگو مراجعه کرد و این واقعیت را از نزدیک شاهد بود:

http://aawa-association.com/

نکته قابل توجه اینجاست که مجری تلویزیون Mardom TV آقای ” پارسا سربی” است و به همین علت مریم قجرعضدانلو شخص دروغگویی به اسم “محمود سرابی” را اجیر کرده تا به خیال خود آقای سربی را دور بزند غافل از اینکه اگر مجاهدین با شارلاتان بازی قادر بودند برای تلویزیون خود بیننده جذب کنند، همان تلویزیون ۲۴ ساعته سیمای آزادی می توانست اثرگذار باشد و نیاز به یک تلویزیون حاشیه ای و افرادی چون آقای محمود سرابی نداشت که هر ساعت رنگ عوض کنند و تلویزیون رنگارنگ را مدیریت کنند. فراموش نکرده ایم که “شهرام همایون” نیز از یک چهره بشدت ضد رجوی، یکشبه تغییر حالت داد و با گرفتن ۱۰۰ هزار دلار، بناگاه مبدل به یک شخصیت سینه چاک فرقه رجوی گردید و آنان را تقدیس نمود. این شخص هم اگر به موقع از دلارهای اهدایی مریم قجرعضدانلو بهره مند نگردد دوباره سر از حمله به مجاهدین درخواهد آورد. اینکه رجوی سرابی را به خاطر سربی انتخاب کرده یک اتفاق نیست. قبلاً هم رجوی مدعی بود که آیت الله خمینی به این دلیل “رجایی” را به ریاست جمهوری برگزید که در برابر “رجوی” قدعلم کند! و به این خاطر “محسن رضایی” را فرمانده سپاه پاسداران قرار داد که در برابر “محسن رضایی” از مسئولین سازمان مجاهدین باشد!. اینها توهمات مسعود رجوی بود و لذا تلاش می کرد خودش هم چنین بازی هایی را اجرا کند.

در تازه ترین اقدام این تلویزیون رنگ و وارنگ، شاهد بازی کهنه دیگری هستیم که قبلاً “به نام” چند عنصر درمانده (از جمله قاچاقچی معتادی به اسم علی پاک) به انجام رسیده بود که بازخوانی آن خارج از حوصله است. از سال ۱۳۸۷ که گروهی از جداشدگان مجاهدین خود را به اروپا رسانیده و روشنگری علیه جنایت های مسعود و مریم رجوی را آغاز کردند، سران فرقه با استخدام تعدادی از افراد جداشده که وضعیت مالی نابسامانی داشتند، آنان را وادار کردند تا نامه هایی علیه منتقدان انتشار دهند که عمده این نامه ها تولیدی سران مجاهدین بود که با اسامی همین اجیرشدگان انتشار داده می شد. اینک بعد از حدود ۸ سال شاهد بازسازی همان نمایش از طرف فرقه رجوی هستیم و شخصی به اسم محمد صاحبی که در سال های اخیر دچار مشکلات مالی شده را به میدان کشیده اند تا دوباره همان سناریو را بازسازی کند. وی در نامه ای که در تلویزیون رنگارنگ هم منتشر شد به تکرار همان بازی علیه جداشدگان منتقد پرداخته است. نمایش بشدت مضحکی که توسط مجری رنگارنگ (محمود سرابی) انجام گرفت بخوبی استیصال و درماندگی مریم قجرعضدانلو را آشکار می کرد که در ماه های اخیر او را با شدت بیشتری رسوا و مطرود ساخته اند. بخشی از این مصاحبه در لینک زیر قابل مشاهده است:

https://www.youtube.com/watch?v=gj0…

مجاهدین خلق مزدور رجوی پاچه پارسا سربی و مردم تی وی را می گیرند

مجاهدین خلق مزدور رجوی پاچه پارسا سربی و مردم تی وی را می گیرند

در این مقاله هدف مطرح کردن آقای محمد صاحبی نیست، چون برای ما کاملاً روشن است که ایشان خود یک قربانی تشکل رجوی است و هدف باند مافیایی رجوی نیز انداختن جداشدگان به جان یکدیگر و منحرف کردن اذهان عمومی از بحرانی است که گریبان ایشان را گرفته است. لذا حرجی بر مصاحبه شونده نیست که بخاطر دریافت مقادیر اندکی پول از رجوی، به چنین کاری مبادرت ورزد کما اینکه همین شخص چند سال قبل مصاحبه ای با بنیاد خانواده سحر در اربیل داشت که در آن با انتقاد شدید از رجوی، خواهان کمک های مالی و معنوی بیشتر از هموطنان شده بود و از اینکه رجوی بعد از ده ها سال خدمت فقط ۱۵۰۰ دلار به وی کمک کرده است بشدت ناراحت بود. ضمناً به این مسئله هم اشراف دارم که با وجود دستخطی که از محمد صاحبی انتشار داده شده ، یقین دارم که چارچوب آن توسط سران مجاهدین مشخص کرده اند و از وی خواسته اند تا در همان چارچوب با دستخط خود متنی را بنویسد و مابه ازای آن مقداری کمک مالی دریافت کند. اینکار صدها بار در درون مناسبات و خارج آن انجام گرفته و ما خود نیز در زمان صدام حسین وادار می شدیم با دستخط خود مطالبی را علیه خود بنویسیم، با اینحال بد نمی دانم که به چند نکته مورد اشاره وی داشته باشم تا دروغ ها و کلاهبرداری های سران فرقه رجوی که نویسنده اصلی این متون هستند بهتر آشکار شود:

مجاهدین خلق مزدور رجوی پاچه پارسا سربی و مردم تی وی را می گیرند

۱- در گزارش ادعا شده که تاریخ ورود ایشان به تیف (اسارتگاه نیروهای آمریکایی در شمال قرارگاه اشرف) می ۲۰۰۴ است و از همان ابتدا متوجه شده که “برخی افراد” که در ادامه از آنان نام می برد با وزارت اطلاعات در تماس هستند!. دروغ های نویسنده گزارش از آنجا آشکار می شود که:

الف- در تاریخ ذکر شده هنوز افراد نامبرده (بجز مجید روحی و جمشید چارلنگی) به تیف فرار نکرده بودند. اینجانب به همراه آقایان محمد رزاقی، محمد کرمی و چند نفر دیگر پس از اعلام استاتوی مجاهدین در عراق (۳ جولای ۲۰۰۴) به تیف فرار کردیم. آنگاه به فاصله یکماه تا دوسال بعد، آقایان حسن پیرانسر، نادر نادری، حمید سیاه منصوری، مهرداد کلانتری، و خانم نسرین ابراهیمی با فرار خود را به تیف رسانیدند. حال چگونه ممکن است نویسنده گزارش در تاریخ می ۲۰۰۴ در این کمپ با افراد ذکر شده برخورد کرده باشد و متوجه تماس ما با وزارت اطلاعات! در داخل ایران شده باشد؟

ب- در آن تاریخ تا ده ماه بعد هنوز تماس تلفنی به صورت سیستماتیک راه اندازی نشده بود که کسی بخواهد با بیرون تیف در تماس باشد. شیوه تماس را هم در ادامه شرح خواهم داد فقط اشاره می کنم که برای تماس ۵ دقیقه ای افراد با خانواده (جهت اطلاع از زنده بودن و حضورشان در تیف) یک سرباز آمریکایی به همراه مترجم افغانستانی و یکی از نفرات تیف که برای آمریکاییها کار می کرد، به داخل هر چادر می آمدند و آنگاه به نوبت هر کدام از جداشدگان شماره تلفن خانواده اش را به آنها می داد تا تماس را برقرار کنند و بعد از اطمینان از اینکه شماره متعلق به خانواده شخص است، گوشی تلفن را به وی می دادند تا ماکزیمم ۵ دقیقه صحبت کند. با توجه به این موضوع، چطور ممکن است کسی در داخل چادر با حضور دو آمریکایی و چندین ایرانی با وزارت اطلاعات صحبت کند و در مورد دیگران به آنان گزارش بدهد؟!

۲- در گزارش ادعا شده که ایشان در تیف به مدت چند ماه شغل “اپراتوری!” داشته است، اما:

همگان در جریان هستند که در این محل هیچ سیستم مخابراتی وجود نداشت که ایشان بخواهد کار اپراتوری انجام دهد. تنها وسیله موجود ارتباطی یک “تلفن همراه” بود که کنترل آن به دست دو مترجم افغانستانی (فاطمه یا عبدالله) با حضور یک سرباز آمریکایی بود و به نوبت در اختیار افراد مستقر در تیف قرار می گرفت تا در هر ماه به مدت ۵-۱۰ دقیقه با خانواده خویش تماس داشته باشند. این کار هم از سال ۲۰۰۵ شکل گرفت و تا پیش از آن هیچ تضمینی برای تماس تلفنی وجود نداشت. در این وضعیت، وظیفه آقای صاحبی قاپیدن تلفن همراه از دست تماس گیرنده بعد از حدود ۵-۱۰ دقیقه بود تا بیشتر از آن نتوانند صحبت کنند. بدین ترتیب، اسم چنین کاری را “اپراتوری” گذاشتن مضحکه ای است که تنها تعبیر خودنمایی و بزرگنمایی از آن می توان کرد.

البته وظیفه دیگری که آمریکاییها بر دوش ایشان و دو فرد مشابه (که اسم نمی برم) گذاشته بودند این بود که مراقب مکالمه اسیران هم باشند تا به خبرگزاری ها و رسانه ها زنگ نزنند و از شکنجه های روحی و جسمی که نیروهای آمریکایی بر اسیران روا می داشتند سخنی بر زبان نیاورند و در صورت مشاهده، فوراً مکالمه را قطع کنند. در واقع کار اصلی ایشان را شاید بتوان جاسوسی برشمرد. همان کاری که در جنگ جهانی نیز برخی افراد علیه دیگر زندانیان انجام می دادند تا امکانات بیشتری از زندانبان ها دریافت کنند. با توجه به این نکات، تصور می کنم همگان درک کنند که اگر قرار بر گفتگو با وزارت اطلاعات ایران بوده باشد، خود این به اصطلاح “اپراتورها!” بیش از همه قادر بودند با تلفن به صورت خصوصی و بدون حضور جاسوس با هرکسی که بخواهند تماس برقرار کنند و البته واقعیت هم این بود که سایر افراد از اینها مقداری هم ترس داشتند که خبرچینی نکنند.

مجاهدین خلق مزدور رجوی پاچه پارسا سربی و مردم تی وی را می گیرند

۳- جدای از این نکات، ابهامی که بوجود می آید این است که وزارت اطلاعات کشوری مثل ایران چه نیازی به “گزارش” کسانی دارد که در اسارت هستند و هیچ خبری از آنسوی سیم های خاردار ندارند و تنها راه ارتباطی آنان با دنیای بیرون یک تلویزیون است، بدون اینکه به اینترنت یا تلفن و حتی به مطبوعات دسترسی داشته باشند؟ آیا وزارت اطلاعات ایران آنقدر مفلوک شده که نیازمند گزارش عده ای اسیر در یک محیط بشدت ایزوله است؟

اساساً افرادی که از فرقه رجوی جداشده اند تا به دنبال زندگی خود بروند چه ارزشی برای سیستم های امنیتی ایران خواهند داشت که کسی بخواهد اطلاعات آنان را لو دهد؟ افرادی که حتی اراده خودشان را به دست ندارند و روزانه ۶ بار باید در آفتاب سوزان تابستان و سرمای شبهای زمستان به خط شوند تا آمارشان گرفته شود و مدام در معرض تنبیه جمعی هستند و هر دو روز تنها می توانند به مدت ۳ دقیقه از یک حمام صحرایی استفاده کنند که بسختی از آن آب خارج می شود چه تحفه هایی برای وزارت اطلاعات یک کشور هستند که کسی برایشان جاسوسی کند؟ این مسخره بازی هایی که مریم رجوی برای لاپوشانی جنایت های خود براه انداخته چه کسی را فریب می دهد؟

۴- نکته مهمی که بسیاری به آن توجه نداشتند و ندارند اینکه فرماندهان بالای ارتش آمریکا در عراق، مدام با مسئولین جمهوری اسلامی در تماس و مراوده اطلاعاتی بودند، لذا وزارت اطلاعات ایران هیچ نیازی به اطلاعات این افراد نداشت چون تمامی مشخصات افراد منتقل شده به تیف (از جمله عکس و اثر انگشت)، توسط نیروهای آمریکایی به ایران تحویل داده می شد. ضمن اینکه صلیب سرخ نیز رابطه تنگاتنگی با جمهوری اسلامی داشت و به صورت مداوم با هم در تماس بودند تا افراد را تبادل کنند و یا اخبار آنان را به خانواده هایشان برسانند لذا ایران از طریق سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی نیز اطلاعات کاملی از نیروهای مجاهدین و بخصوص افراد مستقر در تیف دریافت می کرد و بشدت تمسخر انگیز است که کسی تصور کند وزارت اطلاعات به گزارش این و آن اسیر در تیف نیازمند باشد. اینها نشان از آشفتگی مریم رجوی از افشاگری هایی دارد که جداشدگان و منتقدان برای مردم ایران نقل کرده اند و باعث رسوایی حیرت انگیز فرقه مجاهدین و در نتیجه خشم و تنفر هرچه بیشتر ایرانیان از رجوی شده است. این درد اصلی مجاهدین است که بخاطر گریز از آن به هر بازی مسخره ای روی می آورند.

۵- سخیف ترین بخش این نامه تکراری، اتهام گزارش دهی خانم نسرین ابراهیمی به وزارت اطلاعات از داخل تیف است!!. شاید آقای صاحبی فراموش کرده باشد لذا یادآوری می کنم روزی که نیروهای آمریکایی ایشان را کتف بسته از چادرش به آیزو (محل نگهداری افراد در محیط ایزوله) منتقل کردند در حالی که مدعی است اپراتور نیروهای آمریکایی! بوده است!. البته همه افراد مستقر در تیف این رخداد را به یاد دارند و علت آنرا هم بخوبی می دانند، و بهتر بود قبل از نوشت چنین گزارشی یک بازخوانی تاریخی توسط ایشان صورت می گرفت. سوآل اینجاست که چرا بلافاصله بعد از دستگیر شدن ایشان توسط نیروهای آمریکایی، رابطه خانم ابراهیمی با ایشان بکلی قطع شد؟ چه اتفاقی افتاده بود و ایشان برای چه دستگیر شدند؟ چه دروغ و کلاهبرداری انجام گرفته بود؟ تا جایی که به یاد داریم آن زمان بیش از چند هفته از آمدن نسرین به تیف نمی گذشت و ایشان هیچکسی را نمی شناخت جز محمد صاحبی که به دلیل کار با تلفن همراه، با اکثر افراد تیف رابطه داشت. در اینصورت اگر ایشان با وزارت اطلاعات در تماس بوده باشد، این تماس از طریق چه کسی جز محمد صاحبی می تواند برقرار شده باشد که آن زمان نزدیکترین رابطه را با یکدیگر داشتند؟ چطور می شود که یک خانم در محیطی غریب و در زمانی که با ریسک بالا از قرارگاه اشرف فرار کرده و خود را به یک اسارتگاه ناشناخته رسانیده در عرض چند روز می تواند با وزارت اطلاعات کشوری دیگر در تماس باشد آنهم در یک محیط بشدت ایزوله که تنها امکان ارتباطی در آن یک تلفن همراه بشدت کنترل شده است؟
راستش برایم مهم نیست کسی چه اتهامی به من وارد می کند ولی اینکه کسی بخواهد با یک زن قربانی که برای فرار از جهنم رجوی ریسک بزرگی را پذیرفته اینگونه سخیفانه برخورد کند برایم قابل قبول نیست. یعنی تا چه حد می توان پا روی اصول، وجدان و شرف انسانی گذاشت و بخاطر چند دلار از دیگران (و بخصوص از کسی که رابطه نزدیک دوستانه داشته) هزینه کرد؟ مهم نیست که گزارش را چه کسی نوشته است مهم این است که به اسم ایشان ثبت شده و باید پاسخگو باشد.

لازم است بار دیگر به مریم قجرعضدانلو (رجوی) و دیگر سران خائن و جنایتکار این فرقه تروریستی-مافیایی گوشزد کنم که با این حرکت های حقیرانه، تنها چیزی که برای ملت ایران آشکار می شود، ضعف و زبونی شما در برابر روشنگری بی وقفه مستدل و منطقی کسانی است که تنها به منافع مردم و کشور خود می اندیشند و از تهدید گروههای تروریستی وابسته به استخبارات صدام و سعود هراسی در دل ندارند. ما اراده کرده ایم در تا در مسیر تحقق گام به گام آزادی، برابری و دمکراسی در کشورمان، شما و دیگر جریانات تروریستی ضدایرانی را با تمام قوا افشا کنیم و تجارب خود را در اختیار نسل های جدید قرار دهیم و همین است که شما را به خشم و هجوم علیه منتقدان وادار ساخته است. اگر شما از نفرت مردم ایران نسبت به خودتان آگاه نبودید، هرگز در این شرایط نیازمند دریوزگی به درگاه آل سعود نبودید و بی شک آنچه شما را به این دریوزگی و رفتن به زیر دشداشه ترکی الفیصل و تروریست های آنان کشانیده است، همین روشنگری هاست که نسل جوان ایران ما را از شما دچار دافعه و نفرت چند برابر کرده است و دیگر قادر به فریب افکار عمومی نیستید و جوانان این مرز و بوم آشکارا در مقابل شما خیانتکاران ایستاده اند. پس، هرچقدر می خواهید به ترور سیاسی روی بیاورید همانطور که مسعود رجوی مرحوم شده توسط سعودی هم منتقدان خود را به ترور فیزیکی تهدید می کرد اما تاریخ نشان داد که منتقدان به سوراخ فرار نکردند بلکه این مسعود رجوی بود که طی ۱۳ سال از این سوراخ به سوراخی دیگر فرار می کرد. و ما همچنان استوار در مقابل شما ایستاده ایم و تکیه به مردم خود داریم و به مزدوری اجنبی راه نبرده ایم. پس تا می توانید ما را در هر تلویزیون و رسانه ای که در دسترس دارید به لحاظ سیاسی ترور کنید همانطور که پیشتر فرمان ترور نظامی کرده بودید، ما در اهداف انسانی خود ثابت قدم تر خواهیم شد. یادتان هست در همان بازداشتگاه آمریکایی ها که بودم برای شما نامه نوشتم و درخواست کردم که تا می توانید از هیچ اقدامی علیه ما فروگذار نکنید اما از این پس شما را با هر امکانی که در دسترس باشد افشا خواهم کرد و اینکار را به مدت ده سال ادامه دادم و در آینده هم اجازه نخواهیم داد نسل دیگری از این کشور را به نابودی بکشانید.

مجاهدین خلق مزدور رجوی پاچه پارسا سربی و مردم تی وی را می گیرند

در پایان اینرا تکرار کنم که بی تردید چارچوب این گزارش توسط سران فرقه تهیه شده و بخاطر نیازهای مادی آقای محمد صاحبی، از وی خواسته شده که آنرا به این صورت دستنویس کند. اینکار هزاران بار در فرقه رجوی تکرار شده و اولین مورد نیست. همانطور که گزارش قبلی هم به اسم علی پاک انتشار یافته بود در حالی که وی سواد چندانی برای نوشتن نداشت که بخواهد ده ها صفحه گزارش در آن سطح تایپ کند. گزارش حاضر نیز واضح است که با شارلاتان بازی نوشته شده است. به هرحال، ایشان نیز قربانی یک دستگاه مافیایی-تروریستی است و بخوبی اینرا درک می کنیم. شخصاً هم ایشان را از سالهای دور می شناسم و انسانی ساده و قابل احترام بود هرچند اشتباهاتی هم داشته باشد که کسی از آن مبری نیست. و امیدوارم که ایشان به جای مزدور خواندن دیگرانی که خود قربانی جنایت های رجوی هستند، نگاهی هم به مزدوری خانم مریم رجوی برای آل سعود بیندازد و از خود بپرسد چرا بعد از اینهمه سال مزدوری صدام حسین و موساد، اینک به درگاه آل سعود روی آورده است و این مزدوری تا کی قرار است ادامه داشته باشد؟ و چند هزار جوان ایرانی دیگر باید بخاطر جاسوسی و مزدوری این فرقه تبهکار به شهادت برسند تا چشم برخی افراد باز شود؟

حامد صرافپور
۲۳ مرداد ۱۳۹۵
۱۲ اوت ۲۰۱۶

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید