حامد صرافپور:مریم قجرعضدانلو (رجوی) و علت حمله وی به ابراهیم محمد رحیمی!

0
1282

مریم قجرعضدانلو (رجوی) و علت حمله وی به ابراهیم محمد رحیمی!

حامد صرافپور، بیست و پنجم دسامبر ۲۰۱۵:… در سه چهار سال گذشته، مریم قجرعضدانلو نهایت تلاش خود را برای درگیر کردن خانواده ها و اعضای خود به عمل آورده است که نمونه فوق اولین آن نیست. پیش از آن نیز علیه خانم ها عاطفه اقبال، زهرا میرباقری، بتول سلطانی، زهرا معینی و آقایان کامبیز باقرزاده، شمس حائری (مرحوم)، اسماعیل وفایغمایی و… که خویشاوندانی در درون مناسبات دارند حملاتی قبیح و زشت …

لینک به منبع (صفحه فیسبوک)

مریم قجرعضدانلو (رجوی) و علت حمله وی به ابراهیم محمدرحیمی!

مطلع شدم در زمانی که آقای ابراهیم محمدرحیمی در شرایط سخت بیماری بسر می برد، زوج رجوی بگونه ای غیرانسانی و غیراخلاقی به وی حمله نموده اند. حملاتی که تنها استیصال این زوج تبهکار در ترور فیزیکی منتقدان را به نمایش می گذارد (مسعود رجوی در زمستان ۱۳۷۴ به جداشدگان منتتقد هشدار داده بود که در صورت شکست تشکیلات، آنان را هرکجا باشند ترور خواهد کرد و امروز که پی درپی با شکست های سیاسی-نظامی مواجه هستند و تشکیلات مافیایی آنان نیز در حال متلاشی شدن است، امکان ترور فیزیکی منتقدان را نداشته و با تمام توان به ترور شخصیتی و سیاسی روی آورده است).

ایرج مصداقی در ارتباط با این اقدام غیراخلاقی مسعود و مریم رجوی نکاتی را شرح داده است:

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-74822.html

ابراهیم محمد رحیمی لندن

اما براستی گناه ابراهیم، این مرد شریف و وطنپرست چیست که سران فرقه تروریستی مجاهدین عنان از کف داده و او را به بی اخلاقی متهم می کنند؟ و براستی بی اخلاق تر و بی وجدان تر از مسعود رجوی و سران فرقه مافیایی او چه کسی می تواند باشد؟ آیا صرف همین اقدام بشدت ضدانسانی که یک خانواده را به جان همدیگر بیندازد نشان از حضیض ذلت و فرومایگی یک رهبر پر مدعا نیست؟

برای ما که رجوی را به طور دقیق می شناسیم کاملاً واضح است که این اقدام زشت و ضداخلاقی از کجا سرچشمه می گیرد و چرا این فرقه بدین کار مبادرت ورزیده است و در ادامه هم به آن اشاره خواهم کرد. پیش از آن ترجیح می دهم از شناخت خود نسبت به ابراهیم چند جمله ای بگویم.

————

بعد از فرار از پادگان اشرف و استقرار در بازداشتگاه نیروهای آمریکایی که با تبانی رجوی چند سال به طول انجامید، با ابراهیم آشنا شدم. وی چندین سال از بهترین سالهای زندگی خویش را به خاطر انتخاب راهی که برحق و در راه میهن و مردم خودش تشخیص داده بود در زندان گذرانید و آنگاه با شعارهای فریبکارانه سازمان مجاهدین در مورد “آزادی و دمکراسی” به عراق کشانیده و به مدت چندین سال اسیر سیاستهای ضدایرانی رجوی گردید. ابراهیم بعد از تعیین استاتوی مجاهدین به امید یافتن راهی برای رسیدن به یک منطقه امن در اروپا از مجاهدین جدا گردید و به مدت چهار سال نیز در اسارت نیروهای آمریکایی بسر برد و بدین ترتیب بیشتر عمر خود را در زندان های مخلتف سپری کرد با این انگیزه که برای مردم و کشور خویش خدمت می کند. غافل از اینکه رجوی با خیانت به اعتماد یک خلق، به خدمت دشمن ترین دشمنان مردم ایران درآمده و یک روز در پیشگاه صدام و روزی دیگر در خدمت موساد و سیا و آل سعود است.

ابراهیم که در تیف (بازداشتگاه نیروهای آمریکایی) به نام سپهر (نام فرزندش) شناخته می شد، انسانی شریف و زحمتکش بود که در این مدت نه هیچ نمونه بی اخلاقی و نه هیچ نمونه آزاری از وی به دیگری وارد گشت. شخصیتی آرام و مهربان، توأم با خوشرویی داشت. همیشه با لبخندی که همچنان در چهره اش دیده می شود روزگار را می گذرانید و برای آزادی از اسارت نیروهای آمریکایی روزشماری می کرد. وی (برخلاف چند تن از جداشدگان که با هزینه مجاهدین از کمپ تیف به اروپا رفته و همچنان در خدمت رجوی قرار دارند و در آنجا -تیف- با بی اخلاقی تمام از مواد غذایی عمومی می دزدیدند و به مصرف شخصی می رسانیدند و در عین حال با مجاهدین مراوده اطلاعاتی داشتند)، هرگز به خلافکاری آلوده نشد و با کار و تلاش و مطالعه زبان انگلیسی زمان را می گذرانید تا لحظه آزادی برسد.

بارها و بارها به چادر این بزرگمرد مراجعه و با وی دمخور می شدم و برایم صحبت می کرد. سخنانی که از عمق دل برمی آمد و به دل می نشست. ابراهیم در آنجا گاه برایم شعری را می خواند که همچنان در یادم حک شده است.

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/ در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

او گاه از آزادی ناامید می شد و می گفت آمریکایی ها هرگز ما را آزاد نخواهند کرد و همینجا دفن خواهیم شد. غمی عمیق در چهره خندان او دیده می شد. غمی که می شد آنرا در برق نگاهش دید. مسعود رجوی حقیقتاً به او نیز همچون به تمام خلق ایران خیانت بزرگی کرده بود. ابراهیم اعتماد خود را در کف او نهاده و رجوی برباد داده بود. این بزرگمرد همیشه به یاد فرزندش بود که رجوی سالها قبل از آنان جدا کرده بود و نمی دانست سرنوشت برایش چه رقم زده است. همزمان نگران همسرش بود که به دستور رجوی از هم طلاق گرفته و اینک در نقطه ای از تشکیلات در اسارت بود. خودش را نسبت به وی متعهد می دانست، بارها درخواست ملاقات با همسر را داشت اما متاسفانه مسعود رجوی این اجازه را نمی داد چرا که بخوبی می دانست این ملاقات به جدایی دیگری هم منجر خواهد شد. بوی عشق و نسیم عاطفه ها همانا شیشه عمر رجوی بود که اگر می وزید همه چیز را فرومی پاشید.

به هرحال ابراهیم این غم عمیق را با خود حمل می کرد. غم دوری از فرزند و اسارت همسر چیزی نبود که این مرد شریف را در آرامش و آسایش تنها بگذارد و صرفاً به خود فکر کند. بعد از چهار سال از اسارت آمریکایی ها آزاد و به کردستان رفت و از آنجا موفق شد خود را به انگلستان رسانیده و پناهنده شود. همه افرادی که در تیف حضور داشتند بخوبی او را می شناختند و به وی احترام می گذاشتند. انسانی خاکی و خودمانی بود. صحبت از هرآنچه گذشت و می گذرد ممکن نیست، همین چند جمله کافی است که رجوی بداند که دوران ریاکاری و تبهکاری امثال او به پایان رسیده و نمی تواند با ترور شخصیتی، مردانی از این دست را زیر پا له کند. بزرگمنشی او و از خودگذشتی او طی سالهایی بسیار طولانی چیزی نیست که با لجن پراکنی یک موجود سنگدل و فاسد فراموش شود.

ابراهیم محمد رحیمی

در همینجا به ابراهیم باید بگویم که ضمن آرزوی تندرستی ات، هرگز نباید از این یاوه ها دلگیر شوی. روسیاهی برای کسانی است که از مزدوری آل سعود، موساد، میت و سیا (بعد از مزدوری استخبارات صدام) با افتخار یاد می کنند و تمام عیار علیه کشور خود به خیانت و خودفروشی مشغول هستند. تو انسانی با شرافت هستی که سختی های زندگی هم نتوانست از پای بیندازدت… اگر تو را وابسته به این و آن وزارتخانه امنیتی وطن معرفی کنند، صد شرافت به این دارد که مزدوری صدام و سعود و سیا در پرونده ات حک شده باشد.

——————

آنچه شرح دادم مختصر شناختی بود که از ابراهیم محمدرحیمی داشتم و به عنوان یک وظیفه می باید در برابر نامه پراکنی فرقه رجوی علیه این انسان شریف می نوشتم. اما موضوع چیست؟ و چرا در این روزها مریم قجر به فکر ترور این شخص افتاده است؟ چرا در این ۷-۸ سال گذشته کاری به ابراهیم نداشت؟

در سه چهار سال گذشته، مریم قجرعضدانلو نهایت تلاش خود را برای درگیر کردن خانواده ها و اعضای خود به عمل آورده است که نمونه فوق اولین آن نیست. پیش از آن نیز علیه خانم ها عاطفه اقبال، زهرا میرباقری، بتول سلطانی، زهرا معینی و آقایان کامبیز باقرزاده، شمس حائری (مرحوم)، اسماعیل وفایغمایی و… که خویشاوندانی در درون مناسبات دارند حملاتی قبیح و زشت در یک دستگاه لمپنی صورت گرفته بود. در آخرین اقدام از این دست، خانم پروین فیروزان (همسر ابراهیم محمدرحیمی) به دستور مریم قجرعضدانلو، وادار به نوشتن نامه ای شده که در آن می توان دستگاه فکری مسعود و مریم رجوی را به زشت ترین وجه مشاهده نمود که چطور خانواده ها را به جان هم انداخته و به نفرت افکنی وادار می کنند:

http://www.iran-efshagari.com/index.php/2015-01-20-19-56-47/articles/11126

پروین فروزان

همانطور که مشاهده می کنید رجوی ایشان را متهم به “عدم صلاحیت اخلاقی و مبارزاتی” نموده و در عین حال ادعا کرده که ایشان بعد از “جنگ و بمباران در سال ۱۳۸۲ و سخت شدن شرایط نتوانست شرایط اشرف را تحمل کند” و لذا توسط مجاهدین “اخراج شده” و به تیف رفته است. چنانکه در نامه قید شده ایشان “با دیدگاه ارتجاعی” زن را مایملک خود دانسته و از طریق نیروهای آمریکایی خواستار دیدار با همسرش شده است!!!.

البته مریم قجرعضدانلو و مسعود رجوی بهتر است به این سوآلات پاسخ دهند که:

۱- شما در یک اشتباه محاسباتی عمدی گفته اید که ایشان در سال ۱۳۸۳ بخاطر بمباران و شرایط سخت نتوانسته شرایط را تحمل کند، اما در سال ۱۳۸۳ هیچ بمبارانی وجود نداشت و همه مجاهدین در پناه حفاظت نیروهای آمریکایی مشغول تناول غذاهایی با کیفیتی بودند که پنتاگون برایشان ارسال می کرد. غذاهایی که سالها بود از افراد دریغ کرده بودید. بهترین مرغ، ماهی، برنج، روغن و سس آمریکایی وارد انبارهای آشپزخانه می شد که روی آن پرچم آمریکا نقش بسته و غیر قابل فروش بود. به نظر می رسد که به عمد فراموش کرده اید بمباران ها در اواخر ۱۳۸۱ و اوایل ۱۳۸۲ آغاز شد، یعنی دقیقاً زمانی که شما مخفیانه به فرانسه گریخته و یا در پناهگاه ضدبمب اتمی خود مخفی شده بودید و کسانی چون ابراهیم تا پایان در زیر بمباران ها ایستادگی کردند. به نظر می رسد که شما نتوانستید بمباران و شرایط سخت را طاقت بیاورید و به کشوری امن فرار کردید. آیا چنین نیست؟

۲- ایشان به هیچوجه اخراج نشده و خود داوطلبانه درخواست خروج از فرقه داشتند. گویا خودتان هم فراموش کرده اید از سال ۱۳۷۴ به بعد هرگونه خروج از سازمان را ممنوع و مشمول ۱۰ سال زندان در اشرف و ابوغریب کرده بودید و در سال ۱۳۸۰ رسماً کسانی که خواهان خروج بودند را زیر سرکوب و شکنجه قرار داده و نهایتاً به ابوغریب اعزام می کردید. لذا پیش از سقوط صدام کسی جرأت درخواست جدایی نداشت جز با پذیرش ریسک ابوغریب و شکنجه و سربه نیست شدن. یادتان که نرفته حدود ۷۰۰ نفر طی کمتر از دوسال به تیف رفتند. آیا همگی اخراجی بودند؟

۳- از کی نگرانی برای همسر و مادر فرزند خود، یک دیدگاه ارتجاعی به حساب می آید؟ آیا مردی که نگران همسر خودش باشد که در یک اسارتگاه قرار دارد دیدگاهی ارتجاعی دارد؟ در اینصورت تشکیل حرمسرا مشمول کدام دیدگاه مترقی می شود؟ آیا رقص رهایی با گروهی از زنان شورای رهبری یک دیدگاه مترقی است که در آن زن را یک عنصر غیرتملکی می داند و نگاهی جنسی بر وی ندارد؟ آیا خارج کردن رحم و تخمدان زنان برای اینکه احساسات جنسی و عاطفی خود را از دست بدهند و در حرمسرای شما باقی بمانند یک دیدگاه غیر ارتجاعی است که زن را ملک شخصی خود نمی داند؟

شما در مورد خانم زهرا معینی (که بارها خواهان ملاقات با همسرش که از او جدا کردید شده بود) چه نظری دارید؟ آیا خانم معینی هم دیدگاه ارتجاعی نسبت به خودش دارد و آیا شوهرش را ملک شخصی خود می داند؟

در ارتباط با خانم بتول سلطانی چه می گویید؟ آیا وقتی که ایشان خواهان ملاقات با همسرش شده بود و شما شوهرش را گسیل داشتید که در برابر چشمان سربازان عراقی و آمریکایی ایشان را زیر ضرب و شتم ببرند،‌ بخشی از دیدگاه مترقی خود را از زن به نمایش گذاشتید؟ آیا کتک زدن ایشان توسط شوهرش دیدگاهی غیرتملکی بود؟

آیا عقد کردن صدها زن شوهردار و آمیزش با آنان به صورت تکی و گروهی بخشی از دیدگاه مترقی شما نسبت به زنان است و مغایر با تملک شخصی بوده است؟

۴- شما ایشان را متهم به بی اخلاقی کرده اید!، لازم است بدانیم از دیدگاه شما چه چیزی اخلاق است؟ آیا همین نمونه های ذکر شده فوق همگی نموداری از فروپاشی اخلاق در وجود شما نیست؟ آیا مثله کردن زنان و عقد کردن آنان که همسران اعضای موجود در تشکیلات خودتان بودند و تشکیل حرمسرای قجری با آنان، بی اخلاقی مفرط شما را نمایان نمی سازد؟ تنها گذاشتن نیروها و فرار به فرانسه و نقشه برای نابودی ۹۰ درصد ارتش به اصطلاح آزادیبخش را چه نام می نهید؟ کسی که برای نجات از یک بازداشت چند روزه خودش در زندان های فرانسه، دهها تن از نیروهای وفادار خویش را به خودسوزی می کشاند چطور می تواند دم از اخلاق بزند؟

سوآلات زیادی است که شما طبق معمول پاسخگوی هیچکدام نیستید و در مقام شیطانی که قرار گرفته اید ادعا می کنید که تنها به خدا پاسخگو هستید، لذا به همین سوآلات بسنده می کنم تا مردم بیش از پیش هویت زشت و شیطانی شما را بشناسند. اما لازم است متذکر شوم که شما هرگز نمی توانید جز هواداران ساده و ناآگاه خود را بفریبید. علت اینهمه دنائت علیه اعضای منتقد چیزی جز هراس شما از فاجعه ای که گام به گام به شما نزدیک می شود نیست. ما می دانیم که چرا اینقدر شکننده هستید که علارغم شعارهای پوشالی سرنگونی رژیم، از یک عضو سابق منتقد خود هم وحشت دارید و از وجودش احساس امنیت نمی کنید و از هم فرومی پاشید.

شما باید بدانید که این حرکت ها محکوم به شکست هستند. علت وادار کردن امثال پروین ها به نامه نگاری علیه شوهر، خواهر و برادر خود چیزی جز این نیست که از فردا در وحشت هستید. شما می خواهید با نفرت افکنی یک نفر علیه خویشاوند خود، رابطه ها را به گونه ای مخدوش کنید که امکان تأثیرگذاری آنان روی هم کم شود. این را در آغاز مباحث “انقلاب ایدئولوژیک” هم گفته بودید که گویا فراموشتان شده است. به یادآورید که چطور زن ها و شوهرها را در نشست ها پشت تریبون می آوردید و وادار می کردید که به همدیگر فحش و ناسزا بدهند. به یادمان هست که از آنان می خواستید همدیگر را “استفراغ خشک شده، عفریته، ملعون، نرینه وحشی، مادینه و شیطان و…” صدا بزنند، و به صراحت می گفتید که این کار باعث می شود که دیگر به سمت هم گرایش پیدا نکنید و از هم دچار نفرت شوید و تنها به رهبر عقیدتی خود عشق بورزید!.

امروز هم گام های دیگری در ادامه همان نشست های ضدانسانی است که برمی دارید. در واقع شما از اعضای خود که می دانید در خارج کشور (یا حتی در داخل ایران) اقوامی دارند که برای دیدار عزیزانشان روزشماری و تلاش می کنند، می خواهید که با یک نامه اهانت بار و سراسر توهین و افترا و تهدید، ارتباط خود را به طور کامل از آنان به صورت ناخواسته قطع کنند. با اینکار آنان را در کاری انجام شده قرار می دهید که از یک سو خانواده آنان را مأیوس و سرخورده نمایید که دیگر امیدی به دیدار عزیزان نداشته باشند، از سوی دیگر شخص نویسنده را به مرحله ای می رسانید که دیگر در برابر خانواده شرمسار از توهین ها و اهانت ها باشد و در صورت تمایل هم دیگر توان دیدار از سر شرمندگی نداشته باشد، و از یک سو هم می خواهید روی افکار عمومی و سازمان های حقوق بشری اثر بگذارید تا رذالت خود علیه خانواده ها (و عواطف و احساسات) را مشروع و قانونی نمایید.

طبعاً این ترفندها روز به روز بیشتر لو می رود. خانواده ها می دانند که نباید به همین بسنده کنند و همچنان عزیزان خود را دوست می دارند. آنها نیز بالاخره در نقطه ای به خیانت شما بیشتر و بیشتر پی می برند و یکروز جرقه جدایی در ذهنشان شکل می گیرد همانطور که روز شاهد هستیم. سازمان های حقوق بشری نیز با روشنگری جداشدگان آگاه می شوند. آنچه می ماند روسیاهی است که نثار شما خواهد شد.

پروین فیروزان نیز یکی از این قربانیان است. زنی که می دانیم در مناسبات بسیار ساده و مهربان بود و یکروز از قید و بند شما آزاد خواهد گشت و رسوایی بیشتری برای شما رقم خواهد زد. شب یلدا هم گذشت و زمستان سرد و تاریک شما نیز خواهد گذشت و بهاران رهایی برای همه اسیران در راه است. شما نیز نخواهید توانست جلوی رویش گل ها را بگیرید.

با امید به سلامتی ابراهیم محمدرحیمی و ادامه تلاش های وی برای افشای چهره ضدبشری مریم و مسعود رجوی، و به امید رهایی پروین فیروزان و بازگشت او به دامان گرم خانواده.

حامد صرافپور

۳ دیماه ۱۳۹۴

۲۴ دسامبر ۲۰۱۵

___________________________

آرشیو موضوع : حامد صرافپور

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید