این یک نظر شخصی است و نه یک تحلیل

0
707

این یک نظر شخصی است ونه یک تحلیل

کانون وبلاگ نویسان مستقل ایرانی، سوم اوت ۲۰۱۵:…  بحث در مورد سازمان اغلب این است که چه شد که سازمان مجاهدین از راه اصلی خارج و به فساد و تباه کاری افتاد ، چرا سازمانی مبارز و خلقی باید چنین حال و روزی پیدا کند و بسیار سئوالاتی از این دست برای پی بردن به مقطعی و حادثه ای و سرفصلی و جوابی برای این وضعیت کنونی سازمان . به گمان و آنچه که …

لینک به منبع

این یک نظر شخصی است ونه یک تحلیل

جدا شده ازسازمان – بی نام –

کانون وبلاگنویسان مستقل ایرانی—

یک تحلیل مبتنی بر شناخت و بررسی علمی و دقیق است َ مبتنی برآمار و ارقام و حتما منابع و برای تحلیل باید یک روش خاص را به کارگرفت. از این جهت و بدون هیچ اصراری بر حرف خودم میگویم که این یک تحلیل نیست ویک نظر شخصی است اما نظر کسی که بیست و دو سال با سازمان مجاهدین و در رده های میانی و بالا ودرسطح عقیدتی کار کرده است َ،کسی که بارها و بارها در نشست های خصوصی و عمومی مسعود و مریم رجوی شرکت داشته و نظرش همچون نظرکشاوروزی است که بدون ابزار هواشناسی وتحصیلات در این زمینه با نفس کشیدن نسیم صبحگاه میداند که هوا بارانی خواهد بود هرچند هواشناسی چیز دیگری گفته باشد.

بحث در مورد سازمان اغلب این است که چه شد که سازمان مجاهدین از راه اصلی خارج و به فساد و تباه کاری افتاد ، چرا سازمانی مبارز و خلقی باید چنین حال و روزی پیدا کند و بسیار سئوالاتی از این دست برای پی بردن به مقطعی و حادثه ای و سرفصلی و جوابی برای این وضعیت کنونی سازمان .

به گمان و آنچه که دیده میشد سازمان از بعد از انقلاب ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی انتظارات زیادی برای کسب قدرت داشت و خود را برای آن مهیا کرده بود که نشد ، این تشنگی به قدرت البته باعث نشد که سازمان به فساد کشیده شود چون هنوز قدرت را در دست نداشت و از نظر من تا وقتی قدرت نباشد فساد به سختی سرو کله اش پیدا میشود.

مجاهدین به دنبال قدرت بودند و البته ظرفیت کم وعطش زیاد آنها آنها باعث شد که هر راهی را برای کسب قدرت امتحان کنند اما فساد واقعی اینجا نبود ، حتی مزدوری برای صدام حسین را نیز شاید نتوان نقطه مرگ سازمان به حساب آورد.

مجاهدین و مسعود رجوی در رویایشان خوشباورانه سرنگونی جمهوری اسلامی و کسب قدرت را میدیدندَ،آنها آنچنان در رویا غرق بودند که به چگونه سرنگون کردن نمی اندیشیدندوبه چطور حکومت کردن مشغول بودند.فکر نکردن به نحوه کسب قدرت باعث شدکه فکر کنند با ملحق شدن به حمله نظامی میتوانند به حکومت برسند ،این میتوانست یک اشتباه باشدو اشتباه بزرگتر استراتژی تعادل قوا ،همان که مسعود رجوی میگفت وانتظارداشت که با رسیدن اولین ستون نظامی مجاهدین به خاک وطن مردم به آن گروییده و به ارتشی بزرگ برای سرنگونی تبدیل شوند همان که مسعود رجوی گفت که یکانهای ارتش آزادیبخش به مثابه نخ نبات عمل کرده و در فعل و انفعالات میتوانند نبات را جذب کرده و بسرعت گسترده و بزرگ شود.

در عملیات فروغ جاویدان شکست این استراتژی بزرگتر و سهمناکتر از شکست خودعملیات بود ، مجاهدین وقبل از همه مسعود رجوی که فرمان عقب نشینی داد فهمیدند که پیروزی مد نظرشان امری واهی است ،همه خط عوض کردند و اینجا نقطه مرگ واقعی و زوال مجاهدین بود َ مجاهدین مایوس و سرخورده و درهم شکسته و مسعود رجوی که از رویاهایش تهی شده بود فکر دیگری به سرش افتاد ، حالا که سرنگونی امکان پذیر نیست باید حکومت را در همین عراق و کمپ اشرف تاسیس کرد َ،انقلاب ایدئولوژیک یعنی مراحل تکوینی و تشکیل حرامسراها و همچنین بگیروببندها و توسعه قدرت و مطلق کردن رهبری عقیدتی و استفاده از نیروها بعنوان ابزار اجرا ، حاصل این تفکر جدید وشکست استراتژی قبلی بود، تفکر و عملکردی که سازمان مجاهدین را از اشتباهات مداوم ،بزرگ اما قابل برگشت به نقطه مرگ و فساد غیر قابل بازگشت رساند . فرار ها ،جداشدن ها ، شکست ها ، به کشتن دادن اعضا وقداره بندی و فحاشی ها بخشی از نتایج این دوران است . دورانی که سازمان به مدد نیروهای باقیمانده وپول و حمایتهای خارجی کماکان در آن بسر میبرد َ،تنها تفاوت پیش آمده شاید گسترش سوأستفاده و خوش نشینی از رهبری عقیدتی به مسئولین رده بالا باشد .

یک فرقه مافیایی حاصل این دوران است ،یک فرقه که به همان اندازه افول و فسادش خطرناک تر هم شده است

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید