محمد کرمی: تیف و تبعات آن در دستگاه مجاهدین با گذشت سالهاـ قسمت دوم

0
995

چرا سازمان مجاهدین اینقدر از تیف وحشت داشت؟

زمانی که از داخل اشرف فرار کرده و به تیف رفتیم یک ساعت بعد سران سازمان مجاهدین و مشخصا مژگان پارسائی ، فهیمه اروانی ، زهره اخیانی ، صدیقه حسینی ، فائزه محبت کار به جلو کمپ تیف آمده و درخواست ملاقات کردند. خیلی اصرار داشتند که حتما ملاقات کنند و پیام فرستاده بودند که هرچه بخواهید میدهیم بیایید صحبت کنیم بطوریکه برای سرگرد وایف خیلی سوال شده بود که مسأله چیست که ما ۷ نفر که به تیف فرار کردیم یک ساعت بعد سران سازمان همه در جلو درب حاضر شدند؟ سرگرد وایف از روی کنجکاوی که به وی دست داده بود به اقای بهزاد علیشاهی پیشنهاد کرد: حداقل تو بیا ما به تو کلاه خود و جلیقه ضد گلوله می دهیم و ما همراه تو هستیم ببین چی می گویند؟. عبدالله مترجم فارسی آنها گفت فائزه محبت کار هم آمده است به شما اگر کوچکترین توهینی کنند آنها را دستبند می زنیم به انفرادی می اندازیم . مطلقا هیچ کس حاضر نشد برود به دیدن آنها…

تیف و تبعات آن در دستگاه مجاهدین با گذشت سالها : قسمت دوم

لینک به قسمت اول داستان تیف چیست که سازمان مجاهدین بعد سالیان که تیف منحل شد، کماکان سوز و گداز دارد؟ قسمت اول


https://youtu.be/rW0-f0jv8iE

زمانی که از داخل اشرف فرار کرده و به تیف رفتیم یک ساعت بعد سران سازمان مجاهدین و مشخصا مژگان پارسائی ، فهیمه اروانی ، زهره اخیانی ، صدیقه حسینی ، فائزه محبت کار به جلو کمپ تیف آمده و درخواست ملاقات کردند. خیلی اصرار داشتند که حتما ملاقات کنند و پیام فرستاده بودند که هرچه بخواهید میدهیم بیایید صحبت کنیم بطوریکه برای سرگرد وایف خیلی سوال شده بود که مسأله چیست که ما ۷ نفر که به تیف فرار کردیم یک ساعت بعد سران سازمان همه در جلو درب حاضر شدند؟ سرگرد وایف از روی کنجکاوی که به وی دست داده بود به اقای بهزاد علیشاهی پیشنهاد کرد: حداقل تو بیا ما به تو کلاه خود و جلیقه ضد گلوله می دهیم و ما همراه تو هستیم ببین چی می گویند؟. عبدالله مترجم فارسی آنها گفت فائزه محبت کار هم آمده است به شما اگر کوچکترین توهینی کنند آنها را دستبند می زنیم به انفرادی می اندازیم . مطلقا هیچ کس حاضر نشد برود

لینک به مصاحبه با تلویزون:

داستان تیف چیست که بعد سالیان منحل شد، کماکان تاثیرات ان بر روی تشکلات سازمان مجاهدین چشم گیر است؟

در این دوسال آنقدر شرایط سخت و وحشناک بود که بارها نفرات درخواست نوشتند که ما ها را به گوانتاناما بفرستید. در چند پروسه افرادی که از شدت فشار و ضرب شتم آمریکائی ها به ستوه آمده بودند درخواست کردند که به ایران برگردند که نزدیک ۷۰۰ نفر به ایران برگشتند و درتیف ۲۰۰ نفر باقی ماند. بعد با یک سال تلاش بعضی از فرماندهان ارتش امریکا کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد موافقت کرد که با ما ها مصاحبه انجام بدهد که بعد در سال ۲۰۰۶ به عنوان پناهنده شناخته شدیم و کمپ تیف تبدیل به کمپ پناهندگی سازمان ملل شد و تحت پوش سازمان ملل در آمد. اما سازمان مجاهدین از توطئه کردن برعلیه نفرات تیف باز نماند و هرچه در توان داشت برعلیه این نفرات انجام داد. رهبران سازمان مجاهدین آنقدر به فرماندهان ارتش امریکا باج دادند تا اینکه ارتش امریکا کمپ سازمان ملل را بست و نفرات را آواره شهرهای کردستان کرد.

چرا سازمان مجاهدین اینقدر از تیف وحشت داشت؟

زمانی که از داخل اشرف فرار کرده و به تیف رفتیم یک ساعت بعد سران سازمان مجاهدین و مشخصا مژگان پارسائی ، فهیمه اروانی ، زهره اخیانی ، صدیقه حسینی ، فائزه محبت کار به جلو کمپ تیف آمده و درخواست ملاقات کردند. خیلی اصرار داشتند که حتما ملاقات کنند و پیام فرستاده بودند که هرچه بخواهید میدهیم بیایید صحبت کنیم بطوریکه برای سرگرد وایف خیلی سوال شده بود که مسأله چیست که ما ۷ نفر که به تیف فرار کردیم یک ساعت بعد سران سازمان همه در جلو درب حاضر شدند؟ سرگرد وایف از روی کنجکاوی که به وی دست داده بود به اقای بهزاد علیشاهی پیشنهاد کرد: حداقل تو بیا ما به تو کلاه خود و جلیقه ضد گلوله می دهیم و ما همراه تو هستیم ببین چی می گویند؟. عبدالله مترجم فارسی آنها گفت فائزه محبت کار هم آمده است به شما اگر کوچکترین توهینی کنند آنها را دستبند می زنیم به انفرادی می اندازیم . مطلقا هیچ کس حاضر نشد برود به دیدن آنها. سازمان مجاهدین از همان روز های اول سعی کرد نفراتی از تیف را بخرد که برایشان خبرچینی کند که در این رابطه اولین نفری را برای خبرچینی خریدند و او یکی از نفرات بلوچ به نام زاهد بود که هر هفته به ملاقات آنها می رفت. یک بار مقدار زیادی نشریه فرقه رابه زاهد داده بودند که بیاورد داخل کمپ برای نفرات فرقه که مترجم مذکور به سرهنگ نورمن گفته بود این نشریه هایی که مجاهدین به این فرد داده اند داخل کمپ ببرد، مخالفین مجاهدین او را مورد تهاجم قرار خواهند دادو به او آسیب خواهند زد. وقتی بیشتر تحقیق کردند از ورود هر گونه نشریه و کتاب فرقه توسط نفراتی که به ملاقات سران فرقه می رفتند جلوگیری کرده و آوردن نشریۀ فرقه به تیف را ممنوع نمودند.

یک خبر چین دیگر سران فرقه فردی به نام ابوالفضل قنادی بود که از یک پایش نقص عضو داشت. وی در کمپ از این نقص عضو خود سوء استفاده می کرد. یک روز عصر دیگر نفرات تیف کاسه صبرشان لبریز شد و او را بیرون کمپ انداختند و تمام وسایلش را به بیرون پرتاب کردند. به کاپیتان اخطار دادند در صورتی که وی را مجددا به داخل کمپ بیاورند هر اتفاقی برای نام برده روی بدهد، تماما مسئولیتش با فرمانده تیف است. دو روز بعد او را به نزد مجاهدین برگرداندند. هم اکنون او در کمپ لیبرتی در بند است. سران فرقه چندی بعد یکی از مسئولین خود به نام علیرضا کاظمی را به کمپ فرستادند. وی در همان ساعت اول شروع کرد از سازمان دفاع کردن و توهین به نفرات کمپ که مورد ضرب وشتم قرارگرفت، وی را به انفرادی بردند که برای بردن وی به سالن غذا خوری شش سرباز وی را محافظت می کردند. یک بار درحین کار در آشپرخانه که وی برای غذا خوردن آمده بود دوستانه به وی گفتم هر عقیده ای داری برای خودت در اینجا به نفرات توهین نکن سرت را بینداز پایین وبا کسی کاری نداشته باش در غیر این صورت خودت آسیب می بینی. فرمانده تیف دید که او از مسئولین سازمان است و در تیف مورد تنفر همه است ممکن است در صورت رها کردن او توی نفرات دیگر وی صدمه جدی ببیند ، او را هم به داخل فرقه رجوی برگرداندند. چندی بعد سازمان یکی از مسئولین ضد اطلاعات به نام منصوراسماعیلی را به کمپ گسیل داشت. وی از نفرات با سابقه سازمان و بخش اطلاعات و ترددات بود. یک هفته در کمپ بود که با تعدادی از نفرات که با هدف سازمانی به کمپ فرستاده شده بودند رابطه برقرار کرد و به نوعی سازماندهی شان نمود وتشکیلات فرقه در داخل کمپ را سر و سامان داد. بعد از دوهفته منصور فرار کرد و مجددا به تشکیلات فرقه پیوست. بعد از این جریان سازمان مجاهدین علیرضا کاظمی ( علی ذباله) منصور اسماعیلی و نورالله زاهد را با قاچاقچی سازمان مجاهدین در ترکیه به نام مسعود به هلند فرستاد که این ها هر سه اکنون در هلند هستند. علیرضا کاظمی یکی از آن ۳۰۰ انجمن پوشالی را سرپرستی می کند. دو نفر دیگر هم کماکان در تشکیلات هلند هستند. چندین بار نسبت به این خبر چینی ها و رفتن نفرات برای ملاقات سران سازمان به ارتش امریکا اعتراض کردیم و توضیح دادیم که اینها چه هدفی را دنبال می کنند. می گفتند ما نمی توانیم جلوی ملاقات کسی را بگیریم اما حواس ما جمع است، هشدار داده بودیم که یک روز منجر به درگیری خواهد شد چون دائم در حال توطئه و مزاحمت برای نفرات بخصوص افرادی بودند که موضع تندی نسبت به سازمان مجاهدین داشتند.

تا قبل از اینکه نفرات در سال ۲۰۰۴ به ایران بروند افراد مجاهدین فقط مشغول خبر چینی و دادن گزارش بر علیه نفرات تیف به ارتش امریکا بودند و در خارج کمپ هم از آن سو تشکیلات هماهنگ با هم همین مزخرفات را نشخوار می کردند که خط از تشکیلات به این سو می آمد . این نفرات جرآت نمی کردند خود نمائی کنند. بعد از رفتن تقریبا ۷۰۰ نفر به ایران تشکیلات مجاهدین در کمپ احساس کردند می توانند کمپ را به کننترل خودشان در بیاورند، به همین دلیل خود را علنی کردند که خط سازمان را در داخل کمپ پیاده کنند. ما هم تعداد مشخصی از افراد باسابقه و با موضع مشخص و تند بر علیه سازمان در طی این مدت برای همه شناخته شده بودیم. ولی این تشکیلات سازمان در درون کمپ در نطفه خفه شد که منجر به درگیری گسترده ای گردید. سران تشکیلات داخل کمپ به انفرادی رفتند.

سران سازمان مجاهدین بارها تلاش کردند که کمپ را به کنترل خود در بیاورند ولی هر بار این تلاش آنها خنثی می شد. برای سریع رساندن اخبار در داخل کمپ اقدام به خرید تلفن موبایل به قمیت چندین برابر کردند اما برای آنها مهم نبود چون تشکیلات تمامی هزینه های آن را می داد نفرات تشکیلات بجز دو یا سه نفر مابقی در داخل کمپ کار نمی کردند تماما در توی چادرها بودند. اما تماما تلویزون ، کامپیوتر، رسیور، یخچال و میگروفر….. داشتند. آنها هم که کار می کردند پوش قضیه بود که بتوانند پول جابجا کنند و از فروشگاه ارتش خرید کنند.

در سال ۲۰۰۵ بود که از طریق یکی از افسران که ماهیت واقعی مجاهدین را می شناخت، متوجه شدیم که سازمان دیدبان حقوق بشر در نظر دارد در مورد مسألۀ حقوق بشر و جنایت های جنگی که سازمان مجاهدین انجام داده است تحقیق کند. با دیگر دوستان تصمیم گرفتیم که هر کس آنچه را که خود شاهد بوده از جنایت های سازمان برای دیدبان حقوق بشر بنویسد. در این رابطه نفراتی که سابقه تشکیلاتی داشتند و خود در زندان های سازمان مجاهدین بودند و شاهد کرد کشی و شیعه کشی و کشتار هموطنان مرز نشین بودند و هرنوع جنایت جنگی و نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین دیده بودند هر فرد گزارشی نوشت و از طریق نماینده وزرات خارجه امریکا که مسئول کارهای ما بود برای دیدبان حقوق بشر ارسال شد. و تماما هم شاهدین زنده ای بودیم و هستیم که در هر دادگاه حاضر به دادن شهادت می باشیم. خوشبختانه این گزارشها مؤثر واقع شد. برای اولین بار سازمان که در قدرت و حاکمیت نبود در تاریخ به نقض حقوق بشر محکوم شد.

از این زمان بود که دیگر سازمان مجاهدین افسار پاره کرد و در بلندگوی تبلیغاتی خودش دائم نشخوار می کرد که تیف چراگاه وزارت اطلاعات است و ما ها هر کدام یک تلفن و دم دستگاهی داریم ۲۴ ساعت در ارتباط هستیم.

در همین رابطه جالب است نکته ای را بیان کنم. زمانی سردسته های فرقه رجوی در کمپ تلفن خریده بودند که تماس دائم با داخل اشرف داشته باشند. در یکی از بازرسی ها تلفن یکی از این سر دسته ها را امریکائی ها از شیوه شنود کردن پیدا کردند که وی را دستگیر نمودند. از آن زمان وی را به سلول های انفرادی( ایزوله شین) انداختند که با کسی در تماس نباشد. (از زمانی که دستگیر کردند تا زمانی که کمپ تیف بسته شد نزدیک ۲ سال وی در انفرادی یا ایزوله شین بود ). معلوم شد که هر چه شماره در موبایل او بود مربوط به سازمان بوده که ام ای تا مدت ها وی را سین جین می کرد. جرم وی هم خبر چینی بود………

ادامه دارد

لینک به منبع : وبلاگ عیاران

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید