عبدالکریم ابراهیمی : نامه به دوستان و همسنگران قبلى در آلبانى

0
935

دوستانى که شاهد تمام شقاوتهاى رجوى و سرانش در تشکیلات بودیم و چه یارانى را براى اهدافى پوچ از دست دادیم و الان در زیر خروارها خاک خوابیده اند، یادآورى میکنم شکنجه و کشتن و سر به نیست کردن دوستانمان که حتى حق اسم آوردن ازشون را نداشتیم و جرمى نابخشودنى داشت و سرنوشتى بد در انتظار بود.

نامه به دوستان و همسنگران قبلى در آلبانى

عبدالکریم ابراهیمی  ـ  06.02.2015   سلام و عرض ادب و تبریک به دوستان و همسنگران سابق که الان در کشور آلبانى و زیر سیطره تشکیلاتى و مدار بسته سازمانى قرار دارید، عزیزانى که تقریباً یک ربع قرن را با هم در یک چارچوبى کنترل شده با فضاى پلیسى بغایت خشن و …… قرار داشتیم و چه مشکلات و محدودیتهایى را از سر گذراندیم، از شنیدن انتقالتان به کشور آلبانى بسیار مسرور شدم، خدا را سپاس که از زندان لیبرتى و بطور خاص از عراق خلاصى پیدا کردید، جاى بسى شکر است. دوستان من واقعیت این است که رجوى و تشکیلات جهنمی اش، هیچوقت دست از سر شما بر نخواهند داشت. مگر اینکه خودتان اراده به خرج داده و طلسم ذهنى خودتان را بشکنید و زنجیر تشکیلات را از گردن باز و به دنیاى آزاد قدم گذاشته و زندگى نوینى بدور از سیطره تشکیلاتى داشته باشید. به این باور داشته باشید و فکر نکنید که دیگر براى ما دیر شده است و خودتان را زندگى باخته قلمداد کنید.

من هم تا وقتى که در تشکیلات بودم زندگى در بیرون را اصلا در تصور نداشتم و فکر میکردم هر چه هست، همین تشکیلات و همین سختی هاست تا روزى که عمرم به پایان برسد( اما واقعیت طلسم رجوى که مثل اختاپوس ذهن و ضمیرم رو گرفته بود، نبود) وقتى اراده به خرج داده و تور طلسم تشکیلاتى را دریدم و از لیبرتى بیرون آمدم، براى خودم پایان عمرم را میدیدم و تحمل فشار تشکیلاتى برایم سخت تر شده بود و کور سو امیدم به بیرون فقط خلاصى از دست فشارهاى تشکیلاتى بود. امیدى به زندگى نداشتم. ولى واقعیت چیز دیگرى بود. دنیاى آزاد که ربع قرن از داشتن آن محروم بودم، واقعیتش رو به من قبولاند و امید به آینده و زندگى توام با سرفرازى و شادکامى را جلو رویم گذاشت. الان در یکى از کشورهاى اروپایى زندگى میکنم. راحت و بدون دغدغه. الان هم به فکر تشکیل خانواده هستم و زندگى راحتى بدور از دغدغه و استرس دارم.

یادآورى میکنم دوران گذشته را که در چه وضعیت فلاکت بار انسانى، برده اى بیش در زنجیر تشکیلات رجوى نبودیم.

دوستان و یاران قبلى ام، یادآورى میکنم لحظات صحبتهاى دو نفره إنهم در خفاى کامل و دور از دید تشکیلات، و میگفتیم و میشماردیم جنایاتى که رجوى در تشکیلات پیاده میکرد و من تو و ماها که نفرت و انزجار خودمان را نثار رجوى ملعون نمیکردیم، خوب میدانید و میدانیم که عاقبتى در چشم انداز تشکیلات و سازمان رجوى وجود ندارد.

دوستانى که شاهد تمام شقاوتهاى رجوى و سرانش در تشکیلات بودیم و چه یارانى را براى اهدافى پوچ از دست دادیم و الان در زیر خروارها خاک خوابیده اند، یادآورى میکنم شکنجه و کشتن و سر به نیست کردن دوستانمان که حتى حق اسم آوردن ازشون را نداشتیم و جرمى نابخشودنى داشت و سرنوشتى بد در انتظار بود.

یادآورى میکنم نشستهاى قرون وسطایى موسوم به دیگ که چطور شخصیت مان را زیر چکمه مسئولین سازمان له میشد و چه جوانمردانى که زیر بار ننگ آن نمیرفتند چه بلایى سرشون میآمد، یا فشار آنها را تبدیل به مریض روانى کرد یا سربه نیست شده و سرنوشت نامعلومى پیدا کردند و یا در سیاه چالهاى صدام در بدترین وضعیت روحى و روانى زیر شکنجه هاى ناجوانمردانه بیگانه قرار میگرفتند.

یادآورى میکنم محدودیتهایى که بارها مرگ را به خاطر طاقت فرسایى سختى و فشارهاى تشکیلاتى از خدا طلب میکردیم. محدودیتهایى از قبیل تن دادن تمام عیار به خواسته هاى مسئولین سازمان، سرکوب عاطفه خود و ریختن این عاطفه فقط و فقط در شخص رجوى، نداشتن هیچ گونه رابطه دوستانه و انسانى با همرزم و همسنگر خود جز آنچه تشکیلات مشخص میکرد، تن دادن به کارهاى طاقت فرسا و پوچ که فقط مشغولیت افراد مد نظر بود. آنهم در هواى گرم تابستان عراق که نفر از گرمازدگى بیهوش میشد و آنوقت میشد جسدش را به امداد منتقل کرد، مجبور کردن نفر به موضع گیرى علیه دوست خود و دروغ بستن به فرد در نشست تا اجبارا آنرا وادار به اطاعت تشکیلاتى و قبول خواسته هاى نامشروع تشکیلات کنند، فیلم گرفتن اجبارى و آنچه که تشکیلات مشخص میکرد، براى تضمین آینده نفر و به قول تشکیلات لم یرتابو کردن نفر در تشکیلات که تا زنده است، فکر خروج از سازمان به سرش نزند، تهمت جنسى به نفر چسباندن و سرکوب او تا در تشکیلات شخصیتش را خرد کنند و تن به خواسته تشکیلات بدهد، زندانى کردن طولانى مدت و شکنجه جسمى افراد که خواستار خروج از سازمان بودند، تهمت و افترا به نفر جهت سرکوب و خرد کردن شخصیت فرد، اجبار به شرکت نشستهاى طولانى مدت و نوشتن گزارشهاى اجبارى حول آن در بحثهاى تشکیلاتى- ایدئولوژیک و نوشتن پروژه حول آن و خواندن وضعیت خود و تراز کردن با بحث بصورت اجبار و زور تشکیلاتى، تهمت به فرد مریض و محکوم کردن او در نشستهاى تشکیلاتى به تمارض دروغ که چه فشارهایى که تحمل میکرد، و هزاران محدودیت و فشارى که خودتان بیشتر از من در جریان هستید.

دوستان عزیز

زمان برخاستن است که زنجیر طلسم تشکیلات را از هم بگسلید و پا به دنیاى آزاد بگذارید. باور کنید کافى است ذهنیت بسته مقدارى به دنیاى بیرون باز کنید. آنوقت دیگر زور و اجبار رنگ میبازد و حصار ذهنى شکسته میشود و به قول معروف “ماهى را هر وقت از آب بگیرید تازه است ” پس تجربه این است که درنگ نکنید و تصمیم تان را به امروز و فردا نیندازید، زندگى بدون حصار و در دنیاى آزاد زیباست. باور داشته باشید که زندگى آزاد دست خودت است. خداى بالا سر معنى ندارد، خودم شاکرم که بلاخره طلسم رجوى رو پاره کردم و الان با افتخار و دور از انتخاب دیگرى خودم حق انتخاب دارم و زندگى رو خودم انتخاب میکنم.

اروپا مثل ایران نیست که کسى نتواند بلحاظ مادى زندگى رو بچرخاند. اینجا شغل و حرفه زیاد است و ناتوان ترین نفر هم پشت هزینه گیر نخواهد کرد. شما حرفه و شغلهاى متعددى دارید و راحت شغل پیدا خواهید کرد.

با آرزوى سلامتى و موفقیت و شادکامى

همسنگر قدیمی عبدالکریم ابراهیمى

منبع : ایران فانوس 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید